نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – گرگو ادم بدبخت و زحمتکشی بید نه اهل دعوا و شر نه اهل جر و بحث، سواد هم نداشت اما همینطور که تو حاصل و چهابش کار میکرد گهگداری شر سیش میومد یکی از حاصلش هندونه ،یکی سوزی هاش و یکی خیار بالنگش می دزدید. مگه چن تا پا […]

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – گرگو ادم بدبخت و زحمتکشی بید نه اهل دعوا و شر نه اهل جر و بحث، سواد هم نداشت اما همینطور که تو حاصل و چهابش کار میکرد گهگداری شر سیش میومد یکی از حاصلش هندونه ،یکی سوزی هاش و یکی خیار بالنگش می دزدید. مگه چن تا پا داشت که دم همش بدوه مخصوصا جوانهای که عمداو سی اذیت کردنش به چهاب و حاصلش حمله میکردن یکی از بچه ها با حرف زدن باهاش سرش گرم میکرد که گرگو تو بین حاصل ها حاصل تو بهترین سوزی و خیار بالنگ و هندونه داره و همیطور که سرگرم تعریف کردنش بیدن یکی به هندونها یکی به سوزی ها یکی هم به خیار بالنگش حمله میکردن هر روز همی گرفتاری ها داشت ولی بیچاره ره به جای نمی برد دمشون می دوید ولی دسش بهشون نمی رسید فحششون می داد نفرینشون میکرد که زهر مار و زهر هلاهل بشه تو کومتون که باعث خنده بچه ها میشد و ربع چی های که دزدیده بیدن نشسه و خهکی میخوردن مابقی اش هم ور میدادن سی بزها. یه روز گرگو از ایهمه بلای که بچه ها سرش اورده بیدن خیلی جهلش گرفت و جلو همه سی خدرو که رئیس دزدها بید و بیشترین حمله به چهاب و حاصل کارخوش بید با داد و هوار گفت خدرو اخه دسم بهت میرسه خسه ام کردی هر روز ضررم میزنی بخاطر تو هم که شده پیشتو ( کلت) می خرم و سرخت می کنم تا دی ات به عزات بشینه بی وجدان و نامرد مردم آزار . همه بچه ها هم ای تهدید کو از دهن گرگو فهمیدن و شنیدن از قضا چند روز بعد اول مغربی صدای پیشتو تو ولات پیچید تا معلوم وابید که خدرو با پیشتو سرخ کردن ودسش از زندگی قطع کردند پاسبانها که تو ولات امدن و تحقیقات شروع کردند فهمیدن هیچکی بجزء گرگو با خدرو دشمنی و کینه نداشته سی همی گرگو دستگیر و به کلانتری سی بازجوئی بردن تو بازجوئی بازرس یا مفتش سی گرگو میگه تو جلو بچه های ولات خدرو را تهدید به مرگ کردی گرگو گفت بله اقائی اما مو آزارم به موری و موری سوار هم نمی رسه چه رسد آدم و آدمکشی ناراحت بیدم از دس دزدیهای خدرو که هر روز به حاصلم میزد فقط خواسم ذهلش ببرم تا دیگه اذیتم نکنه بازرس ادامه داد که بر اساس گفته شهود و گواهی گواهان شما تاکید به خرید آلت قتاله برای مقتول نمودن اقا خدر را داشتی ایا اعتراف میکنی گرگو جواب داد بله اقائی بازرس ادامه داد که ایا معترف به قتل با الت قتاله گرم هستی گرگو جواب داد بله اقائی باز هم میگم بله اقائی پاسبان که بغل دس گرگو بید فهمید که گرگو بدبخت نمی فهمه آلت قتاله چنن سیش گفت گرگو اقای بازرس منظورش از الت قتاله پیشتونا گرگو تا اسم پیشتو فهمید گفت نه اقائی نه اقائی الت قتاله بله اقائی ولی پیشتو نه اقائی نه اقائی

  • منبع خبر : نصیر بوشهر