نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – موتور هفتادی داشتم که خیلی همراه و زحمتکش بید فقط روغن و بنزین بدادیش می رفت بدبخت موتورکو گناه داشت مو کم ری بیدم بچه ولات و اشنا ها هم بی رسیم چپ و راست میومدن سی موتور و میبردن و می اوردنش هنی اصغر نبرده بید که منو […]

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – موتور هفتادی داشتم که خیلی همراه و زحمتکش بید فقط روغن و بنزین بدادیش می رفت بدبخت موتورکو گناه داشت مو کم ری بیدم بچه ولات و اشنا ها هم بی رسیم چپ و راست میومدن سی موتور و میبردن و می اوردنش هنی اصغر نبرده بید که منو تو صف انتظار بید اصغر که موتور می اورد منو سیش می گفت کجا رفتی می فهمی چقد منتظر موندم همه مدعی هم بیدن الا خوم طوری شده بید که وقتی خوم می خواسم باهاش برم جای حسنو می گفت زود میای وایسوم تو گیچه منتظرت موتور کو هم دیگه بدبخت با مو احساس غریبی میکرد حق هم داشت چند بار از جهل دلش زدم زمین دیگه طوری شده بید که موتور کو مال همه بید الا خوم البته تعمیر و تعویض روغنش با خوم بید گاهی هم میشد خوم با پسرم پیاده می رفتیم موتور هفتاد سرخی که راکبش نمی شناختم جلوم تک چرخ میزد پسرم می گفت بوا ای موتور خومو بید ها خلاصه همه بلای سر موتور می اوردن و ای بدبخت اخ نمی گفت یه روز کورشو امد گفت یه ساعتی موتور لازم دارم جنب خوم گفتم همه میبرنش چیش کورشو شورن گفتم ببرش بردش و یه ساعتش شد دو ماه تو ای مدت خیلی ها میومدن سی موتور می گفتم جنب کورشو هن ناراحت میشدن که خیلی پر روحن تقصیر خوتن او روز دیدمش دو تا پاکت سمنت ری موتور نهاده ازش مثل خر کار میکشه می فهمیدم از رو حسادت میکن‌که مو پرکنن برم هوای کورشو جنب کورشو که بید زیاد دلوم نمی سوخت چون قوم و خویشم بید اما ایقد پرم کردن که رفتم خونشون گفتم کورش موتور چطورن حالش خوبن هنی یه ساعتی که بردی تموم‌نشده ننه ای خدابیامرزش از ری ناراحتی جای که سی مو دلداری بده سی کورشو گفت سوار مال مردم اخرش پیاده ای و بار هم بارم کردن بی موتور و سوار بر ناراحتی و جهل امدم خونه چهار ماهی که موتور دس کورشو بید گذشت تا یه روز از جبری رد میشدم دیدم یکی صدام زد تا ناصریوسفی ان‌مکانیک زبر دست موتور گفت بیو رفتم تو دکونش گفت ای موتور تونن دس کورشو بیده گفتم ها گفت یه ماهن اینجان نه تعمیر میکنه نه میبرتش و میخواهم قطعاتش واز کنم ری موتور های دیگه ببندم سی موتورکو کردم دلوم خیلی سیش سوخت اما موتور از ناراحتی سیلم نکرد سی ناصرو گفتم تعمیرش کن با خوم دس هیچگی هم نمیدی چهار تومن هم دادمش بعد از سه روز امدم موتورکو اسدم بدون ایکه کسی بفهمه اوردمش خونه پشت درخت لیمومو قویمش کردم چند روزی هم بید که لباسشوئی مون خراب شده بید و بو نو فهمیده بید موتورکو با ناراحتی و رابطه احساسی که بینمون بید
و ایکه دیگه حوصله سوار موتور شدن نداشتم مجبور به فروشش شدم و با پیلش یه لباسشوئی و خرت و پرت دیگه خریدم کورشو از فروش موتور خبر نداشت پسینی بید امد دم در سرا سی موتور گفتم سیش اگه قول میدی سر تایم بیاریش برو از تو اشپزخونه ورش دار و ببرش تعجب کرد و گفت سیچه تو اشپزخونه نهادیش گفتم از ترس دزد و بارون رفت تو اشپزخونه سیل همه جا کرد و گفت موتور نی خو فقط ماشین لباسشوئی هسی گفتم با احتیاط سوار لباسشوئی بشو و برو کارت انجام بده و واگرد گفتم جون کورشو لباسشوئی همو موتور هفتادن

  • منبع خبر : نصیر بوشهر