وسط های دهه چهل که اقایان بحرینی و توانگر تلویزیون تو بوشهر اوردند وبعضی ها خریدن و نصب کردن و صباحش تو بازار و قهوه خونه راجع به فیلم خانه قمر خانم و سرکار استوار گپ میزدند که چطور تو صندوق به ای کوچیکی ادم های به ای گوتی رفتند و زندگی را بازی میکنند […]

وسط های دهه چهل که اقایان بحرینی و توانگر تلویزیون تو بوشهر اوردند وبعضی ها خریدن و نصب کردن و صباحش تو بازار و قهوه خونه راجع به فیلم خانه قمر خانم و سرکار استوار گپ میزدند که چطور تو صندوق به ای کوچیکی ادم های به ای گوتی رفتند و زندگی را بازی میکنند . پسینی که زنهای گیچه دی ابریم دور هم جمع شده بیدن وتنیر هم سی گرده و بلبل تش بید خاتونو زن خلیل حرف تلویزیون اورد وسط که میگن فراشبندی مال شهر صندوقی از توانگر خریده شو که میشه زن و مرد وکوت و کوچیک درخت و حیوان توش نشون میده و مثل خومو حرف میزنن و رو می کنن و یه برنامه ای هسی که سریال اسمشن و توش دعوان خندن قهرن اشتین کلکی و کمنی ان راسی اخبار هم هسی. شو که شد خاتونو تش های باقیمونده از تنیر ریخت تو منقل واورد وسط اتاق وقوری چینی هم ریش نهاد خلیل که از بازار امد رفت یراست کنار منقل نشست و خاتونو دست کرد تو تشت کوچیک ورشو یه استکان کوچیک کمر باریک ورداشت و سیش چوهی ریخت و با شکر شیرینش کرد و نهاد جلوش هورت اول که خلیلی بالا کشید هیچ هورت دوم خاتونو سر حرف امد که خلیل جونی ما که بچه نداریم واجاقمون کورن و شو ها حوصلمون سر میره جون خاتونو بیو صبا برو دکون توانگر و سیم تلیویزیون بسون میگن خیلی خشن و نمی فهمی وقت جطور میگذره و خنده خشی هم تحویل خلیل داد. پسینی بید که سه چرخه خیر الله در خونه خلیل وایساد و تلویزیون با یه شاخه لوله اووی ۱ اینچ بردند تو خونه شون نیم ساعتی بعد هم سر و کله اشعری با کیفش پیدا شد که نماینده وصل تلویزیون بید به محضی که داخل خونه خلیل شد گفت برودو سه تا جوون بیار تا تو پشت بوم انتن وصل کنیم (او زمان چون بوشهر ایستگاه گیرنده نداشت انتن زیاد بالا میبردن و از چهار طرف با سیم مهارش میکردند تا از ایستگاه ابادان استفاده کنند ) انتن وصل شد و تلویزیون روشن واز ساعت ۸ شو محل ما صاحب تلویزیون شدواز فردا شو که همه گیچه شووها تو خونه دی منصور جمع میشدند و گوش اتل و متل قصه حسین کرد شبستری و غولک میشت خدر می دادند از ادم های خونه دی منصور کم شد و تو خونه خلیل و خاتون اضاف شدند زمسونها هم تو پنچدری و توسونها ری سه کنچه و طارمه جمع میشدند و سی تلویزیون کردن تو فیلم مردک با زنش دعوا میشد و کشیده میزدش دی رباب ناراحت میشد بوی سی چه زدش می دخترو بدبخت چه گفت الهی دست دونه کندو بزنه که سی دخترو زدی صبا دختر خوت گت میشه یه دومادی گیرت بیاد از خوت بدتر .تو فیلم چنتا جوون سی هم میزدند و دعوا میکردن دی پرویز دادش در میومد که تو ای خراب شد کسی پیدا نمیشه جلو اینا بگیره بوی سیخوشو گشتن ها کاشکی یکی پیدا میشو خبری بده جداشون کنن تا جوون مردم نکشتن .زنک و مردک فیلم ماچ هم میکردن صدای دی منو بلند میشد که بچه ها سی نکنین حرومنا مرده شورشون ببره می خین ماچ هم کنین بشین عمو تو کنجی پشت دیواری اینا اصلا شرم حالیشو نی ها. خلاصه یه شو سر کار استوار بید یه شو خونه قمر خانم یه شو روز های زندگی شووهای که سریال نبید محمدو بچه کوکای خلیل بسی میکردن پشت بوم تا انتن زور بده طرف کویت تا سی فیلم هندی و مصری کنند توسونها سرا و طارمه و سه کنجه خونه خلیل جاه نبید از ادم های گیچه و دربون . یه شو که همه زنهای گیچه و دربون جمع بیدن تلویزیون فیلم وسترن پخش میکرد که یه عده راهزن با تفنگ و پیشتو حمله کردند ری گو چرونا تا گوهاشون بدزن و تیر پرخ هم کردند و چنتا جوون کشتن و همطور که تیر میخوردن و از اسب می افتادن تو سرای خلیل لیک و شیون در گرفت که اخ جوون مردم کشتن خبر نبینین چکارشون داشتین مشتی چیپون بدبختی تو لاک و لیک بیدیم که دی احمد و دی رضا غش کردن طوریکه بردنشون شیر خورشیدی اوشو بخیر گذشت تا فرداشو محمدو بچه کوکای خلیل زودتر اومد وایساد تو چهار چوب در سرا و دساش هم دراز کرد و پیر زنها که میخواسن بیان داخل جلوشون گرفت و گفت زنها امشو فیلم بزن بزن و هفت تیر و پیشتو کشین اگر اوضاعی غشن ما قوه غش و لاک و لیک و بیمارستان شیر خورشیدمو نی واگردین خونتون

  • منبع خبر : نصیر بوشهر