هاجرو دختر خالو تعریف کردصبحگه با موندو شوهرم دعوای گوتی کردم واز جهل دلم سفره ناشتای بچه ها جمع نکرده از خونه زدم در جنب سه راه بازرگانی که رسیدم موندم که کجا بشم کجا نشم که ام دید دس یه مردی رطبم یهو دلوم هوس رطب کرد اوهم رطب دمباز گفتم تا اینجا که […]

هاجرو دختر خالو تعریف کردصبحگه با موندو شوهرم دعوای گوتی کردم واز جهل دلم سفره ناشتای بچه ها جمع نکرده از خونه زدم در جنب سه راه بازرگانی که رسیدم موندم که کجا بشم کجا نشم که ام دید دس یه مردی رطبم یهو دلوم هوس رطب کرد اوهم رطب دمباز گفتم تا اینجا که اندم بشوم بازار هم رطب بخرم هم دوری بزنم تا اعصابم بیت سر جاش رفتم دس شکری ویسادم منتظر تاکسی که ام دید مردی از طرف پیر سید جواددر امد و سه متری ام ویسگید ودوسه قدم ری قبله رفت واگشت ری گوواد ( شرق) طرف مو و سرش دومن انداخت که صدای رینگ رینگ رادیو طرفش بلند وابید و زود هم قطع وابید و گفت چطوری حالت خوبن مو که نمی شناختومش ام گفت شاید رفیق کوکام احمدو باشه زشتن جوابش ندم‌ چادرم ری سرم سفتم کرد و ام‌گفت خبلی ممنون شما چطورین؟ ادامه داد دی ات چطورن چه میکنه پاهاش خوب وابید؟ ام گفت ای چه رفیقین کوکام احمدو داره که خبرش نی دی ام خدابیامرز دوسال ان رحمت خدا رفتن ام گفت اول صبحی ناراحتش نکنم و خبر بد ندمش ام گفت بد نی سلام رسونن و ادامش داد می گوم ها اوروز که آرایش نکرده بیدی و سر کیچه تون دیدمت با دیشوکه آرایشت کرده بید قشنگتر بیدی ها ام گفت خدایا اول صبح گرفتار شیطون وابیدم ای دیگه چه رفیق پر روحین احمدو اش هسی با دندون لونچ خوم گپ دادم و استغفرالله ام فرستا تا ناراحتی پیش نیا مردک خجالت نمی کشه ها مو دی چنتا بچه هسم سیم میگه با ماتیک و ارایش زشتری مردکه نامحرم چه سیم میگه که گفت حالا ناراحت و دلخور نشو شوخی باهات کردم ها تو دلم گفتم ای چه شوخینی بید اول صبحی باهام کردی که گفت میگم ها کی دی ام و ددم فرشته بسی کنم خونه تون گفتم سیچه اما قدمشون ری چیش که گفت سی دی ات بگو زیاد سخت نگیر ها نه شیر بها و حاضری سنگین بگیرن ها دیگه خیلی جهلوم گرفت و جوش اوردم رفتم یقه اش بگیرم ام دید مردک یه ضبط کوچیکی دسشن و با ضبطکو هی گپ میزنه مو هم از خدا بی خبر جوابش می دادم خوب که اول صبحی قچی تو کوشش نخوسوندم تو جهل بیدم که تاکسی ویسگید جلو پام ام دید یکی دیگه هم از ضبط ها دسشن باهاش گپ میزنه

  • منبع خبر : نصیر بوشهر