جامعه شناسان معتقدند جنسیت عامل مهمی است که به وسیله آن قدرت بین افراد تقسیم می‌شود به طوری که بسیاری از زنان در این تقسیم‌بندی نمی توانند سهم مناسبی به دست آورند، بنابراین برای درک مفهوم جنسیت لازم است مفهوم نابرابری بین مردان و زنان را بشناسیم و آن را به خوبی تبیین کنیم و […]

جامعه شناسان معتقدند جنسیت عامل مهمی است که به وسیله آن قدرت بین افراد تقسیم می‌شود به طوری که بسیاری از زنان در این تقسیم‌بندی نمی توانند سهم مناسبی به دست آورند، بنابراین برای درک مفهوم جنسیت لازم است مفهوم نابرابری بین مردان و زنان را بشناسیم و آن را به خوبی تبیین کنیم و به این نکته پی ببریم که چگونه این مفهوم بر روی زندگی روزمره افراد موثر واقع می شود.

اولین ابزار اساس فکری ما همان باور محکم و تغییر ناپذیر ما است. خودباوری بازتابی از نحوه‌ی زندگی و برخورد ما با چالش‌های آن می باشد.
در زندگی بعضی کارهای ما، عمل است و بعضی عکس العمل . عمل از جنس آگاهی است . اما عکس العمل یعنی بدون آگاهی تنها بر اساس شرایط محیط، کاری را انجام دهیم. متاسفانه بیشتر کارهای روزانه ما از جنس عکس العمل به عوامل بیرونی و محیطی است که خودمان با آگاهی آن را انتخاب نکرده ایم. خودآگاهی لازمه رسیدن به خودشناسی است، خودشناسی که نیاز به دلایل عقلی و نقلی ندارد.وقتی که خود را شناختیم دیگران را هم بهتر می شناسیم، آنوقت مسائل به ما کمک خواهند کرد تا از هویت دیگر ساخته به سمت هویت خود ساخته حرکت کنیم و بفهمیم که واقعا” کی” هستیم و چه استعداد و علاقه ای داریم تا بر اساس آن مسیرهای درست را انتخاب و زندگی مان را هدایت کنیم
در حقیقت “هر کانونی که زن را از به دست آوردن موقعیتی در اجتماع که حاصل انتخاب او است منع کند یا در موقعیتی فرو تر از مرد قرار دهد در تعارض با حکم طبیعت است”
گاهی اوقات در مباحث جنسیت این فرضیه مطرح می شود که زنان باید از نظر اخلاقی از مردان بهتر باشند باید گفت؛ که اصلا چنین چیزی نیست زنان نیز مانند مردان انسانند،خوب بودن زنانه به اندازه بد بودن زنانه طبیعی است. بنا بر این هیچیک بر دیگری رجحان ندارد.
حقیقت تلخ جامعه امروز ما این است که دنیا پر از مردان و زنانی است که زنان قدرتمند را دوست ندارند، انگار همگی شرطی شده ایم که قدرت را با مردانگی پیوند دهیم به طوری که زن قدرتمند را یک پدیده غیر طبیعی می دانیم و وقتی می‌بینیم زنی قدرتمند است او را بازجویی می‌کنیم؛ آیا شاد هم می شود؟ زنی متواضع است؟ به خانه زندگیش می رسد؟ در صورتی که این سوال ها را هرگز در مورد مرد های قدرتمند نمی‌پرسیم. کم نیستند مردانی که فقط زمانی با زن ها همدلی می کنند که آنها را جای خواهر، مادر و یا دختر خود می گذارند و هرگز نمی توانند زنان را به عنوان انسان هایی با حقوق مساوی در نظر بگیرند.

از ایده ازدواج به عنوان موهبت زندگی زنان نام برده شده است، در حالی که اساس تمام بحث ها همین ایده است که به ازدواج به عنوان یک موهبت بزرگ نگاه کنیم، سپس آشپزی و بسیاری از مهارت ها را شرط لازم برای این موهبت بزرگ بدانیم. ‌

درست است که باید در زندگی مشترک به نیازهای یکدیگر توجه برابر نشان دهیم. اما قرار نیست وقتی می گوییم برابر همه چیز را پنجاه، پنجاه تقسیم کنیم یا هر روز به کارهای یکدیگر امتیاز دهیم تا بدانیم چه کسی کم کاری داشته است یا نه، کارها را که به اشتراک گذاشتیم خود به خود مساوات اشکار و خستگی و تنش در ما کم می شود، زیرا برابری حقیقی جایی برای خشم و خستگی نمی گذارد.

همه ما زنان می دانیم که مادری کردن موهبتی باشکوه است اما نباید خود را فقط با مادری تعریف کنیم و هرگز به این فکر نکنیم که باید همه چیز را به بهترین شکل انجام دهیم زیرا کسی به زنی که قادر باشد همه کارها را به درستی و کامل انجام دهد ارج نمی نهد، مثلا لازم نیست خود را غرق در کارهای خانه کنیم تا پاکیزگی را نشان دهیم، باید پاکیزگی را به بر اساس دیدگاه خودمان معنا کنیم آن وقت خواهیم دید دنیا برای چه نوع زیبایی اهمیت بیشتری قائل است.

به دخترانمان یاد دهیم که آرزوی ازدواج را از کودکی در سر نپرورانند، زیرا همه نابرابری ها از همین جا شروع می شود، دختران به عنوان زنانی بزرگ می شوند که ذهن آنها از پیش درگیر ازدواج است و پسران به نوعی مردانی بزرگ می شوند که اندیشه ازدواج را در سر ندارند، همان زنان با همین مردان ازدواج می کنند و رابطه از همان روز اول نامتوازن می شود زیرا یکی از آنها بیش از دیگری به این پیوند اهمیت می‌دهد، واقعا جای تعجب دارد که در بیشتر ازدواج ها زنان بیشتر از مردان ایثار می کنند ،مثل یک فضای خالی خودشان را وقف خانواده می کنند تا حدی که چیزی برایشان باقی نمی ماند، آنقدر خود را فراموش می‌کنند تا به هر قیمتی شده این پیوند را حفظ کنند.

بهتر است که برای بانوان کلمه بانو را به کار بریم، چون همانند کلمه آقا است. یک مرد چه ازدواج کرده باشد چه نکرده باشد آقا می ماند. یک زن هم می تواند چه مجرد و چه ازدواج کرده باشد بانو بماند.

و نهایتا سعی کنیم دوست داشتنی بودن را فراموش کنیم وظیفه ما این است که خود را با تمام وجود دوست داشته باشیم ، خودی که صادق است و نسبت به برابری همه انسان ها حساس. پس به جای این که دوست داشتنی باشیم و مثل کودک یا عروسک دوست مان داشته باشند، یاد بگیریم که شجاع، مهربان و صادق بمانیم. زیرا ما یک شئ نیستیم که دوست داشته یا نداشته باشند مان بلکه هویتی هستیم که خود می تواند دوست داشته یا نداشته باشد. مهم این است که روی این عقیده ایستادگی کنیم و این گونه است که ما را مدح و ستایش خواهند کرد،

اگر زنان از عرصه های مفید اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دور بمانند، به مسائل بی ارزش پرداخته و عملاً تشویق می شوند که به سرگرمی های کاذب روی آورند در آن صورت نمی‌توانند هیچ گونه تعالی فکری و اخلاقی را در خود بپروراند و به این شکل آن چه به آنها نسبت داده می شود جز سبکسری و ظاهر نگری نیست که همان را به نمایش می گذارند جمله معروف سیمون دوبووار این است که ؛ (زن، زن به دنیا نیامد بعدا زن شد) یعنی رفتار برخی زنان تحت شرایط اجتماع وبه محیطی بستگی دارد که در ان زندگی می کنند،البته موقعیت اجتماعی و طرز فکر هر فرد نیز براین رفتار تاثیر می گذارد، آن گاه احساسات و عقاید خود را براساس آن پی ریزی می کند و فکر هویتی جنسیتی پیدا می کند.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر