شو دوازهم ماه مبارک رمضون بید.زمسون بید.هوا با چَل چِل باد شمال که ازغروب تُو گوش دریا درنگه میکرد و تو کیچه پس کیچه ها ‌زُر و دور میخورد.بندر سرد شده بید. ماه رو دریا کشاف نور پشک داده و مهتوهن کرده بید. ستاره ها تو حجلهُ آسمون سینه ریز قشنگی سی ماه بافته بیدن.همری […]

شو دوازهم ماه مبارک رمضون بید.زمسون بید.هوا با چَل چِل باد شمال که ازغروب تُو گوش دریا درنگه میکرد و تو کیچه پس کیچه ها ‌زُر و دور میخورد.بندر سرد شده بید. ماه رو دریا کشاف نور پشک داده و مهتوهن کرده بید. ستاره ها تو حجلهُ آسمون سینه ریز قشنگی سی ماه بافته بیدن.همری چَل چِل باد شمال،فرش صاف و خوار دریا کنگره کنگره ای شده بید و ابری سیاه لیسه پهن میکرد رو ستاره ها و مهتو از رو دریا پاک میکرد.
عامو منو کِر غراب پاچمپولیس،زیر نور مهتو میون ستاره ها که رو کول بچه موجا سوار بیدن، دوم کنگی رو کول و کنگیزش انداخته بید و با وقار دمبال گلهُ موی مید چیش چیش میکرد و دیر غراب میشد.سیلکش شهانِ موی مید و بله خهکی، رو کولش سنگینی میکرد.

صدی چلپ چلوپ رم کردن مویا که تو سیلک می تنگیدن رو هم وکله میکردن بهوای دریا.کله کردن صبیتی و رم کردن گله موی مید خبر خوشی سی عامو منو میدادن.عامو منو تو بهر سرد و سرما بید وباد که فیکه میداد وابر سیاه بید. ایسه دیگه ابر سیاه رودل آسمون جا خوش میکرد و مهتو پاک می شد و سینه ریز ستاره ها از رو سینهُ ماه و آسمون ورمی داشت.ایسه آسمون تاریک و دریا سیاه بید.با صدی غُرتراق،عامو منو کر ماشوه مشغول سوار کردن میدافها بید.تا لنگر ورداره و دفرا بشه.بارون ننم نمک و ریز می بارید.عامو منو خولیس شده بید.
یامال میداف کشید تا کر خور شیخ زنگی …
پس تُل لنگر انداخت و ماشووش جابل باد کرد و رفت زیر فنّه تفر ماشووش جا خوش کرد.ازتُو خورا و سرخوری دور عباسک،از رو علفدون،صدی قا قار کلاغی دریویی،بلند بید.خو از چیشوی عامو منو پریده بید.
باتعجب دل داده بید سی صدی کله کردن موی صبیتی تو برم اووی تو خورا که گله موی مید سینه میکرد.
کر چفه صدی تلیروکا…و نم نمک بارون و خط نور برق وبولیمبه غرتراق مجبورش میکرد تا همو جا بمونه.دلش تو فکر سحر و همدمی با عیالش بید.سر سفری سحری.پوی نماز صب.گلهلو بید که چه کنه.؟پیر مرد خسه از تور انداختن و تراله گله موی مید رو درازی علفدون شدن.اومد تو ماشووه رفت زیر فنه تفر ماشووه.خسه بید.لس کرده بید.همو جا جا جا کرد و دراز کشید.حالا دیگه صدی چلپ چلوپ زمیکنی تو اوو جممه ماشووه قحط شد و صدی باریدن بارون مروارید نشون تو گوش عامو منو خوش ترین ساز بید.بلند شد و نشس.بعد کولو کولو میدافا یسرشو زیر فنه تفر گیر اورد و شراع انداخت روشو چیزی مث کپر درس کرد تا پناهگاه بشه و پیچانه و لوازمش خولیس نشه.ایسه دیگه زیر کپر نشسته ببد و سیل دونه های بارون رو فرش دریا….

پیرمرد همیطو که گلهلو باد سردی بید که مجبورش کرده بید همری اوو پُری دریا لوسی بیاد تا برابر ظلم آباد.پشت تل شیخ زنگی.که حالا دیگه آثاری ازش مونده لنگر انداخت تا باد سامه بشه و فرصت کنه خوش برسونه جبری کر بَر برابر انبار نعمتی.
تو فکر حرفوی عیالش رفته بید که سیش گفته بید چیزی با خوش ببره زمسونن بادن بارون بوید احتیاط کنی!؟
ای بارون کجا بید؟قربون بزرگی و بخشندگیت عرض یه دیقه همیچی تو هم میکنی!قربون کریمیت….بادکو سامه بشه خوم میرسونم جبری برابر خونمو.
گردن خوردم عیالم گلشو سیم گفت بارونی، یا لااقل بادگیر حسینو با خود ببر.و مو مثل همیشه دل گتی کردم‌.گفت اوضی باد و بارونن !و مو دل گتی کردم.حالا هم هر خارکورینی که می کشم حقمن.
ماشووی عامو منو تو ای تاریکی وباد وبارون انگاری به لرزه.!رو بچه موجا که حالا دیگه کف چیل اورده بیدن !یهو با صدی رعد همی فکر و خیالش پشک داد.با خط نورش ماشووی دید که اوولترش رو لنگرن.دلش جا گرفت و غاره داد و بونگ صاحب ماشووه.زیر فنه تفر رفت و جا گرفت.از خسه گی خو رفت.وخت نماز بید که از تو ماشویکو پیرمردی سیل ماشووی عامو منو میکرد‌.شناخت که ماشووی عامو منون.لنگر ورداشت و میداف سوار کرد و اومد تا تابوک ماشووی عامو منو.بانگش زد و بیدارش کرد.بعد ایکه سیری حال و احوال کردن،دو نفری یکی مال محله جبری و یکی اهل محله ظلم آباد…حالا دیگه بارون بند اومده بید.نماز اقامه کردن و لنگر کشیدن و دفرا شدن.
پیرمرد دیر عامو منو شدوخدا حافظی کردن وعامو منو همری اوو که خالی میرفت کمکی بید تا ماشووی او تند تر بره.تازه افتو خوش رو کول کوه خورموج رسونده بید که عامو منو سیلک شهان موی پس کول زده بید وماشووش سنات لنگر خوش رسوند بالی بولت.حالا دیگه اووری پیک و سوخته همری باد جلو چیش افتو رد میشدن و محله با گرموی افتو جون میگرفت.عامو منو تو کیچه پس کیچه ها میگذشت و شکر خداوند میگفت و هل خونه می رفت تا خوش برسونه خونه .تو کیچهء خونشو که تو میدونکی بید زنی محله تا تو کیچه خونی عامو انتظار اومدنش بیدن.سی موی میدسی ظهر که یلا برشون کنن با برنج…

  • منبع خبر : نصیر بوشهر