نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – بهمن که بچه یکی از خوانین منطقه خومونن تعریف کرد بوام مثل خیلی از خوانین دیگه زیر بار رضا شاه نمی رفت اما ازش هم زهلش می رفت و دیرا دیر فحشش می داد اما بجزء کوکاش و چند نفری نزیکاش کسی دیگه ای نمی فهمید که بوام ضد رضاشاهن […]

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – بهمن که بچه یکی از خوانین منطقه خومونن تعریف کرد بوام مثل خیلی از خوانین دیگه زیر بار رضا شاه نمی رفت اما ازش هم زهلش می رفت و دیرا دیر فحشش می داد اما بجزء کوکاش و چند نفری نزیکاش کسی دیگه ای نمی فهمید که بوام ضد رضاشاهن تو دهه دوم همی قرنن که سی بوام خبر دادن که فلان روز رضا شاه داره میاد بوشهر و شما و چندین خان دیگه جزء گروه مستقبلین هسین و روز فلان بیان امیریه بوام تو فکر رفت و گفت عجب روز خوبی ان که رضا شاه ترور کنیم چه کنه چه نکنه که یادش به کل غلوم افتاد که آوازه چیشش و چیش زدنش یا بقول امروزی ها لیزر بودنش تا هیرون هل بندر عباس و شمال تا خرم اباد رفته بید و چیشش رد خور نداشت و با یه سیل و یه ای ددن کار طرف تمام میکرد و رهسپار سینه قبرسونش میکرد ونمونه کارش ای بید که بوام سی ترور رضاشاه با ای همه چیش زن دست ری کل غلوم نهاد بوام گفت اواسط بهارن هندونه کاشتیم ولی کفتارین هر شو میاد چنتا هندونه شیرین و سرخ میخوره و بقیه اش هم خراب میکنه که اگه بداد لاله هندونه ای نمی رسیدیم و ترتیب کفتار نمی دادیم هیچی سیمون نمی موند رفتیم ولات قبله ای مون که ولات کل غلوم بید اوردیمش شو پذیرائیش کردیم و نصف شوئی بردیمش تو لاله هندونه ای کفتار نبید ولی جای پاهاش بید کل غلوم فقط و فقط سیل جای پاهاش کرد و گفت هر،یه چه پاهای هم داره و گفت واگردیم خونه گفتم کل غلوم همی، گفت کارت نبشه صبا کفتار افتو نمی بینه شو صبح شد و باغبونم با داد ودل خشی امد و گفت کل غلوم کار خوش کرد و کفتار تو لاله ها خشکش زده و انگاری هیچگاه کفتار از کوم دی اش نزائیده سی همی گفتم کل غلوم سیل پاهای کفتار کرد و خشکش زد اگه تو چیشای طرف سیل کنه چه میکنه و سر جا پهن زمینش میکنه پانزده روز مونده بید به روز استقبال از رضا شاه باز بوام رفت دنبال کل غلوم و اوردش جنب خوش و سیش گفت ماموریتت چنن و کل غلوم قول داد بلای سر رضاشاه بیاره که جسد هم به تهرون نرسه و سر در امیریه کله هواش کنه بوام گفت تو ای مدت خوب به کوم کل غلوم رسیدم تا خوب انرژی بگیره و دم امیریه کار رضا شاه تموم کنه بوام گفت دادم خیاط یه دست کت و شلوار و جلیقه سی کل غلوم دوخت و روز موعد هر دو کت و شلوار بر کرده سوار پیکاب شدیم و رهسپار بوشهر شدیم تو راه هم سیش گفتم کل غلوم تو غلام خان ولات قبله ای ما هسی و چون با خوم هسی و همه هم مو می شناسن باور میکنن ساعت موعود رسید رفتیم تو صف مستقبلین کل غلوم هم که شده بید غلام خان تو صفن و هشت نفر بعد از مونن و دلوم خوش که رضا شاه ترورش می کنیم نه پیشتو ( هفت تیر) نه تفنگی تو کارترورشن که کسی بگیرن رضا شاه با ما دست داد و سری تکون دادو رفت بطرف کل غلوم که گفتم رضا شاه هم به سلامتی به هفت هزار سالگان پیوست رسید به کل غلوم تو دلم گفتم کل غلوم شیرم کل غلوم مردی کل غلوم می خوامتا همونجا بزنش زمین تا به در امیریه نرسه ها دیدم رضا شاه ازکنار شاه غلوم رد شد و نه افتاد تو دلم‌ گفتم حتما دم در امیریه می افته دیدم نه ازدر امیریه هم رد شد و رفت داخل و صف اشکست و رفتم هل کل غلوم گفتم چه کردی زدیش که دیدم رنگ و رخساره سی کل غلوم نمونده و زرد شده و گفتم چه کردی گفت خان نتونسوم ها تا سبیلش دیدم وسیل تو چیشاش کردم از ترس اسهال گرفتم سیلش کردم دیدم نه کل غلوم حالش خیلی بدن سی خوراک ظهر نویسادم زیر چل کل غلوم گرفتم بردمش تو پیکاب نهادمش و یراست بردمش ولات و از ترس زن و بچه و کوکاش اینا بردمش خونه خومون و تا یک ماه تیمار داریش کردم و خوراک خوب دادیمش آزار تا خورد تا وابید مثل موقعی که رضا شاه ندیده بید

  • منبع خبر : نصیر بوشهر