“پیشکش به استاد گران سنگ جناب آقای مهدی حق نجات” ح-وثوق الدوله و قرارداد ۱۹۱۹٫م (۱۲۹۸خورشیدی) ح-۱- سال های جنگ جهانی نخست و پس از آن برای ایران چرخه ای بسیار دشوار بود تا جایی که گونه ای ایستایی (Stagnation) و آماسش فزاینده بر کشور ایران چیره گردید. گنجینه کشور تهی و حقوق کارمندان ماه […]

“پیشکش به استاد گران سنگ جناب آقای مهدی حق نجات”

ح-وثوق الدوله و قرارداد ۱۹۱۹٫م (۱۲۹۸خورشیدی)
ح-۱- سال های جنگ جهانی نخست و پس از آن برای ایران چرخه ای بسیار دشوار بود تا جایی که گونه ای ایستایی (Stagnation) و آماسش فزاینده بر کشور ایران چیره گردید. گنجینه کشور تهی و حقوق کارمندان ماه ها پس افتاده ماند. و براستی پایه های کهن اقتصاد ایران لرزان شد. دولت، ارتش سازمند و پولی برای برپایی بی هراسی نداشت و، با فرویش توان کانونی؛ زمین داران بومی و سران ایلات و عشایر برای گریز از مالیات و سرپیچی از فرمانروایی زمان درخوری یافتند. سرکشان و گردنکشان و راه زنان خروش کرده و بیمناکی فراگیر شد. بازرگانی از رواگ و روایی افتاد. برون بردها (exports) با کاهش همسنگی همراه گردید. خشکسالی و کمیابی، گرسنگی و کاهش فرآوری و بریدن راه های پیوستگی ووو. انگیزه مرگ و میر چاریک کشاورزان شد. گسترش بیماری های واگیردار نیز گروه انبوهی را به کام مرگ فرو برد. از نگرش سیاسی نیز نهادهای نو بنیاد مشروطه از زمره احزاب سیاسی، رسانه های نوشتاری آزاد، نشستگاه (مجلس) دچار کندی و ایستایی شد و بخشی از نخبگان سیاسی به انگیزه کوچ برآمده از جنگ فراگیر در بیرون از کشور می زیستند چراکه از راهیابی آنان به کشور جلوگیری می شد که همه ی این چالش ها پیش درآمد دگرش گسترده در اندیشه و کنش ایرانیان بود چنانکه گفتمان دولت هسته گرفته (متمرکز) و توانمند را جانشین گفتمان مشروطه خواهی و
قانون گرایی ساخت و چون نیک بنگری، جنگ؛ انگیزه سرخوردگی گسترده نیروهای سیاسی و کیشی شد و گروهی از سرجنبانان و بزرگترین رهبران مشروطه را به کناره راند و پهنه ی سیاست را به جولانگاه نخبگان توانگرا و هوادار باختر دگرگون کرد که همه ی اینها با سیاست های بریتانیا در ایران به گونه ای همگرایی داشتند. وثوق الدوله نیز در نشستگاه پنجم به واخواست های مدرس و مصدق در پدافند از پیمان نامه ۱۹۱۹ به همین چگونگ نگران کننده، گواهمندی می کند و می گوید که در سال های جنگ جهانی؛ ایران به یکی از پهنه های جنگ دگرش شده بود. مردم و جایگاه ها به انگیزه ناتوانی دولت و راهیابی نیروهای یورشگر به کشور هرکدام برای خود سیاستی گوناگون در پیش گرفته بودند که خود، انگیزه ی آشوب اندیشه ای و کنشی در ایران و از میان رفتن نیروهای ایمنی آفرین کشور و افزایش
هزینه ها می شد. آشفتگی و هراس، دزدی، خودسری در سراسر کشور به یک پدیده ای بهنجار دگرش یافته بود به گونه ای که حتی در تهران، گروهی آدمکش و دهشت افکن (تروریست) برای خود (کمیته مجازات) برپا ساخته و خواهان فرمانروایی بودند.
ح-۲-توان های بیرونی و امور ایران: جنگ جهانی توان های بزرگ درگیر در ایران، این کشور را در ایستار و جایگاه ناهمسانی جای داد؛ عثمانی به چند دولت جداگانه و، زیر سرپرستی دگرش یافت. روسیه دستخوش جنبش و دگردیسی (revolution) جنگ های درونی و تلاش برای برپایی سامان نوین بود؛ پس نه؛ می خواست و نه هم می توانست روش ها و سیاست های تزاری را در ایران دنباله دهد و این درحالی است که انگلستان یگانه دولتی بود که در نبود هماوردانش با بودش زیان های بسیار برخاسته از جنگ، ایستار خود را در خاورمیانه نیرو بخشی کرد؛ عراق و فلسطین را به چنگ آورده و با رهبری “لرز کردن”(به زودی شناخته خواهد شد) می کوشید تا مستعمرات (Colony) را از سنگاپور تا مدیترانه گسترش دهد. انگلیس اندیشه داشت تا در ایران کارکرد پیشین روسیه را به آرایه گسترده تری انجام دهد چراکه روسیه تزاری، ایران را بخشی از خاک خود می پنداشت و در پذیرش نامه هایش با دولت های بیرونی به این معنا پای می فشرد چنانکه در پیمان نامه ۱۹۱۱٫م با آلمان، این کشور را پایبند ساخت تا در نیمه ی شمالی ایران از هرگونه برجستگی که برآیندهای سیاسی داشته باشد از زمره، راه آهن چشم پوشی کند؛ به گونه ای که بتوان گفت جنبش روسیه برای ایران بزرگترین رخداد تاریخی ۱۵ ساله واپسینه به گونه ای بود که ایران و ترکیه را از کام اژدها رهانید آنچنان که ملک الشعرای بهار آنرا شگفتی سیاسی خوانده است. بلشویک های روسیه با تازش به روش ها و سیاست های تزاری؛ جنگ جهانی نخست را جنگی امپریالیستی شمردند و همه پیمان نامه ها را استعماری و پنهانی تزارها در برابر ایران را آشکار و بیهوده کردند. بدین سان در سیاست بیرونی شوروی دگردیسی کرامندی پدیدار شد و بن همسنگی دو توان را بی سود ساخت. روسیه ای که دست کم پس از پیمان نامه ۱۹۰۷٫م جایگاهی هماهنگ با انگلیس در پیش گرفته بود، اینک خود، خرده گیر آن کشور بوده و آرمان های سیاسی و اقتصادی بریتانیا را در ایران هویدا می ساخت. بلشویک ها در گزاره ای خواهان دستینه پیمان نامه نوینی با ایران شدند که برپایه دادگری و نگهداشت حقوق همجواری دو کشور آمایش شده باشد و بدین سان از دست درازی و دست اندازی در کارهای ایران پرهیز گشته، ارتش را در برابر این پرسش گذاشت که آیا از الگوها و نمونه های روسیه پیروی کند و در کارهای ایران دست اندازی نکند و یا اینکه چیرگ
ویژه سازی “monopolistic” را بر ایران واداشتگی نماید؟ اما آنچه که مایه بیم بریتانیا بود این بود که اگر جای تهی روس ها را در پایان های جنگ پر نکند، باشد که نیروهای “آلمانی-عثمانی” از شمال ایران پیشروی کرده و با ۱۱۰۰۰۰ دستگیر اتریشی-آلمانی در ترکستان به هم پیوسته و با امیر افغانستان، همدست شده و آرامش هند را بر هم زنند. در چنین فرامونی دیدگاه هواداران دست اندازی سپاهی پیروز شد و ارتش بریتانیا از جنوب و جنوب باختری ایران به سوی آذربایجان، قفقاز و خراسان جنبش کرد تا به پاد جنبشیان روسیه یاری رساند و انگلیس ها هم چنین ماوراء النهر و بخش روسی نوار خاوری ایران را دست اندازی کردند و بر امور ایران چیره شدند. فروپاشی توان های بزرگ در تابستان و پاییز ۱۹۱۹ نیز به پابرجایی برتری بریتانیا بر ایران کمک کرد. از نگرش سیاسی نیز کابینه های پاد انگلیسی مستوفی الممالک و صمصام السلطنه جای خود را به کابینه انگلوفیل (هوادار سیاست انگلیس) وثوق الدوله داد. در چنین جایگاهی، کوشش برای سرپرستی (قیمومت) ایران در چارچوب پیمان نامه ۱۹۱۹ آغاز شد. بریتانیا از آغاز در اندیشه ی سرپرستی بر ایران بود و می خواست آنرا از همایش صلح درخواست کند ولی به انگیزه های گوناگون نهفته (بالقوّه) بیرونی پای پس کشید اما در برابر، گزینش گرفت تا بر امور دارایی (مالی) و سپاهی و راه های ایران چیرگ یابد. انگلیسی ها در این راستا ایران را زمانی تنها گذاشتند تا چگونگی های آشفته کشور، زمامداران ایران را به ستوه آورده آنها با وارسی و مهار خط های تلگراف، از بودش ایران در کنفرانس آشتی، جلوگیری از پیوستگ کشور با دیگر همدستان و ترساندن به گفتن کمک های دارایی و سپاهی به لشکر قزاق، ایران را آسیب پذیر ساختند.
ح-۳- گزاره پیما ن نامه : پیمان نامه ۱۹۱۹ دارنده یک پیوست و دو بخش جداگانه:
الف-“سیاسی-سپاهی”.ب-“دارایی”(مالی)و یک پیوست دیگر بوده در بخش سیاسی-سپاهی پیمان نامه از باره هایی چون پافشاری برخودسالاری و یک پارچگی سرزمینی ایران، گسیل کارشناسان انگلیسی برای انجام پیمان فراهم سازی جنگ افزارها و برپایی همایش-سپاهی با بودش افسران انگلیسی و نیز
آماده سازی پشتوانه مورد نیاز از راه وام گیری سخن رفته بود. البته بایسته های واگذاری و بازپرداخت این وام در بخش دارایی پیمان نامه در میان گذاشته شده است. بهسازی راه ها و ابزارهای پیوستگی مانند
راه آهن و بهسازی گمرک ها از دیگر بخش های این پیمان نامه بود. در بخش پیوست درباره ی
دوباره نگری پیمان نامه ی پیشین میان ایران و انگلیس بررسی کشمکش های ایران گفتگو شده بود. در کارنامه ی دیپلماتیک انگلیس خود سالاری ایران، معنایی جز چیرگ بر ایران نداشت و به گزاره زنده یاد حسن مدرس چالش و دشواری بنیادین در همان پذیرش خودسالاری در ماده نخست پیمان نامه نهفته بود. مدرس در یکی از سخنرانی هایش گفت اینکه بگویند که ما خودسالاری (استقلال) ایران را به رسمیّت می شناسیم مانند این است که بگویند ما سیادت شمای مدرس را به رسمیّت می شناسیم! (خنده ی نمایندگان) بریتانیا با جای گرفتن (اشغال) جنوب ایران در چالشی که انگیزه جدایی افغانستان از ایران شد دستینه پیمان نامه ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵؛ شکستن آشکار بی سویگی و جای گرفتن در ایران در جنگ جهانی نخست و نیز جلوگیری از رهیابی گروه ایرانی به همایش آشتی و سازش پاریس-به دستاویز اینکه دولت ایران دولت خودسالاری نیست؛ خودپایی ایران را نادیده گرفته بود. امّا اکنون که سرنوشت ایران را به دست کارشناسان بریتانیا می سپرد چگونه می توان ایران را کشوری استوار برپای خود پنداشت؟ دولت ایران برپایه پیمان نامه ۱۹۱۹ ناگزیر بود از کارشناسان بلندپایه انگلیس، وزارت خانه های برجسته و کلیدی چون: وزارت جنگ، دارایی و وو. بهره جوید که به کارگرفتن کارمندان آن با توانایی های کرانمند، شدنی و دلخواه نبود. بدین سان با تلاش های آنها، وزیران ایرانی زیر نگرش کارشناسان و برپایه پیرنگ ها و برنامه های آنان کار می کردند. بی گمان همین روند کارشناسی راه بنیادین چیرگ بریتانیا بر ایران بود. چون سامان نوین جهانی و هنجارهای سازمان ملل پیرنگ سرپرستی ایران را بر نمی تافت و نیز دنباله گیری جای گرفتن سپاهی ایران از نگرش سیاسی-اقتصادی نزدیک به بهره نبود زیرکانه ترین راه همان روند کارشناسی در چارچوب پیمان ۱۹۱۹ بود که هم خودسالاری نمادین ایران را نگه می داشت و هم انگلستان را بر ایران چیره می ساخت. این شیوه پیشتر در مصر با پیروزی، آزمون شده بود و “لرد میلز” کارشناس انگلیسی آنرا “تحت الحمایگی” (Protectorate) پنهان با چیرگ ناپیدای بریتانیا، گفتار کرده است.
در بخش سیاهی پیمان، نگرانی بسی بیشتر بود. ژنرال “دیکسن” که بی درنگ پس از دستینه شدن پیمان به ایران آمد و آئین نامه کنارگزاری کارشناسان جز انگلیسی، یکپارچه کردن یگان های سپاهی بودش را آماده ساخت و پیرنگی داد که برپایه آن همه جایگاه های هسته ای و بنیادین و برتر در گزینش و چاره داری افسران انگلیسی به جا ماند . سپاهیان انگلیسی با هر درجه ای در برابر هم یگان و همترازان ایرانی حتی بالادست خود برتری داشت. برای نمونه یک سرگرد ایرانی می بایست به سرجوقه انگلیسی پاس بگذارد. نکته کرامند و در خور نگرش در بخش سپاهی پیمان نامه درباره برپایی نیروی دریایی آگاهانه دم فروبسته است. زیرا با افزایش توان سپاهی و نگارآفرینی آن در شاخاب فارس پایان می پذیرفت، که شدنی بود پس ها، بودش و سودهای ویژه سازی (monopole) بریتانیا را در این سامان می ترسانید. انگلستان بهره مندی از کشتی های جنگی را حق ویژه سازی خود می دانست و از چرخه ی صفوی به این سو از نبود نیروی دریایی که راهبند انجام حق فرمانروایی ایران بر کرانه ها و جزیره های شاخاب (خلیج) فارس (Persian Gulf)می شد بهره ها برده بود. انگلیسی ها شاخاب فارس را دریای انگلیسی
می پنداشتند که با برپایی ناآسایشی و پدافند از شیخ های بومزادی مانند شیخ خز علی کشور را به جایگاهی گزند پذیر نگاه می داشتند.

دنباله دارد…

  • منبع خبر : نصیر بوشهر