محمد خان پسر یکی از خوانین معروف و خوشنام منطقه بید که بیش از دو هزار بُن دمیت و دوسه هزار کهره و میش داشتند دهها نفر تو زمین هاشون کار می کردن تو ولاتشون چون دبیرستان نبید امد بوشهر تو دبیرستان ما ثبت نام کرد و شد همکلاسی مو محمد خان لندرور زیر پاش […]

محمد خان پسر یکی از خوانین معروف و خوشنام منطقه بید که بیش از دو هزار بُن دمیت و دوسه هزار کهره و میش داشتند دهها نفر تو زمین هاشون کار می کردن تو ولاتشون چون دبیرستان نبید امد بوشهر تو دبیرستان ما ثبت نام کرد و شد همکلاسی مو محمد خان لندرور زیر پاش بید و باهاش مدرسه میومد و می رفت تو محل ما هم خونه ای گرفته بید و عمه اش هم سیش خورد و خوراک می ساخت پسین پنجشنبه هم که می شد با عمه اش می رفت ولات چندین بار هم مو همسفرش شدم و رفتم ولاتشون در سراشون گوت و از در سراشون تا خونه شون سیصد متری فاصله داشت ظهر که سفره می انداختن کمتر از بیست نفر سر سفره نبیدن محمد خان که مو صداش میزدم منو اکثر ادم های سر سفره را نمی شناخت و می گفت اکثرشون ادم های هسن که تو راه ماندن و چون ای طرفا رستوران نی میان خونه ما خوراک میخورن و میرن خیلی هم احترامشون میزاشتن دبیرستان تموم کردیم انقلاب شده بید سربازی رفتیم و مو محمد خان ندیدم اما فهمیدم چون خانواده خوبی تو منطقه بیدن و مردم هم راضی ازشون سر جاو مکانشون بیدن و محمد خان رفته بید تو جهاد و مشغول کار تا یه روز دیرا دور دیدمش صداش زدم محمد محمد حواسش نبید داد زدم محمد خان محمد خان رو برگردوند طرف صدا دیدم امد جلو سلام و احوالپرسی با خنده گفت اخه ادم نا رفیق او زمانی که مو خان بیدم و خانها احترام داشتند مو دق دل وابیدم که سیم بگی خان و نگفتی حالا که اوضاع خان بگیرو هن و خانها تو سیلاخ قایوم شدن تو سی مو میگی خان او هم وسط فلکه که همه زیر چیشی سیلوم میکنند نمی گی بوت خرم میکنند( گلو فشردن)

  • منبع خبر : نصیر بوشهر