سالیانی پیش از این و در میانه ی دهه ۶۰ با آن شور و شوق و نیروی جوانی معلمی بودم در بندر افسانه ای سیراف ؛ بندری بی آب و برق و آبادانی ، روزهاش پر از خشم و بیرحمی طبیعت و شبهاش پرشور و هیاهو از مجالس شب نشینی ناخدایان و ماهیگیرانی باعشق ، […]

سالیانی پیش از این و در میانه ی دهه ۶۰ با آن شور و شوق و نیروی جوانی معلمی بودم در بندر افسانه ای سیراف ؛ بندری بی آب و برق و آبادانی ، روزهاش پر از خشم و بیرحمی طبیعت و شبهاش پرشور و هیاهو از مجالس شب نشینی ناخدایان و ماهیگیرانی باعشق ، در آن روزگار وجود جوانمردی سخاوتمند و پاکذات در کسوت معلمی ، تنهایی و غریبی را بر ما آسان و محبت های زیبا و لطف بی دریغ او و خانواده اش از بی نظیرترین مهربانی های تکرار نشدنی و بی همتا بود.
بزرگواران از زنده نام حاج حسن کنگانی می نویسم: دوستی عزیز و قدیمی با قلبی به وسعت دریاها انسانی که به جرأت می توان گفت ؛ در مسیر درست و الهی خویش قرار گرفته بود و دغدغه آبادانی و پیشرفت فرزندان و مردمان زادگاهش در تمام دقایق او مشهود و نهایت آمال و آرزوهاش بود ، بیش از این زبان من ناتوان از بیان آن همه بزرگ منشی و انسانیت است.

روحش شاد و یادش تا ابد گرامی باد.

تقدیم به معلم والامقام زنده یاد حاج حسن کنگانی

صبر ایوب بباید پدر پیر فلک را
که دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید…

  • منبع خبر : نصیر بوشهر