ببینید، اصولاً مسأله و مشکلِ جامعهٔ ایرانی و شرقی همین مسألهٔ «ریا»ست. به نظر من یکی از علل پیشرفت ملل غرب این است که در آنجا دیگر دکانِ ریا نمی‌بینید. البته ریایِ اجتماعی هست که خطرناک‌تر است و بیشتر فریب می‌دهد.   خاطرم هست شاعری که نسبتاً خوب هم شعر می‌گفت و به شاعر […]

 

ببینید، اصولاً مسأله و مشکلِ جامعهٔ ایرانی و شرقی همین مسألهٔ «ریا»ست. به نظر من یکی از علل پیشرفت ملل غرب این است که در آنجا دیگر دکانِ ریا نمی‌بینید. البته ریایِ اجتماعی هست که خطرناک‌تر است و بیشتر فریب می‌دهد.

 

خاطرم هست شاعری که نسبتاً خوب هم شعر می‌گفت و به شاعر پرولتاریا و خَلق معروف بود و خانه‌اش هم در متفرّعاتِ عباس‌آباد بود، وقتی که عدّه‌ای جوانِ کارگر‌زاده یا از خانوادهٔ کارگری می‌خواستند او را ببینند، شاعر، خویشاوندی یا دوستی داشت که خانه‌اش در جوادیه بود، قرار ملاقات را با این جوان‌ها در خانهٔ او ترتیب می‌دهد و این خطرناک‌ترین نوع ریاست. اگر من تسبیحی در دست بگیرم و روزی هزار بار بگویم «اللّهمَّ صَلِّ علیٰ محمد…» هیچ کس آنقدر از من ضربه نمی‌خورد که من خانه‌ام در عباس‌آباد باشد و قرار ملاقاتم را در جوادیه بگذارم.

 

 

علت اینکه شعر حافظ مرحله به مرحله تمام لحظه‌های زندگیِ جامعهٔ ایران را سرشار می‌کند این است که محور و ستون فقرات شعر حافظ نقد «ریا»ست. در تحلیلِ دقیق شعرِ حافظ محال است که به یک مقدار هجو و به یک مقدار مدح نرسیم.

 

 

نکته‌ای را که می‌گویم خوب دقت کنید که تا آخر عمر به دردتان خواهد خورد:

به اعتقاد من هیچ شعری نیست مگر این که در تحلیل نهایی، یا هجو باشد یا مدح. شما وقتی رستم و اسفندیار را می‌خوانید یا حتی دیوان شمس و هر اثر دیگری که به ظاهر نه هجو است و نه مدح، در اوج خود و در ژرف‌ساخت پایانی‌اش به یک هستهٔ مدح یا هجو خواهید رسید.

اگر به عمقِ دیوانِ حافظ بروید او کاری جز این نکرده که دو سِت set و مجموعهٔ اجتماعی را در مقابل هم قرار داده و یکی را مدح و دیگری را هجو کرده است. یکی از این دو مجموعه مشغول ریاست – ریا یا در مدّ ِ ولاٰ الضّالیـن بوده یا در رفتار اجتماعی–و صوفی و پشمینه‌پوش و خرقه و خانقاه رمز آن است و مورد هجوِ حافظ قرار گرفته است؛ و مجموعهٔ دیگر، ریش و ابرو را می‌تراشد و نَردِ عشق می‌بازد. این مجموعه در رند و قلندر و پیر و خرابات تجلّی می‌کند. همین گروه است که موردِ مدح و تحسین حافظ بوده است. و اصلاً کل دیوان حافظ جز این نیست.

 

محمدرضا شفیعی کدکنی

این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۲۲۹–۲۲۸

 

  • منبع خبر : کانال استاد شفیعی کدکنی