نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه:   میشت علی تو بین راه نزیکی ولاتشون قهوه خونه داشت غیر از چوهی و قلیون و قهوه صبحونه و نهار و شوم هم سی مسافر ها می داد میشت علی هر وقت میومد بوشهر سی کارسازی و خرید مایحتاج قهوه خونه اش صبح زود از ولات با تانکر های […]

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه:

 

میشت علی تو بین راه نزیکی ولاتشون قهوه خونه داشت غیر از چوهی و قلیون و قهوه صبحونه و نهار و شوم هم سی مسافر ها می داد میشت علی هر وقت میومد بوشهر سی کارسازی و خرید مایحتاج قهوه خونه اش صبح زود از ولات با تانکر های نفتی راه می افتاد و قتی می رسید بندر میومد خونه و چوهی و قلیونی می خورد و می کشید و حاضری میزد و با زبون بی زبونی سی بوام اعلام می کرد که ظهر خوراک خونه تون هسم و سالها بید که همی کارش بید کارسازی که می کرد ظهر خوراکی می خورد و پسین با تانکر های نفتی وامی گشت قهوه خونه یه روز بوام و کوکام صبح میرن ولات تا سری به عمه ام بزنه کنار ولات جنب قهوه خونه میشت علی از تانکر نفتی پیاده میشه میشت علی بوام می بینه و با زور که ای موقع ظهر کجا میخواهی بری شاید دده ات خوراک نساخته باشه و چطور مو میام خونه تون خوراک تو سیچه نمیای با اصرار میشت علی بوام و کوکام میرن قهوه خونه خوراک میخورن و پشتش هم چوهی و قلیونی بوام میخوره و می کشه و بلند که میشه بره خونه دده اش میشت علی میگه قابلی نداره ۵ قرون میشه بوام خیلی ناراحت میشه که مردک خوت التماس کردی و فکر می کردم میخواسی تلافی خوراک های که خوردی بکنی حالا دنبال پیل می کردی مردک فکر نکردی شاید مو پیل بام نباشه بوام با جهل و ناراحتی ۵ قرون میده سی میشت علی و میره خونه دده اش و تو دلش میگه یه بلای سرت بیارم بزار تا به موقع اش بیست روزی میگذره تا اینکه میشت علی میاد خونه و حاضری میزنه و چوهی و قلیونی می خوره و می کشه و میره سی کار سازی بوام سی دی ام میگه یا الله چاله و اجاق ات تش کن و خوش میره دم دریا موهی سنگسر و شوریده می سونه میده تحویل دی ام سیش میگه هم قلیه بپز هم شوریده ای کو سرخ کن هم حلوای انگشت پیچ بپز ظهر که میشت علی میاد می بینه سفره نه مثل همیشه ان رنگینن با ولع و خش می خوره پشتش هم چوهی نبات میخوره و قلیون هم میکشه وچرتی هم میزنه پسین که می شه کیسه کارسازی هاش میندازه پشت کولش ری میکنه به دی ام و تشکری میکنه که دی رضا امروز خیلی زحمتت دادم خیلی خوراکت خوشمزه بید حلوای انگشت پیچت که پنجه باهاش میخوردم از بس خوشمزه بید امدی ولات حتمن بیاین قهوه خونه یا خونه تا تلافی محبتتون کنم و ری کرد به بوام و گفت عمو خدر خیلی ممنون از پذیرائی ات کاری نداری خداحافظ که بوام پرید در سرا روش بست و گفت میشت علی کجا پیل خوراک های که خوردی ندادی میخواهی بری میشت علی هاج واج تو چیشای بوام سیل کرد و گفت عمو خدر ای چه گپی ان بوام گفت همی که هسی از حالا به بعد ایطوری ان یا الله پیل خوراک بده و برو یه پیاله قلیه موهی سنگسر داشتی به عبارتی ۵ قرون دو قالب موهی شوریده داشتی ۶ قرون یه پیش دستی حلوای انگشت پیچ داشتی ۲ قرون سوزی خوردن داشتی ۱ قرون ۲ قرون هم چوهی قلیون داشتی جمعا ۱۶ قرون یه قرون سی خوت ۱۵ قرون بده و برو مگر نه نمیلمت که بری میشت علی می گفت کی تا حالا از مهمون خونه پیل خوراک می سونن که عمو خدر تو میخوای بسونی بوام هم گفت از روزی که بزور مو و بچه ام تو قهوه خونه دعوت کردی و پیل اسدی نامرد لامروت

  • منبع خبر : نصیر بوشهر