نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه: از مدرسه که تو خیابون معلم کنونی و جنب پمپ بنزین شهر و سینماپارس یا بی سقفو بید وا می گشتیم خونه ظلم اباد با بچه های محل اولین کاری که می کردیم دم سگ ها که جاشون تو محل فعلی صدا و سیمای بوشهر بید می دویدیم و تو […]

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه: از مدرسه که تو خیابون معلم کنونی و جنب پمپ بنزین شهر و سینماپارس یا بی سقفو بید وا می گشتیم خونه ظلم اباد با بچه های محل اولین کاری که می کردیم دم سگ ها که جاشون تو محل فعلی صدا و سیمای بوشهر بید می دویدیم و تو عالم بچه ای عشق می کردیم تا می رسیدیم عالی اباد خونه کل محد ریپو انجا هم ویمیسادیم و سنگ تیرک سر پله خونه اش می کردیم و کل محد هم با لهجه غلیظ مینوئی ( مینابی) فحش بارونمون میکرد و ما خنده و او هم فحشاش تند تر میکرد و با هم شرط می بسیم که هر کی سنگش تو چندل ردیف ۳ سر پله کل محد بخوره نمره اول سنگ پرخ کنن و سی خومون نمره می دادیم انگار کل محد اسرائیلی بید و ما فلسطینی دم سگ ها دویدن و سنگ سر پله کل محد زدن کار هر روزه بعد از تعطیلی روزانه مدرسه شده بید هر روز هم تهدیدمون با پاسبان و کلانتری و شکایت میکرد ولی خبری از پاسبان و شکایت نبید تا یه روز داشتم تو خونه تاریخ می خواندم که اماده امتحان باشم که کوکام حسن بونگم داد ماشو بدو بیو کارت دارم جرائت ایکه بگم درس دارم نداشتم با دو رفتم گفتم بله حسن گفت میگم ها ای کل محد ریپو مال عالی اباد هسی ها پیرمرد مینوئی ان ها می شناسیش گفتم ها هر روز از مدرسه که وامیگردیم از جتب خونه اش رد می شیم گفت همو عجب پیرمرد بد زبون و بدی ان مو و رفیقام که از شهر وامیگردیم بدون دلیل مثل دیوانه ها زیر فحش می گیرتمون و مسلسل وار فحشمون میده خسه شدیم زشتن هم جوابش بدیم میخوام یه ماموریتی سی خوت و رفیق های هم مدرسه ایت بدم گفتم چه ماموریتی گفت جنب خونه اش که رسیدی ان تا میتونین سنگ خونه اش بزنین و فرار کنین ولی مواظب باشین ها کسی نباشه که شما بشناسه و ابرو ریزی بشه ها فهمیدی گفتم بله ایقد جدی و محکم حرف میزد که باور کردم و گفتم می فهمی چنن انگاری مو و رفیقام می فهمیدیم که کل محد ادم بد و نامردین تو نگفته ما خومون هر روز ماموریت سنگ پرخ خونه اش کردن مثل شیر انجام می دیم و او هم ما به فحش می کشه ها ادم بد زبونی ان هنو بد زبونی ان تموم نکرده بیدم که صورتم از کشیده ای که حسن زدم و مهتابی ( چراغ فلوروسنت) تو چیشام بر شد تش گرفت و گفت گرفتمت بی وجدان نامرد تو میری درس بخوانی یا سنگ پیرمرد بدبخت مینوئی بزنی و مثل عبد ذلیل گرفتم زیر مشت و لگد و دی ام لیک می داد و گریه میکرد که بچه کشتی ولی حسن بیشتر میزدم و هر چه کتک بیشتری می خوردم بیشتر یاد کاراگاه ایرون ساید که چه ظریفانه از متهم اعتراف می گرفت می افتادم

 

  • منبع خبر : نصیر بوشهر