ادوارد شورتر در کتابش با عنوان «تولد خانواده مدرن» ( ۱۹۷۷) به بررسی پروسه ای می‌پردازد که منجر به شکل گیری خانواده مدرن و امروزی می‌شود. احتمالا نتیجه دیگری که از تفکر شورتر حاصل می‌آید بتواند پدیده های دیگری مثل فمینیسم یا جنبش‌های برابری خواهانه زنان در اروپا را نیز تحلیل نماید و شاید زمانی […]

ادوارد شورتر در کتابش با عنوان «تولد خانواده مدرن» ( ۱۹۷۷) به بررسی پروسه ای می‌پردازد که منجر به شکل گیری خانواده مدرن و امروزی می‌شود. احتمالا نتیجه دیگری که از تفکر شورتر حاصل می‌آید بتواند پدیده های دیگری مثل فمینیسم یا جنبش‌های برابری خواهانه زنان در اروپا را نیز تحلیل نماید و شاید زمانی دیگر انرا بازبینی نمائیم.

ازدواج در جامعه فئودالی پدیده ای سنتی و تنها در پی تداوم نسل و افزودن به جمعیت کار صورت میگرفته است، فراموش نباید کرد که وجود فرزند نیز اضافه بر نیاز، بحرانی برای خانواده محسوب می‌شده و برای همین آمار بالای مرگ و میر ناخواسته کودکان وجود داشته است.
معمولا در اغلب موارد جامعه روستایی یا خانواده تشخیص میدادند که کدام زن با کدام مرد ازدواج کند. این نوع ازدواج معروف است به ازدواج دستوری!
در واقع نه دختر و نه پسر نمیتوانستند برای این مهم تصمیمگیری نمایند! بیشتر از این، عاشق شدن و تصمیم به ازدواج بخاطر عشق هیچ دلیلی برای ازدواج نبوده و حتی کلیسا نیز آنرا نهی مینموده و محلی از توجه نداشته است. از نظر کلیسا ازدواج امری مقدس بوده و از سال ۱۲۱۵ جزو هفت عبادت مسیحیان قرار گرفت.
انتخاب زن یا شوهر از دست فرد خارج بوده و یک امر عمومی تلقی می‌شده است. ازدواجها عاری از محبت و فراتر از آن، زن نقشی بسیار بی اهمیت در جامعه و در خانه داشته ( نه از حیث تلاش بلکه از حیث نگاه دیگران به او )
علیرغم فعالیت پا به پای زنان در داخل و خارج از خانه، حتی با فعالیت بیشتر نمی‌توانستند برای خود نقشی برابر مسئولیتشان بخواهند! ادوارد شورتر در یک تقسیم بندی نشان می‌دهد که مردان در داخل خانه فقط دو کار انجام میداده اند (اجاق را روشن کرده و کارهای مالی مزرعه را انجام می‌داده اند) ولی زنان حداقل پنج مسئولیت مستقیم در امر خانه داشته اند (مثل نگهداری از بچه ها، آشپزی، کارهای خانه، امور مالی مربوط به خانه و ساخت صنایع دستی ) در کار بیرون از خانه نیز دایره مسئولیت زنان شعاع گسترده تری داشته است.
در واقع نبود عشق در زندگی زناشویی با تفکر بی اهمیت بودن زن وضعیتی اسفناک برای زنان ساخته بود. ابل هوگو نویسنده اواخر قرن هیجده می‌نویسد: «اگر همزمان زن خانه و اسب مریض می‌شدند، سلامت حیوان ارجحیت داشته است»
در این زمینه ضرب المثلها نیز نشان دهنده وضعیت اسفبار زندگی زنان است که ادوارد شورتر به آنها اشاره می‌کند و ما تنها بخش کوچکی را برای نشان دادن وضعیت میاوریم: «دو روز زیبا در زندگی مرد وجود دارد روزی که زن اختیار می‌کند و روزی که او را دفن می‌نماید» یا وقتی درباره خارج شدن زن از منزل صحبت میشده این مثال را بکار میبردند که « زن‌ها و خوک‌ها هیچگاه خانه را ترک نباید بکنند»
زن‌ها جز برای رفتن به کلیسا یا برخی جشن‌های مذهبی و سنتی اجازه خروج از خانه برای گردهمایی دوستانه یا برای تفریح و … را نداشته اند .( مارتین سگالن ۱۹۷۲)
زنها هیچگاه در کنار شوهرانشان راه نمی‌رفتند و همواره پشت سر او گام بر می‌داشتند، هیچگاه در کنار همسرشان پشت میز برای صرف غذا قرار نمی‌گرفتند بلکه همواره پشت سر آنها می‌ایستادند تا زمانی که غذایشان تمام شود و سپس غذا می‌خوردند.
نارضایتی از این وضعیت ازدواج اجباری خیلی اندک بازخورد بیرونی پیدا میکرده زیرا امری طبیعی تلقی میشده، تنها در سال ۱۷۴۸ نشریه هفتگی ای در منطقه ای از پروس آن زمان آماری را منتشر کرده که غیر مستقیم نشان‌دهنده میزان نارضایتی از ازدواج سنتی میباشد : « از هزار ازدواج صورت گرفته تنها ده درصد احساس خوشبختی می‌نمایند و از بین مردها همه آنها از زنهایشان ناراضی بوده اند.» گزارش دیگری مورد استناد ادوارد شورتر نشان می‌دهد که قبل از ۱۸۲۰ هیچ نشانه ای از ازدواج عاشقانه حتی در طبقات خرده بورژوازی آلمان نیز وجود نداشته است. (هلموت مولر ۱۹۶۸)
چگونه این شرایط پس از انقلاب صنعتی تغییر یافت؟
برای پاسخ به این پرسش مهم، ادوارد شورتر توضیحی سراسر اقتصادی مطرح می‌کند. کاپیتالیسم صنعتی که جانشین شکل ماقبل آن یعنی تجاری شده بود( گی روشه ۱۹۶۸) مراکز شهرها را در پایان قرن هیجدهم و آغاز ق نوزدهم محل تجمع انبوهی از کارگرانی نمود که از روستاها به شهرها مهاجرت میکردند. ادوارد شورتر عقیده دارد که گسترش کاپیتالیسم در درون رژیم فئودالی سیستم جدیدی را در خصوص پرداخت دستمزد بوجود آورد.
در واقع می‌توان فهمید که همین حقوق بگیری ( به شکل ثابت، ماهیانه یا هفتگی) تعریف جدیدی از «فرد» بوجود آورد زیرا روز به روز از وابستگی او به جهان سنتی کم نمود و او را وارد سیستم جدیدی بنام مدرنیته مینمود.
بعبارتی وقتی دختری از یکی از روستاهای دور افتاد در فرانسه، برای کار کردن در یک کارخانه به شهری دیگر میرفت ، طبیعی است که به مرور آزادی ای بدست میاورد که دو جنبه قوی داشت و می‌تواند ارزش‌های‌ را تغییر دهد: اول اینکه ناشناس بود در شهر بزرگ و کسی داوری ای درباره او نداشت و دوم اینکه استقلال مالی بدست میاورد.( لوک فری ۲۰۱۰)
آزادی و استقلال مالی ضمن اینکه شیوه های جدیدی از زندگی را برای او پیش میاورد که تا قبل از آن و در جامعه سنتی امکانش فراهم نبود به ارتباط با جنس مخالف و امکان آشنایی و شناخت آن نیز دامن میزد. در این شیوه جدید طبیعی است که انسان می‌تواند با عشق و علاقه دست به انتخاب زده و یا حتی بدون رعایت آداب و رسوم و به صرف عشق به زندگی با دیگری روی بیاورد.
نکته دیگری که از بحث شورتر نتیجه می‌شود فهم چرایی جنبش‌های برابری خواهانه زنان در اروپاست .
آیا می‌توانیم این جنبشها را پاسخی درخور به نادیده انگاشتن زن در جامعه قبل از صنعتی شدن دانست؟ ایا می‌توانیم استقلال اقتصادی زنان را در تلاش برای برابری همه جانبه با مردان دانست؟ یا نیاز است که فاکتورهای دیگری به آن افزود؟ و وقتی بخواهیم همین مطلب را در گستره جامعه ایرانی ببینیم آیا مشابهتی بین این دو محدوده جغرافیایی وجود دارد یا یکسره متفاوت است؟ چگونه میتوانیم از خواستهای تاریخی زنان در جامعه ایران سخن بگوییم؟

  • منبع خبر : نصیر بوشهر