ظهر بید که از دروازه اومدم خونه.در سرامو طبق معمول رو هم بید.در واز کردم و پا نهادم تو سرامو.یراس رفتم هل مدبخت.از تو کیچه بو سیر و فلفل و سوزی قلیه فر بید.یعنی هر رهگذری گشنه میکرد.حالا قلیه چه موینی؟موی سرخو. دیم تو مدبخت رو فرش گلیم کهنه ای نشسه بید وهوی سوزی خوردن […]

ظهر بید که از دروازه اومدم خونه.در سرامو طبق معمول رو هم بید.در واز کردم و پا نهادم تو سرامو.یراس رفتم هل مدبخت.از تو کیچه بو سیر و فلفل و سوزی قلیه فر بید.یعنی هر رهگذری گشنه میکرد.حالا قلیه چه موینی؟موی سرخو.
دیم تو مدبخت رو فرش گلیم کهنه ای نشسه بید وهوی سوزی خوردن پاک میکرد سی ظهر…سلام کردم و تو چهار چوب در مدبخت ویسیدم.‌سیش گفتم دی بو قلیه تو کیچه فرگرفته.دست درد نکنه…..
دیم تو خوش بید.جواب سلامم که داد فهمیدم که همری خیال سفر خوش زیارتین.گمونم تو اتوبوس بید و اتوبوس هوی ناله میده و کتل ملو و فلفلو بالا میره….

سی دیم گفتم .دی امروز چتن ؟اوقاتت تهلن؟ دی تو می فهمی که امروز چه روزین؟دیم همیطور که کارد می زد زیر بند پلاستیکی دور دسه تربیزه ها جوابم داد.ها میفهموم.گفتم چه روزی؟ گفت روز خوبی هم تا حالا نه به چیش دیدم و نه به دل.عمرمو خیلی چپل و روزام خلبوس میگذره.
گفتم دی قربون قد بالات.امروز روز مادرن.روزت مبارک.دلم پر تا پر آرزون.زد زیر گریه.گفتم دی از دس مو چه عمل میاد از مو چه خواسی که کوتاهی کردم؟
ازروز اولی که مو زن بووات شدم.قول و قرار سفر ایمام رضا دادتم حالا سی سالن.یعنی مو چمن چه کردم که نمی تلبونتم.؟آرزو تو دلمن که رونی کُه و کُتل بشم و سلام گنبد طلاش کنم.آخرشم میمیرم و سفر زیارتی تو دلم میمونه وبا خوم می برم زیر خاک!؟
ماچ سرش کردم وسیش گفتم زندی صد و بیس ساله.دی به جون خوت ای سفر رو دریا بیدیم.رو سینه جهاز تک و تهنا سی دل خوم گفتم گلاتی ای سفر مقداری هم پس انداز دارم.باید دیم ببرم سفر زیارتی،،
باورت می شه؟بعد سیش گفتم بووام تا زنده بید چند با پشت بنگسار سی اهل محله گفته بید که میخوام بچه هام ببرم مشهد زیارت قربونش برم ایمام رضا.بووام دسش نمی رفت.گلاته کم خرج هم سنگین.خوت تو دست بید.بووام اگه دسش میرفت رونه سفر میشد.خدا رحمتش کنه او دیگه رفت.
حالا اشکت پاک کن صلوات بیسی کن.پاشو پیچانت ببند.امروز چهار شمبن روز خوشبختی.بلیط گرفتم.اتوبوس ایران پیما.انجین عقب فر میکنه.پاشو قربون دی بی زبون و کم توقام برم.یادم نمی یاد چیزی از بووام خواسه باشی.قانع و بی صدا.حالا دیگه چطوری وبا چه دلی اسم سفر و آرزوت گفتی؟!دیم زیر مقنعه دور سرش غوت کرده بید وبی صدا گریه میکرد.از کولش که تند تند تکون می خورد متوجه شدم که سی بووام که همری لیمر تو یه شوو زمسون قیتشو داد و حتی لششو هم گیر نومد.خدا رحمتشو کنه.دی میفهموم سی خاطر بووام گریه میکنی؟خدا بیامرزتش…..
اوروز دیم خونی همسایه هامو رفت و حلالیت طلب کرد و کل خاتون هم سی بچش علی که شروه خونی میکرد و صدای گرمی داشت.گفته بید که شو پنجشنبه میاد و سیت چوشی میخونه….سبک شده بیدم.یعنی وظیفم بید.خدا گفته قدر دی بوواتو بفهمین.احترامشو واجبن.هابله بووا……..خدا دی بوواتو سیتو نگه داره.تندرست باشن و جمعتون جمع باشه ایشاالله.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر