زنده یاد سعیدی سیرجانی چنان اسب سخن را بر دیبای صفحات کتاب تازانده است و هنرمندانه و محققانه نقاب از چهره دوزن در دو جامعه بر می دارد که کمتر کسی یارای برابری دارد . زیبا رویی با نام لیلی در دیار عرب و پری رویی به نام شیرین در ارمن ،پرورش یافته ی فرهنگ […]

زنده یاد سعیدی سیرجانی چنان اسب سخن را بر دیبای صفحات کتاب تازانده است و هنرمندانه و محققانه نقاب از چهره دوزن در دو جامعه بر می دارد که کمتر کسی یارای برابری دارد . زیبا رویی با نام لیلی در دیار عرب و پری رویی به نام شیرین در ارمن ،پرورش یافته ی فرهنگ ایران شهری ،محل مناقشه ی این نویسنده است .لیلی به سرزمین عرب عاشق می شود و شیرین به ارمن ….
یکی از یسار است و دیگری از یمین .و باید گفت زهی خاک ایران زمین ،که به دامان دارد عشق شیرین .
آنجا عشق جرم است و عاقبتِ دو دلباخته دیوانگیست .
لیلی بودم ولیک اکنون /مجنون ترم از هزار مجنون

ولی اینجا عشق زندگیست .معشوق به فرهنگ ایران شهری ولیعهد مهین بانوست .مهین بانو پادشاست و عشق را حرمت می گذارد
شکر لفظان لبش را  نوش خوانند/ ولیعهد   مهین بانوش   خوانند

در دیار عرب لیلی به جرم عشق زمکتب باز می ماند و حرمتی ندارد .
زن گرچه بود مرد افکن /آخر چو زن است هم بود زن

هردو زن در بزم نامه ی نظامی دلربا و زیبا رویند اما اقلیم و فرهنگ این کجا و جایگه آن کجا ؟
نظامی این چنین شیرین را به شعر می سراید:

پری دختی پری بگذار ماهی/ به زیر مقنعه صاحب کلاهی
شب افروزی چو‌مهتاب جوانی/ سیه چشمی چو آب زندگانی

و لیلی را هم :
آفت نرسیده دختری خوب /چون عقل به نام نیک منسوب

با این مقدمه ی نسبتا بلند وارد متن و قصه ی پر غصه ی رومینا می شویم .باید سرگذشت این دو بانو و دو اثر ماندگار نظامی را بخوانی تا بدانی من چه می گویم و داستان رومینا چیست ؟
رومینا به گواه تاریخ همان لیلی نظامیست که عشق سیب ممنوعه ی اوست. ولی اینکه چرا از اصل و فرهنگ غنی خود باز مانده ایم حکایت سیمای دو زن نیست بلکه فراتر از این است .سنت هایی که از عربستان به ایران آمد خس و‌خاشاک های بیشماری هم داشت که اسلام هم نتوانست آنها را بزداید .جامعه مسخ شده ی ایران هنوز نتوانسته است از پس آن باورهای غلط کمر راست کند .
مرد مستبد و استبداد زده ی ایران حقارت و عقده های فرو خفته در ناخودآگاه درون خود را در عشق پاک رومینا خالی می کند تا کمی آرام بگیرد .
شاید بگویید که عشق شیرین هرزگی است ولی عشق در داستان خسرو و شیرین هرزگی نیست ،شیرین اگر چه تسلیم عشق است دامن پاکش هم از اغیار دور مانده است .
من آن باغم که میوش کس نچیده است/
درش پیدا ،کلیدش ناپدید است .
رومینا چون شیرین ولیلی عاشق میشود و جرمش همین است . ولی پدرش بیداد گر تر از ز پدر لیلی است که حتی او را بر رسم عرب به عقد ابن سلام هم در نمی آورد تا مثل لیلی زار بگرید.

بر رسم عرب بهم نشستند /عقدی که گسسته باد بستند

هر لحظه به نوحه در گذرگاه /بیخود به درامدی زخرگاه
جستی خبری زیار مهجور /دادی اثری به جان رنجور

و اما پدر رومینا او را به ازدواج مرگ در می آورد ، و مهرش داسی میشود تا جامعه ی ایرانی خون بگرید .چه رومیناهای بسیاری که قربانی فرهنگ مرد سالاری عقب مانده ی ایرانی گشتند .
آری رومینا می تواند شیرین باشد و نه لیلی ،و خودش پای در رکاب عشق بگذارد .ولی واسفا که سرانجامی بدتر از لیلی دارد .
ای جامعه ی واپس گرای ایران از جهل حذر کن ، دمی به عشق و عاشقی هم گذرکن ،که عشق گل واژه ی مقدس زندگیست و انسان خود زاده ی عشق است .
ای انسان گریزهای فسیل شده در عصر حجر ،کمی تامل کنید که انسانیت به رنگی دیگر است و شرافت رومیناها را با خون لکه دار نکنید .
به خدا عشق جرم نیست ،حس زیبای زیستن است که از درون
خداوند جوشیده ، وانسان نفخت من روحی خداوند است .
مطلبم را با این بیت زیبا از نظامی در باره ی عشق به پایان می برم ..

کسی کز عشق خالی شد فسردست
گرش صد جان بود بی‌عشق مردست

  • منبع خبر : نصیر بوشهر