زئیر سکینه تو خونه پر فیس و افاده گُت شده بید از هرچی گپ میزد با مال ما فقیر و فقرا فرقش بید بشقاب انها چینی مال ما روئی. فرش ما تک و حصیر بید مال انها قالی فیروزاباد . زئیر سکینه تو خونه ای زندگی میکرد که جنب ما خونه اشرافی بید پاسبون و […]

زئیر سکینه تو خونه پر فیس و افاده گُت شده بید از هرچی گپ میزد با مال ما فقیر و فقرا فرقش بید بشقاب انها چینی مال ما روئی. فرش ما تک و حصیر بید مال انها قالی فیروزاباد .

زئیر سکینه تو خونه ای زندگی میکرد که جنب ما خونه اشرافی بید پاسبون و فراش و سفور تو خونه شون اومد و روند داشتن ، اما گپ که میشد زئیر سکینه می گفت: رئیس نظمیه و رئیس اداره و شهردار بلدیه با بوام رفیق و سی مشورت جنبش میان ! می کسی تو ولات جرائتش بید سیش بگه بالای چیشت ابروهن ، مردم هم هرکاری تو بلدیه و نظمیه و امنیه خونه و اداره سجل داشتن سی زئیر سکینه میگفتن و با رئیسون به بالا در تماس بیدن .زیتر که هنو ماشین نه انده بید و بیشتر با خر و قاطر و اسب ای هل و اوهل می رفتن ، بوای زئیر سکینه هم خرش بید که همیشه تو گردن خرکو زیلمب و زیمبو وصل بید و ری مین های کمر تا بالاو زیر گردنش هم حنا میزدن مثل ماشین های امروز که سی قشنگی شب نما و .. میزنن خرکو هم از ای چی ها بی نصیب نبید و بواش با اداب ورسوم خاص خوش توام با فیس سوار خرکو میشد و در جواب سلام مردم فقط سری تکون میداد. روز گار گذشت و بوا مرد و ماشین امد ری کار . یه روز سی سلام و علیک و رسم گُت و کوچیکی بجا باریم با بچه ها رفتیم خونه زئیر سکینه که بی زاد و اولاد خونه بواش روزگار میگذروند و تصدیق ماشین هم گرفته بید و پیکانی هم خریده بید و جای اخور خر گاراژ وابیده بید و جای خر هم پیکان پارک بید .سری بعلامت ای داد وبی داد و گذشت روزگار مثل بادن تکون دادم که زئیر سکینه متوجه وابید که گفت عمه( سی همه بچه ها می گفت عمه) سیچه سرت تکون دادی گفتم عمه سی محض ایکه زمونه مثل برق میگذره و تا دیرو اینجا خربید حالا پیکانن و جای اخور هم گاراژ. گفت ها عمه البته یطور گفتی خر ناراحت وابیدم خر بوای مو بی ارزشت کرد بوام هر خری نداشت؟! سوار هر خری نمیشد! خر بوام با خرهای دیگرون فرقش بید! خر بوام گوش به حرف بید. وقتی سیش میگفت برو خونه عمو قنبر خوش می رفت خر بوام سرعتش بید ،قدرتش بید ،خو البته خورد و خوراکشو هم با خرهای دیگه فرقش بید بوام سی خرش کَه و جو نمی داد که مال خرداری فقیر بید. بوام برنج و سوزی خورش سوزی میدادش .سی همی حرف شنو و قدرتمند بید. گفتم عمه قدرتش مثل پیکان بید ها خیلی ناراحت هابید و گفت ای چه قیاسی بید که کردی خر بوام دس کمی از بنزش نبی اصلا انتظار از تو یکی که خر بوام دیده بیدی نداشتم مردم ادم بالا میبرن تو که بچه خومو هسی ایقد ما کوچیک میکنی پیکان؟ ها دیگه عمه سی کسی نگو ما کوچیک نکو

  • منبع خبر : نصیر بوشهر