“سال‌هاست شاهنامه می‌خوانم. از همان کودکی که با دیدن کشته شدن همنام خودم [،سهراب،] در کتاب، با حس عجیبی از مظلومیت و درد با وی همذات پنداری کردم تا همین ترم که دو کلاس شاهنامه دارم، همواره شاهنامه‌ی فردوسی را خوانده‌ام. شاهنامه آشکارکننده‌ی روح ملی ایرانیان است؛ کتابی پر از خشونت، دروغ، ستمکاری، تجاوز و […]

“سال‌هاست شاهنامه می‌خوانم. از همان کودکی که با دیدن کشته شدن همنام خودم [،سهراب،] در کتاب، با حس عجیبی از مظلومیت و درد با وی همذات پنداری کردم تا همین ترم که دو کلاس شاهنامه دارم، همواره شاهنامه‌ی فردوسی را خوانده‌ام. شاهنامه آشکارکننده‌ی روح ملی ایرانیان است؛ کتابی پر از خشونت، دروغ، ستمکاری، تجاوز و نابرابری اجتماعی. کتابی ترویج‌کننده‌ی نوعی ناسیونالیسم شوونیستی که تنها «من برحقم و دیگران هیچ حقی ندارند». (این که ایران را محور جهان قرار بدهی و دیگران را غیرخودی و گمراه بدانی اوج نیرنگ‌بازی و خشونت طلبی فردوسی است). کتابی که آفریننده‌ی آن هیچ حقی برای فرودستان، سیاهپوستان و دیگر اقلیت‌های نژادی، زنان، همجنس‌خواهان و کلاً رفرمیست‌های اجتماعی قائل نشده است. اگر هم شورشی صورت گرفته و فردوسی را وادار کرده نگاه شاهدوستانه‌ی خود را به زیر پوست شهر بدوزد، قیامی بوده صرفاً در جهت حمایت از اشراف. آیا تاجبخش رستم است یا فردوسی؟ یا هردو؟ دروغگو رستم است یا فردوسی؟ یا هردو؟

شاهنامه از نظر تکنیک‌های ادبی نیز از ضعیف‌ترین آثار غول‌های ادبیات ایران و جهان است؛ با تشبیهات و قافیه‌های تکراری و شخصیت‌پردازی متزلزل. کافی است شخصیت ساندویچی پرتضادِ عاشق و خردمند، خانواده‌دوست و متجاوز زال – که بیشتر شبیه تقابل‌های دوگانه است- را مقایسه کنید با شخصیت منسجم آشیل در ایلیاد هومر. یدک کشیدن لقب «طولانی‌ترین منظومه‌ی سروده‌ی بشر» نه تنها افتخاری ندارد، که افشاکننده‌ی سستی بسیاری از داستان‌ها، به‌ویژه در قسمت تاریخی کتاب، است.

شاید تنها نقطه‌ی قوت شاهنامه، به استثنای [بعد] روان‌شناختی شخصیت‌ها، قدرت فردوسی در روایت و تکنیک‌های مربوط به آن است. با این حال، از تاثیری که شاهنامه بر آثار نوشته شده‌ی پس از خودش گذاشته نیز نباید غافل ماند. شاهنامه در تعیین خط مشی و زبان نوشته‌های پس از خود تاثیر غیرقابل انکاری داشته است.

من برای تک‌تک کلمات بالا دلیل دارم و برای هجمه‌های دوستداران بی‌شمار شاهنامه، که بسیار هم قابل احترامند، خود را آماده کرده‌ام. این اعترافی بود که باید می‌کردم تا احساس آرامش بیشتری داشته باشم. من هنوز هم شاهنامه را می‌خوانم و آن را دوست دارم ولی نمی‌توانم چشمم را بر ضعف‌هایش ببندم.”

  • منبع خبر : نصیر بوشهر