عقربه های ساعت روی یک و پنجاه و شش دقیقه روز ۳۱ شهریور ۵۹ بود که سر و صدای زری خانم و شوهرش قاسم همسایه کو‌کامینا بلند شد که میخوام برم ابادان به ننه و بوام سر بزنم و قاسم می گفت زن بچه های نیروی دریائی خرمشهر میگن شو ها از مرز شلمچه صدای […]

عقربه های ساعت روی یک و پنجاه و شش دقیقه روز ۳۱ شهریور ۵۹ بود که سر و صدای زری خانم و شوهرش قاسم همسایه کو‌کامینا بلند شد که میخوام برم ابادان به ننه و بوام سر بزنم و قاسم می گفت زن بچه های نیروی دریائی خرمشهر میگن شو ها از مرز شلمچه صدای تیر و تفنگ میاد و صدام مرز را پر از تانک و توپ کرده ولی گوش زنش به ای حرفا بدهکار نبید و از نظرش مرغ یه پا داشت و اصرار به رفتن داشت که یهو صدای غرش جت جنگی و بمبارون خونه ها را بلرزه انداخت و همه مون دویدیم تو کیچه و زن قاسم هم بچه بغل همراه با لاک و لیک و ترس خوش تو کیچه انداخت شهرام همسایه کووادی ( شرقی) کوکامینا که کازرونی بید داد میزد نترسین چی نی مشقین مانورن تو تکرار کلمه مانورن بید که جت جنگی عراقی یا میگ تو ارتفاع دومن که چهره خلبان به وضوح پیدا بید مثل برق با غرش رو سرمون رد شد رو کردم به شهرام و گفتم پرچم عراق رو میگ دیدی حالا هم میگی مانورن خوش خراب نکرد و گفت می خواسم زنها نترسن که صدای انفجار و گرد و خاک از قبله بلند شد و پشت بندش گفتند فرودگاه بمبارون کردند یک ان رفتم تو فکر کوکام حسین که همون ساعت پرواز تهرون داشتند که صدای کوکام حسن بلند شد که بدو فرودگاه زدند و نمی فهمیم چه سر حسین کوکام‌امده از هلالی تا فرودگاه پای پتی دویدیم تا هواپیمای هما با مسافر رو باند منتظر تیک اف بیده و میگ عراقی میخواسه باند و هواپیما بزنه که خدا رحم مسافر ها و خدمه کرده بید و بمب تو خاک ها کنار باند و هواپیما افتاده بید به محض اینکه از سلامتی حسین مطلع شدیم واگشتیم و مو رفتم خونه خونه ای که تو باغ نار همسایه بهمیار بیدیم که خیلی بز و بره و گوه وگوساله داشت و همش هم تو کیچه ول بیدن کلید انداختم رفتم داخل تا مین های دیم خیسن و لعن و نفرین و فحش بهمیار میده که تو که عرضه بز داری نداری سی چه میخری و ولشون میکنی تو کیچه خس بزن بکنشون تو خس و رو کرد به مو که تو حموم بیدم همه بز و میش ها انگاری سی اذیت امدن همشون با هم با سر میزدن تو در سرا نه یبار دو سه بار بار اخری ایقد تند تو در زدند که در حموم هم از جا میخواس در بیادو مو از سر و صدا نتونسم حموم کنم تو دلم گفتم دی خوش بحالت و بلند گفتم دی ای سر و صدا نه مال بز و میش های بهمیار بیده ها مال بز و میش های صدام بیده ها

  • منبع خبر : نصیر بوشهر