عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: آنچه در جامعه ایران بیش از هر چیزی در سطح کنش‌گران رسمی دیده می‌شود، سخنان درست و غلطی است که بدون توجه به نتایج مترتب بر آن ابراز می‌شود. شاید اگر قدری به تبعات آن‌ها توجه شود، در این صورت بخش مهمی از ابهامات برطرف گردد. این روز‌ها که اعتراضات […]

عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: آنچه در جامعه ایران بیش از هر چیزی در سطح کنش‌گران رسمی دیده می‌شود، سخنان درست و غلطی است که بدون توجه به نتایج مترتب بر آن ابراز می‌شود. شاید اگر قدری به تبعات آن‌ها توجه شود، در این صورت بخش مهمی از ابهامات برطرف گردد. این روز‌ها که اعتراضات عمومی ادامه یافته است، یکی از اتهامات علیه معترضین این است که چرا جایگاه ایران را در مواجهه با کشور‌های دیگر تضعیف می‌کنید؟

برای اثبات این ادعا به دوران ۱۳۸۸ و مراحل اولیه پرونده هسته‌ای ایران اشاره می‌کنند، گویی که کشف بسیار مهمی کرده‌اند. یکی از افراد فعال در این پرونده در توضیح این ادعا نوشته است که: «کاخ سفید بیانیه داده که فعلا مذاکره نمی‌کنیم. یاد ۸۸افتادم که تلفن‌ها را جواب ندادند به امید موفقیت فتنه. این بار هم آشکارا می‌گویند فعلا برنامه آشوب است و مذاکره نمی‌کنیم. مقاله نوشتم از اینکه چگونه آشوب‌های ۸۸ کشور را به کام تحریم‌های فلج کننده اقتصادی کشاند. بازخوانی آن در این روز‌ها شاید خالی از فایده نباشد.»

به نظر می‌رسد که ما در حال مجادله در باره بدیهیات هستیم، بدیهیاتی که هر کس به صورت غریزی متوجه آن می‌شود. اینکه جریان ۱۳۸۸ و نیز اعتراضات جاری موجب تضعیف ایران در مواجهه با کشور‌های دیگر شده است و می‌شود از بدیهی‌ترین امور است، همان‌گونه که انتخابات سال ۱۳۷۶ موجب شد که کشور‌های دیگر حساب جداگانه‌ای در برابر ایران باز کنند، همان گونه که انتخابات ۱۳۹۲ موجب تغییر رویکرد دیگران شد؛ بنابراین بحث کردن در باره این بدیهیات چیزی جز جدل نیست.

آنچه اهمیت دارد این است که چرا این اتفاقات رخ داده که منجر به تضعیف ایران شده است؟ آیا گریزناپذیر بوده؟ آیا توطئه دشمنان بوده؟ آیا ناشی از نارسایی‌ها و اشتباهات سیاسی حکومت بوده؟ و مهم‌تر از همه اینکه چگونه می‌توان مانع از تحقق آن‌ها شد؟ برای نمونه ماجرای ۱۳۸۸ و ماجرا‌های بعدی ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱، همگی ریشه در داخل دارد، حتی اگر در مواردی کم یا بیش از طرف بیگانگان تحریک شده باشد. بالاتر از این اگر هم کل ماجرا را به خارجی‌ها نسبت دهند، این پرسش باقی می‌ماند که آنان بذر‌های خود را در زمین مستعد می‌کارند، پس در بهترین تحلیل رسمی هم باید به این استعداد زمین داخلی توجه کند، و در بدترین تحلیل اینکه کشاورز و بذر و آبیاری و زمین سیاست و… همه داخلی است.

وظیفه یک حکومت این نیست که بگوید این اعتراضات مورد بهره‌برداری دشمن قرار می‌گیرد، چون این طبیعی است، آنان براساس قدرت و منافع خودشان با حکومت معامله می‌کنند. وظیفه حکومت این است که با درایت و آینده‌نگری و روشن‌بینی سیاسی اجازه ندهد که چنین حوادثی در کشور شکل گیرد. حوادثی که کاملاً قابل پیش‌بینی بوده و علت اصلی آن نیز بی‌درایتی در سیاست رسمی است.

هنگامی که قدرت در جایی شکل می‌گیرد، به طور طبیعی مسوولیت نیز همزاد آن است. هر اتفاقی رخ دهد به نحوی مسوولیت آن منتسب به قدرت است و نمی‌توان آن را به عهده دیگران انداخت. این رفتار نشانه مسوولیت‌ناپذیری است. اگر نگاهی به عملکرد دولت مستقر در فاصله سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸ کنید به روشنی متوجه می‌شوید که چه پرتگاهی در حال شکل‌گیری بود، به طوری که حتی مهندس موسوی را ترغیب کرد که به‌رغم رفتار گذشته‌اش وارد میدان شود.

آیا برای شما ممکن است یک بار دیگر سیاست‌ها و گفتار‌های آن مقطع زمانی را مرور کنید؟ یا خجالت می‌کشید و آن‌ها را از حافظه ذهنی خود حذف کرده‌اید؟

درباره اعتراضات امروز هم همین طور است. آیا انتخابات ۱۳۹۸ را در تراز انقلاب می‌دانید؟ میزان مشارکت در تهران و کردستان جزو کمترین میزان‌های مشارکت بود که هیچ‌گاه سابقه نداشته است. این اتفاق عینا در ۱۴۰۰ نیز رخ داد، آیا در هیچ‌کدام از این‌ها زنگ خطر را حس نکردید؟ در حقیقت مشکل نواصولگرایان این است که گمان دارند، همه باید ساکت باشند تا آنان کار‌های خود را انجام دهند و هیچ مسوولیتی هم متوجه آنان نیست. نه چنین نیست. حکومت و قدرت کل تجزیه‌ناپذیر است. همه قدرت در برابر همه مسئولیت معنا می‌دهد و نه هیچ چیز دیگر.

  • منبع خبر : فرارو