نصیر بوشهر – منصور بهرامی – هر روز سوار دوچرخهءقرمز و قشنگش میشد و میناش که پل کرده بید وروکولش انداخته بید و با هر حرکتی دومن و بالا میشد و شلال رو تخت سینش ایل و اوول بازیش میداد. دختر قشنگ آقای صنوبری هر روز پسین تو میدون میومد و سوار دوچرخه تند تند […]

نصیر بوشهر – منصور بهرامی – هر روز سوار دوچرخهءقرمز و قشنگش میشد و میناش که پل کرده بید وروکولش انداخته بید و با هر حرکتی دومن و بالا میشد و شلال رو تخت سینش ایل و اوول بازیش میداد.

دختر قشنگ آقای صنوبری هر روز پسین تو میدون میومد و سوار دوچرخه تند تند رکاب میزد و دور میدون خونه حاج محمود میچرخید و بچه های محل کنار دیوار در حالیکه تعجب کرده و مدام نقل دوچرخه سواری ماهرخ دختر آقای صنوبری با هم حرف میزدن.صداش میزدن رُخی.او باقدی بلند بالا ولاغر اندام و استخونی و چشمهای درشت و عسلی و پوستی سفید به او چهره ای جذاب و زیبا داده بید
ودر محله یدونه بید.او بخاطر ایکه دوچرخه داشت و بچه های محل نداشتن با فیس و افاده دوچرخه سواری میکرد.به گفته دی رضا رخو تهرون زادن بایدم شما سیلش کنین که او چطوری سیکل میرونه!

آقای صنوبری کارمند سازمان بهزیستین.اونا دو سال پیش از تهرون منتقل بوشهر شدن.
بوی ماهرخ بسیار خوش خلق و مهربون بید. او هر وقت بچه های محل میدید با مهربونی آنها را نصیحت میکرد و به آرومی به آنها می گفت …….
شما هم اگه درس بخونید و نمره قبولی بگیرید.پدرتون بهتون جایزه میده.منم بخاطر اینکه دخترم ماهرخ درس هاشو با موفقیت پاس کرده وقبول شده بهش جایزه دادم.
البته بچه ها از حرفهای تکراری او خسته شده بودن و به حرفهای او اهمیت نمیدادن.البته مختارو بچه عامو ذالی بوواش قولش داده سیش اورسی فوتبالی بخره.ولی تو مدرس قبول شده و با بد قولی بوواش روبرو شده.
او روز تا پدر ماهرخ حرفش تموم شد اکو بچهء عامو حیدر که شوفر جهازن و رو دریا کار میکنه.با صدی بلند گفت.بووی مو هر سال قولم میده ولی سیم نمی خره.همش میگه سال دیگه یهو کریمو بچهء عاموش گفت گولت میده.
مخلص.عشق دوچرخه سواری چنان بر روح وروان بچهء عامو حیدر اثر کرده بید که مجبوری هر روز پاپویک می رفت هل دروازه واز گاراج بین دروازه و ایسگاه خوش میرسوند ایسگاه و برابر دکون دوچرخه فروشی توکلی چمپاتمه میزد و با قیافه مظلوم خیره سیل دوچرخه ها میکرد وهمیطور که غمبار دهنش پر حرف بید چیش از رو دوچرخه ها ورنمی داشت وخیره چیش رو دوچرخه سرخ رنگ بیس و هشت ریلی ور نمی داشت وآه میکشید،که ای کاش مال مو بید….
و اوما میدون محله مکان تاخت و تاز ماهرخ بید و فضای حسرت بچه های محله.
ماهرخ سبک بال سوار دوچرخه و رکاب می زدو التماسهای بچهء عامو حیدر و رفیقاش بخاطر حتئ یک دور دوچرخه مثل فیلم سینما تند تند از ذهن خسته ااو می گذشت!
اوروز وختی حالیش شد که رو تل عاشقون نشسه و سیل بینهایت دریا میکرد وبو دریا وخت غروب مشکال غبه بید و انگار هم کلوم بوواش تو جهازن و جهاز مجرا داده سی بحرین. تا دیر وقت گلهلو غبه و جهاز و سفر بحرین و دوچرخه سرخ ریلی…
دیش که دلواپس شده بید وتو فکر و خیال او چادر سیاه رنگ خود سر انداخت ورونی کیچه پس کیچه شد و رفت تا میدون ونبیدش.به هوای دریا از هل مدرسه سعادت چپ راه خوش رسوند پشت اومبار قوام.کر بِری رفت تا تل عاشقون که رسید از بالی تل سیل دریا کرد و با صدی بلند بنگش زد و کسی جواب نداد.ناامید روی خونه در پیش گرفت ورفت هل خونه….
دیر موقه از شو بید که از تو میدون ناامیدرفت خونه.تو فکر بچش اکبرو بید که دید پس در سراشو یه نفر نشسه.با تعجب صدای بچش زد.وختی صداش تو گوشش خورد و فهمید که خوشن.دلش جا گرفت و با ناراحتی سیش گفت.دست درد نکنه.تا ای وخت شو کمو گورسونی بیدی؟بی پدر حالا ای چه کارین که دس گرفتی؟میری مثل چیش چش ندیده ها سیل دختر مردکی تهرونی میکنی که چطو رکاب دوچرخه میزنه و دور میدون میگرده وبا ای کارش دل شما بسوزه تا دیش خم شد و دس برد سی دمپویش بچش پا به فرار نهاد.دیش رفت تو خونه ودر سرا کلون کرد.
حالا دیگه دی از داخل خونه و بچه پشت در سرا.هر چه تک تک زد ولی دیش در سرا واز نکرد.با ناراحتی سیش میگفت اگه بواش پاسبان اورد سیتو چه جواب میدین؟زشتن والله زشتن!
ساعتی از شو گذشته بید و بچه پشت در ایقد گریه کرد و قسم دیش میداد که دیگه نره تو میدون دیش چیزی نمیگفت.مدتی گذشت که دیش صدی بچش نمی شنید.ترسید و احساس مادریش.مجبورش کرد در سرا واز کنه تا بچه بیاد داخل.وختی در واز کرد با تعجب دید بچش پشت در از بس گریه کرده که خووش برده!جمبش زانو زد وتو بغل گرفتش و حالا دیگه سیل هم کردن و زدن زیر گریه.با گریه و ناله وچیش پر از اشک رفتن داخل خونه و درکلون کردن……
پایان قصه.


کلمات
میناش……موهاش
کولش…….دوشش
شلال…….پریشون
ایل و اوول……اینطرف و اونطرف.
پسین…..بعداز ظهر. عصر.
رُخی……ماهرخ.
فیس….تکبر. خود بزرگ دیدن
سیکل…….دوچرخه.
اونا……..آنها
مختارو……مختار.
سیش……برایش
اورسی…….کفش
جهاز…….لنج.جهاز.
کریمو…..کریم.
مخلص…….خلاصه.
لیلام……پریشون
چیش…..چشم.
هل…….طرف
تل عاشقون…..تپه ای کنار دریاکه از سنگهای دریایی بود.
بوواش…..پدرش
غبه……..آن قسمت دریا که عمق آن زیاد است
دیش…….مادرش.
جمبش…..کنارش

  • منبع خبر : نصیر بوشهر