نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – موزیری ها ( کارکنان تخلیه و بارگیری کشتی ها در بنادر ) در تمام دنیا به بار کشتی یا از وسایل کشتی دستبرد می زنند و جالب است بین مردم ای عمل انها زشت و ناپسند نی و خود موزیری ها فتوا صادر کردن که مال فرنگی ان و […]

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – موزیری ها ( کارکنان تخلیه و بارگیری کشتی ها در بنادر ) در تمام دنیا به بار کشتی یا از وسایل کشتی دستبرد می زنند و جالب است بین مردم ای عمل انها زشت و ناپسند نی و خود موزیری ها فتوا صادر کردن که مال فرنگی ان و حلال ان .
کپتان الکس که غرابش تو لنگرگاه بید و بارش هم تیم پلیت( رول ورق های اهنی) منتظر خالی شدن اسکله بید تا بیاد تابوک ( چسبیدن به اسکله) سی مو که او زمان چیف چاندرل( مامور خرید مواد غذائی ) بیدم می گفت بوشهر از لنگرگاه که سیلش میکنی انگاری بندر پورت سعید یا اسکندریه ان و خیلی زیبان و تمامی ساختمان هاش سبک عثمانی هان و خوشحال بید که صبا یا پس صباح میاد اسکله و راحت میتونه بره تو بندر گشتی بزنه و عکس بگیره.
روز اول که غراب به اسکله چسبید داریوش ایجنت و نماینده ‌کشتیرانی صدام زد و پاسپورت کپتان و دو سه نفر دیگه از پرسنل کشتی دسم داد که برم جنب خانی افسر گذرنامه شهربانی سیشون شورت پاس (مرخصی ساعتی و شهری) بگیرم رفتم و با مرخصی ساعتی ها واگشتم وقتی رسیدم غراب دیدم افسر گمرک به اتفاق کپتان و چیف کوگ ( افسر اشپزخانه) و یکی از کارگر های خود غراب دارند سهمیه ده روزه سیگار و نوشیدنی های پرسنل تحویل می گیرند تا در استور را مهر و لاک کنند .
ساعت حدود دو بعد از ظهر بید که دیدم جفو سیاه ‌که بیست سالی ان موزیری ان بجای ایکه تو خن گرفتار کار باشه داره تو سالن و اشپزخونه می پلکه و چیش چیش میکنه چیزی گیر بیاره تا بچکونه یه ساعت پیشش هم اطراف استور دیده بیدمش که ایهل و اوهل استور سیل میکرد و دس راسش مشت کرده بید و میکوبید به دس چپش .
کپتان تو ده روزی که غرابش تابوک و پهلو گرفته بید مرتب به بافت قدیمی شهر می رفت واز عمارت های شهر و حاج رئیس عکس می گرفت و خیلی از همکاری رجو سیاه کوکای جفو تو گشتندنش تو شهر راضی و می گفت رجو و جفو خیلی خوب تو دلم گفتم بیل تا صبح دولتت از دس جفو بدمت و کجا رجو و جفو لختت کنن خدا داند
کپتان تا دیدم تقاضای اوردن افسر گمرک یا همون کاستوم افیسر کرد تا در استور واز کنه و سهمیه ده روز سیگار و نوشیدنی پرسنل بده رفتم گمرک و به اتفاق اقای منوچهری افسر گمرک واگشتم و صدای کپتان و چیف کوک زدم تا در حضورشون مهر و لاک بشکه و چی های که لازم دارن وردارن در استور که واز شد کپتان و چیف کوک و منوچهری سیل داخل که کردن عقب عقب برگشتن دوباره سرک کشیدن تو استور که یهو صدای فیکه چیف کوک بلند شد با ارنجم به پهلو منوچهری فشار دادم تا کمی جابجا بشه و بتونم داخل استور ببینم سرم که کردم تو استور دیدم سیگار ها پهن زمین شده چند تا کارتن خالی ان نوشیدنی ها نصف شده و چند تا کارتنش شکسته کپتان سیل قفل کرد دید دس نخورده هر جا هم ورانداز کردن اثری از شکستگی نبید هاج و واج مونده بیدن چه شده؟ که منوچهری سی کپتان گفت میخواهی صدای پلیس بزنم گفت نه و سی مو گفت برو داریوش ایجنت بیار مو هم رفتم جریان سی داریوش گفتم و با هم واگشتیم داریوش که همیشه سر زبونش کلمه بقول یارو بید تو راه سیم گفت بقول یارو به ای نغل ها نمیشه اعتماد کنی سرت کج کنی جیبت زدن ابرومون جلو مردک فرنگی بردن تو غراب که رسیدیم کپتان تا داریوش دید گفت نه قفل اشکسه و نه جای خورد شده چطور به استور و انبار دستبرد زدن نمی فهمم همه جای دنیا رفتم با موزیری های شرق و غرب عالم و افریقا برخورد و کار کردم تا حالا با ای اتفاقکو روبرو نشدم و نشنیدم پورت بوشهر سر امدن و نمی خواهم پای پلیس تو غرابم واز بشه اما از کار و نحوه دزدی خیلی خوشم امده باید خوم و خوت پیداش کنیم و دس برد تو گردنش گردنبند طلاش دراورد و داد دس مو و گفت اگه خوش بیاد و بگه چطور انبار زده بجای مجازات ای مدال طلای کو جایزه میدمش داریوش سرش تکون داد و سی مو گفت برو کار تعطیل کن و همه موزیری ها بیار رو سینه غراب تا باهاشون گپ بزنم رفتم و همشون اوردم رو سینه جمع کردم مو و کپتان و داریوش و منوچهری یه طرف وایسادیم موزیری ها هم روبرومون داریوش شروع کرد به حرف زدن و گفت چه اتفاقی رخ داده و قسم خورد که هر کی ای کار کرده اگه خوش معرفی کنه و بگه چطور ای کار کرده که جن هم نمی تونسه نه تنها اخراجش نمیکنم و تحویل پلیسش هم نمی دم جایزه هم میدمش و رو کرد به مو و گفت نشون بده مو هم گردن بند طلای کپتان از جیبوم در اوردم و روبرو موزیری ها گرفتم و مثل پاندول ساعت شروع کردم به چپ و راست تکون دادنش جفو سیاه که می فهمید مو بچه موزیری هسم و هیجوقت باعث نون بری و اخراج موزیری نمی شم با چیشاش سیم علامت داد که بیو طرفم اهسه و پاورچین پاورچین رفتم اخر سینه راهم کج کردم و امدم جنب جفو سیاه ویسادم جفو همیطور که جنبش ویساده بیدم بدون اینکه سیلوم کنه گفت اینا راس میگن که تحویل پلیس و زندان نمی دن گفتم مو ضامن هسم تا ای گفتم گفت کار مو بیده تا ای گفت رفتم طرف داریوش و گفتم تموم شد گردنبند کار خوش کرد و کار جفو سیاه نغل بیده داریوش بونگش داد و جفو امد جلو و داریوش ری کرد به گپتان و گفت مستر جفو سیاه علی بابا غراب کپتان خوب سیل و وراندازش کرد و گفت حالا بگو چطور ای کار کردی تا مدال قهرمانی علی بابا ئی ات که تو دنیا سابقه نداشته بدمت جفو هم با ترس و لرز ری به داریوش کرد و گفت هر جا سی کردم دیدم له استور راه نداره الا از راه فوندول ( دود در کن ) و چون خاموش بید ومی فهمیدم گرم نی نصف شوئی خوم لخت لخت کردم و بدنم با گریس چرب کردم رفتم تو فوندول و از انجا چند بار رفتم تو انبار و سیگار و نوشیدنی ها ورداشتم و امدم داریوش تا حرفهای جفو سیاه سی کپتان ترجمه کرد و کپتان فهمید جفو چه کرده شروع کرد به شپ زدن سی جفو و با خنده صداش زد مستر جفو علی بابا کام یر ( بیا اینجا) و با دس علامت داد سی مو که مدال بیار و جفو سیاه انگار که قهرمان و اول شده ویساد تا کپتان مدال تو گردنش بندازه کپتان وقتی مدال انداخت تو گردن جفو سیاه سیش گفت تو دس تمام موزیری های دنیا از پشت بسی و تو بابای علی بابائی جهانی مستر جفو

  • منبع خبر : نصیر بوشهر