✍حسین رویین تن حر مهاجر اولین روز که باش آشنا شدم مربوط میشود به اولین دست گیری ام که در سال ۶۹/۷۰ اتفاق افتاد وبعداز ۵۷ روز بازداشتی تو شـکـری باقید وثیقه آزاد شدم،اون سالها سال های استیلای انجمن حجتیه بر پیکره کشور بخصوص وزارت آموزش وپرورش بود. علی اکبر پرورش ازشاخصین انجمن حجتیه وزیر […]

✍حسین رویین تن
حر مهاجر

اولین روز که باش آشنا شدم مربوط میشود به اولین دست گیری ام که در سال ۶۹/۷۰ اتفاق افتاد وبعداز ۵۷ روز بازداشتی تو شـکـری باقید وثیقه آزاد شدم،اون سالها سال های استیلای انجمن حجتیه بر پیکره کشور بخصوص وزارت آموزش وپرورش بود.
علی اکبر پرورش ازشاخصین انجمن حجتیه وزیر وزارت آ/پ بود در همین راستا تمامی مدیران کل ومدیران شهرستانها بالطبع انجمنی بودند در بوشهر مدیرکل زنده یاد عباسی بود وجناب بنیاس را فرستاده بود برازجان شاگردان جناب روزی طلب شیرازی هم رئیس شاخه شیراز ورهبری فکری اعضا دراستان وبرازجان بودند.
اموزش پرورش استان کاملن قرق شده بود.
من با عمادالدین باقی آشنا شدم او شناخت کاملی ازاین فرقه انگلیسی واینک روسی انجمن حجتیه داشت.
مطالب بسیار دقیقی از ایشان کسب وبعلاوه هشدارهای رهبری وقت آیة الله خمینی که گفت: درمیان شما باشم یا نباشم نگذارید انقلاب بدست ناهلان ونامحرمان بیفتد، تازنده ام هیچ پستی به عاصر انجمن حجتیه ندهید.
خون دلی ک پدرپیرتان ازاین دسته متحجر خورده از هیچ گروه ودسته ای نخورده،فررندخردسالم مصطفا در کوزه ای آب نوشید کوزه را آب کشیدند بجرم اینکه من فلسفه درس میدادم. را گردآوری و بصورت شبنامه در دو مرحله توی استان پخش کردیم.اطاله نمیدهم اینقده این شبنامه دقیق توبرجک انجمن خورد که تقاضای تشکیل جلسه فوق العاده در مشهد نهادند در آنجا مصوب شدکه فعلن فتیله فعالیت انجمن در استان بوشهررا موقتن پائین بکشید.
بدلیل نفوذی که داشتن با چغلیشون من توسط اداره اطلاعات دستگیرو به زندان شکری منتقل شدم ده ها شب بازجویی شدم رئیس زندان اقایی بنام مهــــــــر بود، بشدت خشن وغیر ادیب. درهمان زمان زنده یاد صدرالله رستمی هم آوردند اونجا ،که کیفیت اونجا را ومصیبت چگونگی رفتار را در مقاله ای دیگر بثبت تاریخ میرسانم.
بعداز مرخص شدنم دنبال پرونده بودم.
یکی از هم رزمان بوشهری ام که تو حمله فتح المبین باهم بودیم
گفت بیا برو دادگاه انقلاب یه نفریه بنام لاوری خیلی اقاست وکمکت میکنه. اون زمان اردوگاه انجمن قوی بود ومن دست تنها.
گفتم خدایا هرکس نداند تو خالق منی میدونی ک من فقط برای رضایت تو گام نهادم دستموبگیر خودت فرمودی ‌:اِدعونی اَستجِب لکم.
رفتم بوشهر با پرسش دفتر حاج لاوری را پیدا کردم.
چون هنوز تکدرات روحی وروتنی برخورد بازجو اط تو وجودم بود با دلهره درو باز کردم گفتم حاج آقا لاوری؟ بلندشد وبا لبخند مادرزادی اش ک همیشه همراهش بود گفت بفرمایید ،
اینقده رئوفانه منو تحویل گرفت ک انگار سالها کنارش بودم،این برخورد تمام استرس مرا فروهشت.ماجرا را کاملن بهش منتقل کردم.
کمی از چ میکنی و ب چ مشغولی پرسید ومن ازخدمتش مرخص شدم از بس این آدم تطمئن القلوب بود ک عاشقش، شدم واین دیدار خالجوش آغاز مودت ودوستی وشاگردی من بااین انسان بزرگ شد.
هرچ در وصف این انسان آسمانی بگم قادر ب کامل گوئی نیستم.
این آشنایی،ادامه داشت تا آغاز تولد ونشر نصیر بوشهرک در رسای وزینی این هفته نامه وتریبون مردم بودنش نیازی به اطاله من نیست ،من نویسندگی را از زمان انشقاق روحانیون مبارز از روحانیت مبارز شروع کردم.
وخبرنگاری و کارت خبر نگاری ام را ازدستان لاوری بزرگ دریافت نمودم.
کاش امروزیا اونروزها را درک میکردند ک خودکار برداشتن برای نوشتن بتنهایی خودش جرم بود تا چ رسد ک بخواهی مطلب انتقادی بنویسی ومن ومجموعه همراه نصیر مینوشتیم.
خبر وخبر نگاری ورسالت خبرنگاری ،نشریه ونشریه داری، تعهدبه خدا ومردم ،درمحضر خدا خود را حس کردن،اینها همه فاکتورهایی بود که در وجود لاوری بزرگ مستجمع بود ومن ازاین مکتب خیلیا چیااموختم.
اگر چ هردو بارها احضار شدیم ،و اگرچ چندبار دستگیر وبازداشت ومحاکمه شـدم ازخیلی ازحقوق های شهروندی برای خودم وحتا حتا نزدیکانم محروم شدیم
اما به[ اَلَستِ بِرََبکُم قالوا بلا] . عمل کردیم.
خیلی آرزو دارم فعالان سیاسی، اجتماعی امروزی بدونستن درآن زمان، نویسندگی و خبرنگاری چگونه مثل عبور در میان میادین مین بود. من تازنده ام خودرا خبرنگار میپندارم.
⭕روزخبرنگار را بر تمامی جان برکفان این طریق تبریک میگویم. خبرنگار یعنی تعهدبه حقوق مردم.

  • نویسنده : حسین رویین تن( حر مهاجر)نصیر بوشهر