به نام خدا این روزها به خاطر موضوعی در دیوان عماد خراسانی و هم عصران و همفکران وی پژوهشی می کنم. از خوانش متن دیوان عماد متوجه موضوعی ظریف شدم: عماد ناراضی. شعر عماد خراسانی به ویژه غزلش تُرد و نمکین و خوش طعم است. بدون هیچ گونه دست اندازی غزلشان را تا پایان می […]

به نام خدا
این روزها به خاطر موضوعی در دیوان عماد خراسانی و هم عصران و همفکران وی پژوهشی می کنم. از خوانش متن دیوان عماد متوجه موضوعی ظریف شدم: عماد ناراضی.
شعر عماد خراسانی به ویژه غزلش تُرد و نمکین و خوش طعم است. بدون هیچ گونه دست اندازی غزلشان را تا پایان می خوانیم. در شعر وی «یار در بر و می در کف و معشوق به کام است». به جز بسامد بالای نارضایتی عماد از همه چیز.
خب. اگر درست بنگریم شهرت اصلی و طراز اول عماد خراسانی به خاطر چیست؟. به غیر از شاعری کسی عماد خراسانی را می شناسد؟ اگر شعر نمی گفت چقدر به شهرت دست می یافت؟ شهرتی که در زمان خودش علاوه بر اینکه آبی برای وی داشت، نانی هم داشت.
از دیدگاه اخوان ثالث، عماد فردی کم توجه و به قول بوشهری ها “دل گُت” و کم دوست بود که چندان دوستی برای خود نگه نمی داشت و دوستان چندانی نیز نداشت. و به قول شکوه الدین محلاتی، عماد فردی بد قول نیز بود. (مقدمه دیوان عماد، ۱۳۷۵). اینها را می گویم تا به تعمیم نگرش های فردی در متون غنایی برسیم.
اعتراض و نارضایتی عماد خراسانی چیزی نیست که در دیوان دیگر شاعران دیده نشود. ظاهراً مدل نارضایتی، خاصِ لحظه هایی است که بی شک در زمره لحظات فردی و شخصی شاعر محسوب می شود. برای این منظور و فهم این علت ها باید به دیدگاه “نقد تکوینی” که از بهترین های چندسال گذشته ادبیات است، توجه و احترام وافر نماییم. “فلوبر” و “پروست” از بهترین افرادی هستند که شاهد اصلی این نوع نقدند.
از این دیدگاه که تقریباً روبروی نقد “مرگ مؤلف” نشسته است و مرتب برای هم کوری می خوانند؛ باید قبل از خوانش یک متن به لحظه و علل و زمان و مکان سرایش متن توجه نمود. شبیه این متن را از صادق هدایت در کتاب “کُد۲۴” از حبیب احمدزاده صفحه۱۰خوانده ام که هدایت گفته:«برای اینکه بتوان درباره آثار کافکا حکم قطعی کرد، ناچار باید زمان و سرزمینی را که می زیسته، در آنجا پرورش یافته، را در نظر گرفت».
باید داستان نارضایتی بیش از حد عماد از شاعری و حتی از نامش که در مشهد بر خیابانی گذاشته اند و صدها مورد دیگر از همین دیدگاه دانست؛ لحظه و علت سرودن شعر.
شنیدم که خراسانیان صفا کردند یکی بزرگ خیابان به نام ما کردند
…اگرچه اکثر همشهریان منند شگفتم آمد از ایشان که این وفا کردند
… به حال و کار خود و دوستان شدم حیران چرا که کمتر از این کارها کردند
…زیاد باد خیابان و شاعران معدود دراین میانه یکی هم به نام ما کردند(دیوان عماد، ۱۳۷۵ :۷۰۶)
یا در شعری که در نصیحت فرزند نداشته اش می سراید. همسر عماد پس از ۸ماه زندگی می میرد و عماد هیچ وقت فرزندی نداشت.
سه نصیحت به تو من دارم و بس به از این با تو نمی گوید کس
اولا کوش که شاعر نشوی گر شوی رهزن، از این ره نروی(دیوان عماد، ۱۳۷۵ :۶۹۵)
خب. عماد از شاعریش به جز زیبایی و رسیدن به شهرت و مال و دنیا چیز بدی ندیده. این را می گویم چون جستجو کردم و دیدم که از این بابت متحمل مشقتی یا سانسوری و زندانی و… نشده، چه بسا که به آمال خود نیز در این راه رسیده است. اینکه چرا بعضی از شاعران یا هنرمندان، عادت به سرودن متون ناراضی دارند، صرفاً خاص ادبیات ایران نیست و ریشه در علل و زمان سرایش متن دارد که در “نقد تکوینی” قابل پردازش و شناخت است و لزوماً نمی توان آنها را در زمره دردهای واقعی هنر دانست. مرتب و به مراتب در متون ادبی و غنایی به ویژه در ادبیات معاصر دیده می شود که شاعر یا نویسنده گرایش فراوانی به نارضایتی نویسی دارد. منظور بنده از نارضایتی، نارضایتی اجتماعی و سیاسی نیست، بلکه یک خوره ای است که به جان ادبیات در این مقال، ادبیات معاصر ایران افتاده که ناشی از اخلاق و منش و نگرش های فردی سراینده متن است که دارد کم کم تبدیل به یک مِتُد و جنم غنایی به ویژه در غزل می شود. نمونه هایی که در شعر افرادی مثل سعدی و حافظ و مولانا و… اصلا و ابدا یافت نمی شود؛ یعنی تعمیم منش فردی در نگاه های ادبی و متن غنایی.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر