توسون که می شد عده ای از ادم های محل از خونه هاشون کوچ میکردند می رفتن قبله ظلم اباد یا پودر گپر میزدند تا از دس گرما فرار کنن تا از نعمت باد شمال که خنکاش از ری دریا بلند می شد بهره مند بشن و هر خانواده بخاطر امنیت به فاصله ده یا […]

توسون که می شد عده ای از ادم های محل از خونه هاشون کوچ میکردند می رفتن قبله ظلم اباد یا پودر گپر میزدند تا از دس گرما فرار کنن تا از نعمت باد شمال که خنکاش از ری دریا بلند می شد بهره مند بشن و هر خانواده بخاطر امنیت به فاصله ده یا پانزده متری از هم گپر می زدند و با خوشون چند تا رختخو و پریموس ( چراغ خوراک پزی) و چند تا وسایل خورد و خورد و هبانه ( خمره ابخوری که از جنس جیر ساخته شده بود و اب را خنک نگه می داشت) برای چهار ماه اطراق می بردند کنار گپر هم یه مستراح و حموم با همون پیش دمیت بر پا می کردند شو هن که می شد زنها یه جا و مردها هم یه جا و بچه ها هم جای دیگه ری تل خکی ( زمین های پر از خاک نرم که روز ها داغ و شو ها خنک می شد) جمع می شدند و از کار و روزگار گپ می زدند و بچه ها هم بازی ها می کردند و زنها هم گرفتار خوت خوتک می شدند بعضی ها هم ری پشت بومشون که از سالهای قبل ستون هاش اماده کرده بیدن گپر می زدند عمو خدر هم گرما که میشد پشت بوم گپر علم می کرد و دی منو زنش هم چل و پلاس جمع جور می کرد و سی چهار ماه می رفتند پشت بوم دی منو پریموسش تو کنج قبله ای گپر به فاصله نیم متری از پیش های گپر نهاده بید و چوهی و خورد و خوراک همونجا درست میکرد گپر هم مطبخ هم پذیرائی هم اتاق خو بید هبانه هم صبح تا صبح عمو خدر با او اونبار پر می کرد وقتی او اونبارتو هبانه می ریخت گرم بید اما نمی فهمم ای جیر هبانه چه بید که او خنک می کرد و خنک نگه اش می داشت پسر کوچیکو عمو خدر ماشو جانگیرک ( اروم و قرار نداشتن) بید تو کیچه سنگ میزد سر بچه همساده می شکوند بعد مثل باد خوش می رسوند تو بغل دی اش تو گپر وقتی دی بچه سر اشکسه میامد سی کله ای کمنه ای دی منو زیر بار نمی رفت که کار ماشو باشه می گفت بچه ام بی زبون و بدبخت جنب مو تو گپرن کی سر بچه تو اشکونده دی منو بدبخت نمی فهمی ماشو کره نغل کره اور و بادن از ای هل خشم تا او هل خشم تو جیش بهم زدنی در می رفت و ظهر گرما که مردم خو بیدن در سر ا ها تک تک می زد و در می رفت خلاصه جنیبید اما قیافه اش کول زنک بید و مظلوم نشون می داد سی همی دی منو می گفت کسی دیگه سر بچه شون می شکنه و در سرا هاشون تک تک میزنه مظلوم تر از ماشو مو گیر ناوردن تا ای تهمت ها ریش بندازن و از دس کوکاش منو کتک بخوره بدبخت ماشو رود کوچیکو و بی زبونم ساعت یازده بید که پریموس روشن کرد تا سی ظهرآلو عدس درس کنه و زیر لبی شعر عمو خدر که از هندی های غراب که عاشق آلو عدس بیدن یاد گرفته بید می خوند ما کشته دآلیم چپاتی کفن ماست ( چپاتی نون هندی مثل مشتک خومون) که یادش امد چیای بن بریز( مواد اولیه ساخت خوراک مثل سیر و فلفل و پیاز و ادویه ) نه اورده بالا تو گپر رفت دومن و باز شعر کو زمزمه میکرد که ما کشته دآلیم چپاتی کفن ماست از پله هم که رفت دومن و ناپدید شد رفیق ماشو شیطون امد تو جلدش کاغذی ری شعله پریموس نهاد که تش گرفت دسش سوخت کاغذ روشن از دسش افتاد ری پیش های خشک گپر و تو چیش بر هم زدنی کل گپر تش گرفت و چل و پلاس ها خاکستر کرد و تش پیش ها به در سرای تخته ای اوسا رضا هم سرایت کرد ولی جنگی با او خاموشش کردن دی منو وقتی امد بالا شروع به لاک و لیک و گریه و شیون کرد ماشو هم از ترس چی نمی گفت فقط می گفت مو خوم دیدم خلبان هلی کوپتر شرکت ملی حفاری از بالای گپرمون که رد شد ته سیگارش انداخت ری گپرمون و گپر تش زد دی منو و عمو خدر هم ساده باور کردن و او ری طلا سی ماشو دادن تا بی زبون و بی گناه ترسش بریزه و زهلش نترکه و دی منو پشت هم نفرین خلبان امریکائی هلی کوپتر میکرد که گپرشو تش زده یه نفرینی سی هلی کوپتر میکرد که ای همه اسمون واز ری کپر اونا رد وابیدن و یه نفرینی هم سی خلبان میکرد که سیچه ته سیگارش انداختن ری گپرشون

  • منبع خبر : نصیر بوشهر