نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     چند روز از قشقرق بوجود آمده و حرف وحدیث ها گذشت و تا حدودی آب از آسیاب  افتاد ولی ربابه و فرهاد به فکر آن روزی بودند که یکدیگر را در کوه پیدا کردند و می خواستند که  آن دیدار در آبادی گم نشود. دختر دایی ربابه  که […]

 

نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:

 

 

چند روز از قشقرق بوجود آمده و حرف وحدیث ها گذشت و تا حدودی آب از آسیاب  افتاد ولی ربابه و فرهاد به فکر آن روزی بودند که یکدیگر را در کوه پیدا کردند و می خواستند که  آن دیدار در آبادی گم نشود.

دختر دایی ربابه  که مونس و همدم او بود بهترین گزینه برای پیام رسانی شد.او همسایه ی دیوار به دیوار فرهاد بود .

فرهاد که پشت کنکور بود و درس می خواند ذکر و خیال ربابه رهایش نمی کرد.خودش نزد کتاب ودلش پیش دلبر .

فرهاد حسابی در غُبه* ی دریای عشق ربابه غرق شده بود و گسار*دلش روح وروان بلورین ربابه را می خراشید.خراشیدنی لذت بخش.

چند پیغام و‌پسغام شفاهی  میان دو دلداده رابطه را صمیمی تر کرد.

ربابه دستمالی که روز حادثه  فرهاد به پیشانی اش بسته بود خون آلود پیش خود نگه داشت .به خود می گفت این دستمال بوی خوش فرهاد می دهد  و خونش رنگ سرسپردگی ؛ باید از جان عزیزتر دارمش .

فرهاد نامه ای نوشت و دزدکی به دست دختر دایی ربابه داد تا به او برساند.

ربابه یک هفته بعد از دیدار فرهاد در کوه  و پیام هایش اینبار نامه ی او به دستش رسید که اینچنین نوشته بود.

“به نام حضرت  عشق.

درود بر دختری که گلواژه ی عشق را در من آفرید.

تو ربّ ، ربابه و مالک قلب من گشته ای و بی قرارم کرده ای .

کاش دوباره مثل آن روز در عشق کوی من گم می شدی ؛پشت سنگ خاطره پیدایت می کردم ؛با دستمال مِهر، گونه های یاقوتی ات  را پاک می کردم ،با آب دل صورتت را می شستم و باز دست مهربان ات در دستم گره می خورد و از صخره ی دلدادگی صعود می کردیم.

می خواهم مرزهای طبقاتی را بشکنم؛سنت ها را زیر پا بگذارم و حضرت عشق را به آغوش کشم .

تو‌ *ربابه و ساز تنبور من شدی و چنان موسیقی ای در دلم شور افکندی که  *شور ،ماهور و همایون* را در آن راهی نیست .

تو را خواهم  نه با *هفت دستگاه بلکه با هفتاد دستگاه عشق بنوازم .تو گوشه ی دستگاه آواز شوریدگی  من گشته ای که *ردیف* تنها در تو گرد می آید.

با ربابه می توان *اوج وفرود* را پرده گردانی کرد و *در آمدی* به بلندای زندگی سرود .

به پایت می مانم ساز کوک زندگیم .

فرهاد…سرسپرده ی عشق ربابه   ”

 

عشقنامه ی فرهاد چنان ولوله ای در ربابه انداخت که توصیفش از توان و زبان  قلم خارج است.

نمی دانست چه بگوید و چه بنویسد؛نه سوادش را داشت و نه کتابخانه ای در منزل پدرش که از رویش شعری و سرودی بنگارد.

تنها دارایی او مدرک پنجم ابتدایی بود وکتاب  دوبیتی

های فایز..

 

دست به قلم برد و اینگونه نگاشت :

“به نام خدای کوه و دره که تو را به من بخشید.

من تنها  یک روز در کوه گم شدم ولی چندین روز است که در کوی تو مفقود گشته ام.

ظالمی ،عالمی به من بخشید که عمری بر دلم فرمانروایی خواهد کرد.

بگذار به زبان ساده ی خودم دلباختگی ام را به تو بگویم که سواد من به وادی ادبیات راهی ندارد .

می دانم و می دانی که فاصله ی پسر کدخدا با دختر بازیارش تفاوت ره از زمین تا آسمان است ولی ای کاش عشق را زبان سخن بود  تا بگوید که هزار قناری خاموش در گلوی من است .

تا بگوید دل مرزی نمی شناسد و فاصله ای برآن مترتب و  متصور نیست.

اگر مرا به وصال تو امیدی نیست حرجی و توقعی هم نیست که دیواری به نام طبقه به بلندای تاریخ میان من و‌تو حائل گشته است .دل کدخدا ، بازیار ، شاه و گدا پیشش یکیست .

تنها کتاب فایزم را باز می کنم و‌این شعر را برایت می نویسم .

*نگارا شربت از لبهات بفرست*

*گلاب از گوشه چشمات بفرست*

*برای توتیای چشم فایز*

*کف دستی ز خاک پات بفرست*

*ربابه .گم شده ی دره ی عشق* فرهاد …….

 

نامه ی بی آلایش ربابه به فرهاد رسید و بقول نظامی :

 

*دانست که دل، اسیر دارد/. دردی نه دوا پذیر دارد*

 

درد دوا ناپذیر مشترک عاشق و‌معشوق،عاشق را با تناقض بزرگی مواجه کرده بود.

او دو راه بیشتر نداشت .یا باید باور وارزش های خانوادگی را زیر می گذاشت و یا پشت پا به دل می زد و ربابه را فراموش می کرد.

معمایی لاینحل ،اجتماع ضدین و جنگ عشق و سنت معادلاتی بود که در درس ریاضی عشق ،فرهاد فرمولی برایش نداشت و شاید تجدید یا مردود می گشت.

ربابه نیز به این باور رسیده بود که فرهاد همان هفت خوان عشق است که وصل او رستمی می باید و رخشی ،که هر مرز و آدابی را زیر سم جسارت خود لگد مال کند ؛

وآیا فرهاد و ربابه موفق به عبور از این هفت خوان خواهند شد؟

زمان بهترین قاضی برای این سوال خواهد بود.

 

………………………………………

غُبّه:جای عمیق دریا

گسار:سنگ های تیز وخارای دریا

رباب و تنبور :رباب نام سازیست که اسم دیگرش تنبور است .

شور ،ماهور ،همایون ،هفت دستگاه ،گوشه ،ردیف ،اوج و فرود و درآمد همگی از اصطلاحات موسیقی می باشند

  • منبع خبر : نصیر بوشهر