نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – میرزا غلمعلی مردی پاک سرشت پاک دست و بسیار ساده و مهربون بید تنها دخترش هم داده بید سی حسن دی ناصر که به کار انبار داری آذوقه مثل روغن و برنج و شکر و…مشغول بید. تاسون که میشد بعضی ها که دسشون به جیبشون می رسید بار و […]

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – میرزا غلمعلی مردی پاک سرشت پاک دست و بسیار ساده و مهربون بید تنها دخترش هم داده بید سی حسن دی ناصر که به کار انبار داری آذوقه مثل روغن و برنج و شکر و…مشغول بید. تاسون که میشد بعضی ها که دسشون به جیبشون می رسید بار و بندیل و پیچانشون می بسن و به زیارت امام رضا( ع) به خراسون می رفتند تا هم زیارتی کنن و هم اگر کلال بچه شون نذر کرده باشند انجا بتراشند و هم مدتی از دس گرما و نم و رطوبت تیر و مرداد بندر فرار کنن او موقع مثل حالا که نبید ساعت ۹ صبح از فرودگاه بوشهر بپری ساعت ۱۲ تو حرم گرفتار زیارت بشی ادم های بیدن تو ولات چون زیاد خراسون رفته بیدن و راه بلد زوار جمع میکردن و اتوبوس هم دربست می گرفتن و زوار می بردن خراسون رفت و برگشت یک ماهی تو راه بیدن و از سه شو قبل از رفتن تو خونه زوار مراسم چوشی و شیرینی خورن بر پا بید و روز حرکت چوشی خون جلو و زوار پشت سرش و مردم هم بدرقه شون و او پشت سرشون می ریختن تا به سلامت برن و واگردن سی واگشتن هم تا سه روز خونه زوار شکر پلو و قیمه می دادن . حسن دی ناصر هم با بچه هاش رفتن خراسون و بخاطر ایکه چراغ انبار خاموش نباشه و کرکره اش بالا باشه انبار داد دس بوای زنش زائر غلمعلی چه کسی بهتر و پاک دس ترش دزد های ولات وقتی فهمیدن حسن دی ناصر رفته خراسون و بوای ساده زنش در انبارن با پیکاپ رفتن در انبار و ضمن سلام و احوالپرسی با زائر غلمعلی و بسی کردن زیارت قبولی سی حسن دی ناصر سی زائر غلمعلی گفتن ما از حسن روغن و برنج و شکرو چنتا چی دیگه اسدیم پیلش هم دادیم و سیمون گفت اگه امدین مو رفته بیدم خراسون شما از بوای زنم چیاتون وردارین زائر غلمعلی پیر مرد ساده دل هم جنب خوش گفت مردم گناشوهن پیل هم خو دادن و سیچه خرید هاشون نبرن سی دزد ها گفت یا الله پیکاب بیلین در انبار و بار کنین دزد ها تا می تونسن بار کردن و رفتن و زائر غلمعلی هم دلش خش که کار ثوابی کرده و بار سنگینی از گول دومادش دومن اورده تا میشت حسن دی ناصر از خراسون واگشت سه روز هم خوراک داد وقتی امد انبار دید تا نصفش خالی ان زائر غلمعلی سیش ماجرا تعریف کرد میشت حسن فهمید انبارش دزد زده رفت اگاهی شکایت کرد و پشت سرش چنتا دزدهای که تو انبار و آذوقه زدن سر امد و ید طولائی داشتن گرفتن و از زائر غلمعلی خواسن در شناسائی دزد ها به اگاهی کمک کنه دزد ها به ردیف کردن و از زائر غلمعلی خواسن خوب سیلشون کنه و اگر شناختشون اشاره کنه که اینا هسن زائر غلمعلی خوب تو چیشای دزد ها سی کرد ولی بجاشون نیاورد و نشناختشون ری کرد به افسر اگاهی و دزد ها گفت مو که اقایون بجا ام نه اورد اگه خود اقایون مو بجا مارن محبت کنن و منت بر سر مو بیلن اعلام کنن

  • منبع خبر : نصیر بوشهر