عید که می شد لباس و کفش نو ای که دیم سفارش کرده بید قوم و خویشای جاشو و بمبوتی اش ( مسافرانی که با لنج مسافرت می کردند و هزینه رفت و امد خورد و خوراکشون را به ناخدا پرداخت میکردند ) از بحرین سیم اورده بیدن می پوشیدم و با بچه های کیچه […]

عید که می شد لباس و کفش نو ای که دیم سفارش کرده بید قوم و خویشای جاشو و بمبوتی اش ( مسافرانی که با لنج مسافرت می کردند و هزینه رفت و امد خورد و خوراکشون را به ناخدا پرداخت میکردند ) از بحرین سیم اورده بیدن می پوشیدم و با بچه های کیچه می رفتیم لوله غرابی ( چرخ فلک چوبی که ۷ یا ۸ صندلی چوبی داشت و بالا و پائین نمی رفت و گرگو انرا می چرخوند) که گرگو شربتی خدا بیامرز درست روبرو گاراژ قلعه گیر تو خیابون نادر که امروز ته لنجی می فروشند، دو سه روز قبل از عید تو میدون راه می انداخت و نفری یه ریال برای ۵ دقیقه چرخوندن می گرفت. بعدش نوبت تخم مرغ رنگی خریدن وبازی های دیگر و اخر کار هم یه قرون می دادی سوار خر و کاری میشدی تا سینما فانوس می رفتی و بر می گشتی و تا ۱۳ بدر این مراسم پا برجا بود و برای ما بچه هابهشتی بود برای مای که در طول سال چیزی جزء تو تلکدون گشتن‌ و دریا شنو کردن نداشتیم تمام بچه های شهر از لیل ، باغ ملا ، ریشهر دواس، بهمنی، سنگی ، شکری ، ظلم اباد وچهار محل در این فستیوال شرکت می کردند. همه با هم‌مهربون‌و شاد بودیم .شادی که سراپای وجود کودکانه مون را در بر می گرفت. شب را باعشق فردای لوله غرابی دیگر می خوسیدیم‌ اما مشق و تکلیف عیدمون‌که گاها دو بار رونویسی رو درس فارسی بید که شیرینی ایام خش لوله غرابی را به زهر هلاهل تبدیل می کرد و باعث می شد التماس دده و کوکا کنی تا در رونویسی یار و مددکارت بشن. سیزده بدر هم ما ظلم ابادی ها و شکری ها و سنگی ها در پیر امیر المو منین پشت اورژانس ۱۱۵ تو محله ترکها ( محله توحید که ساکنان اولیه ان ترکهای فراشبند و فیروز اباد بودند که هنوز نیز فرزندان و نو ه های انان در این محل زندگی می کنند) بدر می کردیم که اطرافش گندم زار بود .
ما بوشهری ها از دیلم تا اخند و دشتسون بزرگ تا تنگسون و…از قدیم الایام به مهمان نوازی و خوشروئی در قبال مهمان غریبه شهره بیده و هسیم‌و اگر غریبه ای ادرس و نشونی ازمون بخواد تا سواره یا پیاده تا جای که میخواد نبریمش ول کن نیسیم .
چند سال پیش بنا به موقعیت شغلی ام در بانک صادرات به یکی از شعب این بانک در خیابون احمد قصیر یا بخارست قدیم نزدیک میدون آرژانتین تهرون رفتم رئیس شعبه که اصالتی ترک و اردبیلی داشت، بعد از کمی گپ و گفت ،پرسید فلانی لهجه ات به بوشهری ها میخوره؟ گفتم: بوشهریم. گفت :خود بوشهر؟ گفتم: بله .گفت :صلح اباد ،جبری، چهار محل؟ کنجکاو شدم و از دل خِشی صندلیم را به میزش نزدیکتر کردم و گفتم :صلح اباد. خنده ای کرد و گفت: هیرونی؟ یا شمالی؟ یا مابینی؟ خیلی جا خوردم این دفعه صندلی ام را به میزش چسپاندم و پیش خوم گفتم ای ترک اردبیلی کین که صلح اباد مابینی( وسطی) هم می شناسه که خود بچه های نسل امروز محل نمی شناسن؟ گفتم: مابینی متمایل به شمالی. گفت: مسجد میشت محمد کل خورشید می شناسی؟ گفتم :بابا تو کی هسی مجت خومونن از پشت میزش بلند شد و صورتم ماچ کرد و گفت: شما بوشهری هاتو مهمون نوازی رو دست همه زدین و ادامه دا د خیلی تعریف زیبائی های بوشهر شنیده بودم عید سال ۷۰ بود که به اتفاق برادر و خواهر همه خانوادگی که ۲۰ نفر می شدیم با ۴ ماشین امدیم بوشهر و کنار دریا ۳ تا چادر بر پا کردیم روز سوم شب گرفتارباد و بارون شدیم طوری که باد چادر هامون را پخش و پلا کرد و ما مات و مبهوت زیر بارونمانده بودیم که چه کار کنیم تو شهر غریب این هم ساعت دو نصف شب که سر و کله دو ماشین پیکان و وانت تویو تا پیدا شد و راننده هاشون پیاده شدند و بدون اینکه ما کمکی بخواهیم همه وسایل و چادر هامون را جمع کردند و انداختند پشت وانت و ما را به زور به خونه شون تو صلح اباد بردند و دو اتاق با تمام وسایل رفاه و اسایش در اختیارمون گذاشتند و فرداصبح هم صبحانه آش خوشمزه بوشهری بهمون دادند داشتیم جمع و جور میکردیم که رفع زحمت کنیم که با مخالفت شدید زن و مرد صاحبخونه بوشهری روبرو شدیم و دوتا از چمدانهامون را از ما گرفتند که تا پایان تعطیلات میزبان ما باشند و همینطور هم شد و بدون کمترین چشمداشتی بهترین غذا های جنوبی برایمان طبخ می کردند هر روز ما را به شهر های اطراف می بردند و اجازه خرج کردن و خرید مایحتاج خودمان نیز به ما نمی دادند انگاری ما از بستگان درجه یک انها بودیم علاقه و الفت بینمون طوری مستحکم شد که ۱۱ روز ما مهمان و انها میزبان ما شدند و روزی که تعطیلات تمام شد زن و بچه هامون با گریه از هم جدا شدند تابستون به دعوت ما میزبان بوشهری مون امدند تهرون و از انجا همگی رفتیم سرعین اردبیل و اینقدر از انسانیت و مرام شما بوشهری ها و ان خانواده بوشهری خوشمون امد که دوتا از دختران میزبان بوشهری مون برای برادرام گرفتم و حتی دو تا از بچه های صلح اباد دامادمون شدند .
ما بوشهری ها یعنی استان بوشهر از کنگون تا دیلم از دشتسون بزرگ تا تنگسون از گناوه تا اخند همه مهمان نواز و مهربون هسیم اما چه کنیم ای کرونا ای نکبت چپلو و نه پیدا بلای سرمون در اورد که امسال شرمنده بالاسونی ها شدیم

  • منبع خبر : نصیر بوشهر