کلاس نهم یا بقول قدیمی ها سیکل اول را که گرفتم ، می تونستم همه رشته ها را انتخاب کنم. تجربی، ریاضی، اقتصاد و ادبی اما علاقه ام ادبی بید و رشته ادبیات ثبت نام کردم. البته بچه ها گفتن بریم هنرستان عشق است و همش ول و ازادیم. امدم جنب راهنمائی و رانندگی ،شمال […]

کلاس نهم یا بقول قدیمی ها سیکل اول را که گرفتم ، می تونستم همه رشته ها را انتخاب کنم. تجربی، ریاضی، اقتصاد و ادبی اما علاقه ام ادبی بید و رشته ادبیات ثبت نام کردم. البته بچه ها گفتن بریم هنرستان عشق است و همش ول و ازادیم. امدم جنب راهنمائی و رانندگی ،شمال محلمون، دیدم کرن یا جرثقیل گُتی افتاده ،رفتم سیل موتورش کردم ،موتور یا انجینش که دیدم پر روغن و گریسن ،چیشُم از فنی ترسید و سیاه شد. پرونده ام از راهنمائی داریوش کبیر تو خیابون پمپ بنزین ،شهر ور داشتم ،اومدم مدرسه باقری که ساختمان سوز رنگی بید و شده دبیرستان داریوش کبیر که فقط رشته های مرتبط با ادبی داشت و اکثر بچه های که از همه جا رونده شده ،انجا ثبت نام میکردن، بچه های که اهل همه چی علی الخصوص کومتر بازی بیدن، الا درس . خلاصه در داریوش کبیر ثبت نام کردم ،فاصله اش تا خونمون هم نزدیک بید. بچه های کلاس بیشتر مال محلمون ظلم اباد، جبری و چهار محل و تک وتوکی هم مال سنگی و محلات هیرونی بوشهر بیدن .دبیر جبر و مثلثاتمون از دبیران قدیمی شهر و استاد تو درسش و بسیار مرد شریف و خوبی بید. تو کلاسمون خدابخشی بید که ۱۰ضرب ۵و ۳۰ تقسیم بر ۳ بلد نبید، چه برسد جبر و مثلثات . چند مرتبه اقای دبیر ازش درس سئوال کرد و دید از شوت هم شوت ترن و متلک بارونش می کرد و ما خنده تا یه روز مسئله جبر درس داد و گفت: کی خوب یاد گرفت؟ بچه ها همشون سرشون به نشونه و علامت یاد نگرفتیم انداختن دومن، الا خدابخش. اقای دبیر خوب سیلش کرد و چیشاش با دست پلکُند که خوب نمی بینم . خدابخشی که ۲ به اضافه ۴ میشه ۶ را می گفت میشه ۹ ، چطور جبر یاد گرفته؟! بعد سیل ما کرد و گفت: ای خاک تو سرتون که خدابخش یاد گرفته که دسش بالان و ادامه داد یا الله دست بلند سی خدابخش بزنین ما هم از خدا خواسته کل و شپ و فیکه تو کلاس در گرفت و خدا بخش هنوز دسش بالا بید و همه ما متعجب. کل شپ و فیکه که تموم شد، اقای دبیر رو کرد به خدابخش که افرین و بارکلا چقدر ما راجع به تو اشتباه کردیم نه تو استعدادت خیلی خوبن و معلومن خیلی خوندی! و جبران مافات کردی! و خوت که به بچه ها رسوندی هیچ ازشون جلو هم زدی! کسی کمکت کرد یا بوات سیت دبیر گرفته؟ افرین! بارکلا ! حالا بیو پشت تخته سیاه و توضیح بده که دیدم رنگ خدا بخش بدبخت و روسیاه گشته از تماته هم سرخ تر شد و اقای دبیر خیلی محترمانه که هیچوقت سی کسی نمی گفت: سیش گفت: بفرما پشت تخته که یهو خدابخش که هنوز دسش بالا بید ،گفت: اقا مو دارم از دل درد می ترکم ! مو بلد نیسم! اقا ها می خواهم برم خلا ترکیدم ها که کلاس ترکید و شپ وکل وفیکه درگرفت واقای دبیر سیش گفت: برو گمشو ، برو خلا حیف شپ و کل و فیکه و تعریفای که ازت کردیم.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر