نصیربوشهرآنلاین – ماشاالله زنگنه: بچه که بیدم مغرب های ماه رمضون مو و محمد جامو جنب اپته خدابیامرز مسئول قلندر خونه مجت ولی عصر بید اپته تا یادم میاد تو بازار با گاری کار سازی های اهل محل و امیل هاش را به خونه ها شون میاورد و وامی گشت بازار و صلاه ظهر کارش […]

نصیربوشهرآنلاین – ماشاالله زنگنه:

بچه که بیدم مغرب های ماه رمضون مو و محمد جامو جنب اپته خدابیامرز مسئول قلندر خونه مجت ولی عصر بید اپته تا یادم میاد تو بازار با گاری کار سازی های اهل محل و امیل هاش را به خونه ها شون میاورد و وامی گشت بازار و صلاه ظهر کارش تعطیل می کرد تا صبح روز بعد اپته اسمش نبید اسمش غلامرضا بید ولی اهل محل ای اسمکو ریش نهاده بیدن هیچگاه هم ازدواج نکرده بید و چون قوم و خویش دی حیدر بید عمرش تو یکی از اتاق های دی حیدر میگذروند اتاقش هم همیشه بو سوزی خوردن میداد و اصلا و ابدا اهل خنده کردن نبید ولی مظلوم و ساکت بی غل و غش بید مخلص کلام شو های مقاوله مو و محمد دستیار اپته بیدیم قلیون ها او میکردیم استکان ها و فنجون های کوچیک قهوه خوری تو سینی اوی میشسیم خود اپته قلیون ها چاق میکرد و چوهی و قهوه هم ری چاله تشی که پر زغال بید می نهاد تا دم که میومد وسط های مقاوله دو تا سینی یکی سی چوهی یکی سی قهوه پر از استکان و فنجون میکرد و شروع میکرد پر کردنشون چوهی ها با شکر شیرین میکرد ولی تو سینی قهوه ای کنار فنجون ها قندون می نهاد و با علامت عمو غلوم اپته دستور حرکت به مو و محمد میداد مسئول قهوه پخش کردن مو بیدم و چوهی هم محمد و اپته هم قلیون میبرد داخل مجت گهگداری هم بعضی زلیبی میاوردن و دست اپته میدادن تا همراه با چوهی و قهوه بین مردم پخش کنه که عیش ما بید تا اپته سرش کج میکرد یا سری به سرای مجت میزد ما دوتا زلیبی تو دهن مینهادیم چویده و نچویده از ترس غر و لوند اپته قیتش میدادیم اما خوش اوسا بید تا میومد تو قلندر خونه چیشاش می رفت ری زلیبی ها سری تکون میداد و تو دهن ما سیل میکرد میدید تو دهنمون چیزی نمی جنبه یواشکی ما سیل چندل های سقف قلندر خونه میکرد و تلخخندهی میکرد گفتم که اپته و خنده کسی باور نمی کرد اپته خنده کنه مجت ما ولی عصر اکثرا جای پیرمرد های مسن و سالخورده بید که پای رفتن مجت اصلی مون امام رضا یا مجت میشت محمد نداشتن بید جون اکثرا خونه شون دربون ( اطراف) مجت بید روضه خونمون هم در سه شو ضربت تا بیست و یکم ملاخدرخدابیامرز بید چوهی و قهوه ای که اپته دم می کرد چنان معطر و خوشبو و خوشمزه بید که هنوز عطر و مزه اش تو دهنمن نمی فهمم ریش دعا میخواند یا اثرات زغال یا چاله تشی بید اپته وسط چاق کردن قلیون ها سیلی به زلیبی ها میکرد و می گفت می فهمم شما زلیبی تون نخردن ها اما نمی فهمم سیچه کم وامیت چند بار سی عمو غلوم گفتم بیاد تو قلندر خونه دعای دیر کردن شیطون کوم لور ( شکم پرست) کنه یه بار دعا کرده ها اما شیطونکو یا جفت شیطونها خیلی زرنک هسن دعا کارشون نمی کنه اما موندم ها سیچه شیطونی زلیبی خور تا شما تو قلندر خونه هسین و مو تو سرا مجت سیچه پیداش میشه خوم میفهمم سیچه میخواد تو گردن شما بندازه شمای بی زبون شمای مظلوم تا ای کلمات به زبون می اورد مو و محمد هم می گفتیم ها نه اما خوبی اش اینن که خوت میفهمی کار ما نی اپته هم جواب می داد به معلومن کارشما نی

  • منبع خبر : نصیر بوشهر آنلاین