تک تک درها را گشودم….. نکته ای بود…. . که انگار در این دشواری راه….. داستانی دیگر در دفتری نو از اندیشه ی من.. راه هموار برای دیدن دوست… تک تک این سنگریزه ها در راهی…… دشوار من راه را هموار کردم تا مقصد دوست…… .. میشمارم تک درختان سبز را…. آرمیده در بستر خاک…… […]
تک تک درها را گشودم…..
نکته ای بود…. .
که انگار در این دشواری راه…..
داستانی دیگر
در دفتری نو از اندیشه ی من..
راه هموار برای دیدن دوست…
تک تک این سنگریزه ها در راهی…… دشوار
من راه را هموار کردم تا مقصد دوست…… ..
میشمارم تک درختان سبز را….
آرمیده در بستر خاک……
آبی همچون رنگ دریا جاری…. .
جاده از این گذرهای پر معنای دیدار……
هستی خاک به امروز باران است…… .
شب که سپیده می خسبد..
. روز در باران است میبارد رگبار یا بارانی نم نم… …
تا که راه فردا سبز شود زیبا .
هموار با فردا. شود.
من درهرنگاه
ماندم و در دیدار دوست……. .
تا که هموار شود فردا را.
که بخسبد دیگر روز….
پیدا
دیدار دوست هویدا شود….. …….
کوچه ها که رو به دریا هموار است….. .
من همین فردا را با او خواهم بود..
این باغ زیبا که هنوز میخندد…….
. . .
- نویسنده : غلامرضا گلستانیان نصیر بوشهر
Tuesday, 12 August , 2025