نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه:

امتحانها که تموم میشد فصل دریا و شنو و مشقل نهادن سی موهی مید یا سمه هم شروع می شد صبح بعد از ناشتا با بچه های محل می رفتیم دریا محل شنو ما که بچه خشم مابینی ظلم اباد بیدیم درست جای کشتیرانی والفجر ۸ امروز بید. همه بچه ها دور هم جمع می شدند بچه های که بزرگتر و دل دار تر بیدن با شنو می رفتن او بر ( جزیره نگین امروز) و وقتی وامیگشتن با خوشون خاک مولیک ( تخم پرنده های دریائی ) میاوردن ولی ما تو همو محوطه خومون شنو می کردیم و گه گهداری هم هندونه اهوازی یا خربزه مشهدی که هنگام بارگیری جهازها سی کشور های عربی از دست جاشو ها می افتاد نصیبمون می شد و می اوردیمشون بر و ترتیب خوردنشون می دادیم و باز می رفتیم تو دریا تا صلات ظهر که دی ( ننه) بچه ها یکی یکی پیداشون می شد و با داد و بی داد و تهدید کتک از اوه دریا درشون می اورد مو هم دی ام میومد کنار حسینیه و داد میزد ماشو ماشو بسه تن سیاه وابیدی ها رنگت رنگ قیر وابید ها با داد و بی داد دی ام از دریا در میومدم و یه راست می رفتم پشت خونه رسول ملاح بر افتوئی می ایستادم تا کمی گرموم بشه برفتم خونه تو خونه ری سکنجه وایمیستادم تا دی ام یه حلب پنچ کیلوئی اوه شیرین از او انبار بکشه و ریم بریزه تا لارم ( بدنم) شیرین بشه و برم تو خونه از صابون و شامپو خبری نبید فقط لار شیرین بشه کافی بید ظهر بعد از خوراک چرتی میزدم و باز می رفتیم با بچه ها دریا ، دریا درواقع خونه دوم ما بید تا نزیک پسین که با بچه ها لوت می کردیم ( کهنه لباس را پیدا میکردیم به هم وصل میکردیم و ده متری که میشد می رفتیم وسط اوه دریا یکی یه طرفش می گرفت یکی دیگه طرف دیگرش و از کف دریا می کشیدیمش به طرف ساحل و انچه با خودش اورده بید که مشمول موهی و میگو و خرچنگ میشد ) جمع می کردیم و تش می کردیم و همونجا میخوردیم تا سر و کله فرنگی ها ی اسکی باز که با کیک ( قایق تند رو مسابقه ) پیدا میشد که از پودر اسکی ری اوه می رفتند تا اداره بندر و وا می گشتن و جنب شون هم پیسو ها ( دلفین ) سیاه و خاکستری بصورت گله ای می رفتن زیر اوه و بالا می امدن و انها را تا بندر همراهی می کردند

• منبع خبر : نصیر بوشهر