سالهای قبل در شبهای جمعه  همسایه ها دور هم جمع شده و مراسم مشکل گشا برگزار می نمودند( خواندن کتاب مشکل گشا). این مراسم تا دهه  شصت نیز برگزار می گردید.امابعدا  همانند دیگر سنت ها به بوته فراموشی سپرده شد.افراد معتقد و حاجتمند در شبهای جمعه با خرید کشمش و نخود، از همسایگان خود می […]

سالهای قبل در شبهای جمعه  همسایه ها دور هم جمع شده و مراسم مشکل گشا برگزار می نمودند( خواندن کتاب مشکل گشا). این مراسم تا دهه  شصت نیز برگزار می گردید.امابعدا  همانند دیگر سنت ها به بوته فراموشی سپرده شد.افراد معتقد و حاجتمند در شبهای جمعه با خرید کشمش و نخود، از همسایگان خود می خواستند برای شنیدن داستان کتاب مشکل گشا و بر آمدن حاجات خود ،به خانه آنها بیایند.علت انتخاب کشمش ونخود این بود که برگزار کنندگان این مراسم معتقد بودند که برای تبرک از تنقلاتی استفاده شود که چیزی از آن باقی نماند.وقتی به دبستان می رفتم بارها در منزل خودمان  یا خانه همسایه ها به همراه مادرم در این مراسم  شرکت  می کردم.او سفارش می کرد که وقتی کتاب مشکل گشا خوانده می شود خوب گوش کرده و هرگز نخندم و فضولی هم  مطلقا ممنوع  بود.در صورتی که خطایی از من سر می زد ،بعد از اتمام  مراسم ،حسابی تنبیه می شدم.همسایه ها از زن ومرد با حالتی حزین به مطالبی که  از روی کتاب مشکل گشا خوانده می شد ،گوش می  دادند.خواننده کتاب فردی بود که قبلا در مجالس دیگر از روی این کتاب خوانده بود و  اشتباه نمی خواند‌.از یکی دوستانم ،گاهی برای خواندن کتاب مشکل گشا دعوت به عمل می آمد.روز بعد او برایم تعریف می کرد که چقدر به خاطر خواندن درست کتاب مشکل گشا،مورد احترام شرکت کنندگان قرار گرفته و او با دستان خود نخود و کشمش بین شرکت کنندگان تقسیم کرده است.هر چه از او خواهش می کردم که مرا هم همراه خود ببرد ،نمی پذیرفت زیرا فکر می کرد ممکن است خنده ام بگیردو او  پست و احترام خود را از دست بدهد.مراسم با خواندن شعرهایی در مدح مولای متقیان علی ( ع) شروع می گردید مانند این شعر: هر که را مشکل بود  حلال مشکها علیست   دُر دریای حقیقت، بحر بی پایان علیست.با شنیدن این شعرها شرکت کنندگان به وجد آمده وبر روح پیامبر و اهلبیتش درود وصلوات می فرستادند.منهم برای اعلام موجودیت با صدای بلند صلوات می فرستادم.مادرم از این کارم بسیار خشنود می شد.بعد از شعر ،داستان  یک زندانی خوانده می شد که به ناحق پشت میلهای زندان  رفته بود و او با خواندن کتاب مشکل گشا از زندان آزاد شده بود.با شنیدن این داستان شرکت کنندگان نسبت به کتاب مشکل گشا اعتقاد بیشتری پیدا می کردند.به خودم می گفتم که اگر زمانی زندانی شدم ،حتما این کار را انجام بدهم.بعد داستان عبدالله خار کش ، بیان می گردید که به  توصیه خضر نبی ،هر شب جمعه کتاب مشکل گشا خوانده واز این طریق به دارایی  فراوانی دست یافته و به  زیارت  خانه خدا  می رود و همنشینی شاه و خانواده اش گردد .اما موقعی که عبدالله در سفر مکه بود ،خانواده او
از خواندن کتاب مشکل گشا امتناع می نمایند واین باعث می گردد بار دیگر دچار بدبخت شوند . پس از بازگشت عبدالله مراسم مشکل گشا برگزار نمود و خدا او را مورد عنایت قرار داد.وقتی  این داستان می شنیدم خیلی دلم می خواست مانند عبدالله خار کش در بیابان به سنگهای قیمتی دست یافته و با فروش آنها  مقداری شکلات خریده و می خورم.قبل از اتمام داستان عبدالله خارکش ،روضه حضرت ابوالفضل العباس و علی اکبر خوانده می شد ،مادرم با صدای بلند گریه می کرد منهم بخاطر شنیدن ناله های مادرم، قلبم می شکست اما اشکی از چشمم  نمی چکید.احساس می کردم روز عاشورا شده و روضه خوان در ماتم( حسینیه) در رثای  امام حسین (ع) مصیبت می خواند.زنهای شرکت کننده  ضجه می زدند.بعد از آن دعای مخصوص خوانده می شد و داستان خضر نبی و حضرت علی(َع) بصورت شعر خوانده می شد و جلسه پایان می پذیرفت.راستش خیلی منتظر این لحظه بودم  زیرا نخود وکشمش بین شرکت کنندگان تقسیم می شد .مادرم توصیه می کرد که مثل افراد بزرگسال منتظر بنشینم منهم از ترس او  چیزی نمی گفتم اما برای گرفتن کشمش و نخود لحظه شماری می کردم،نمی دانم چرا سهمیه بچه ها کمتر می دادند.مادرم می گفت هدف از خوردن نخود و کشمش تبرک است. ولی من دلم می خواست هرچه در بشقاب بود به من بدهند.بعضی از زنان شرکت کننده مقداری از سهمیه خود را برای بچه هایشان می بردند.سهمیه کسی که از روی کتاب خوانده بود،در بشقابی جداگانه می  گذاشتند.خیلی دلم می خواست جای او بودم. اما هرگز از من خواسته نشد که کتاب مشکل گشا بخوانم.این مراسم بعد از انقلاب به دست فراموشی سپرده شد اما اخیرا شنیده ام که گاهی این مراسم توسط افراد سالخورده برگزار می گردد.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر