فلورانس؛ ساوونارول و نخستین دولت تئوکراتیک هر شهری زیبایی‌های خودش را دارد اما فلورانس جدای از زیبایی و هر صفت دیگر، شهری است که روح رنسانس را در خود و با خود دارد. هیچ شهری مانند فلورانس نمی‌تواند شما را در فضای حیرت انگیز خود محو کند. تصور کنید که وقتی در کوچه های این […]

فلورانس؛ ساوونارول و نخستین دولت تئوکراتیک
هر شهری زیبایی‌های خودش را دارد اما فلورانس جدای از زیبایی و هر صفت دیگر، شهری است که روح رنسانس را در خود و با خود دارد. هیچ شهری مانند فلورانس نمی‌تواند شما را در فضای حیرت انگیز خود محو کند. تصور کنید که وقتی در کوچه های این شهر رویائی قدم میرنید، میتوانید آثاری از سه نقاش بزرگ داوینچی، میکل آنژ و رافائل که هم زمان در این شهر میزیسته اند را ببینید !
در واقع جای به جای شهر سنتی، که هنوز احساس قرن پانزده و شانزدهم را در خود دارد برای فردی که بار اول در آن قدم می‌گذارد مبهوت کننده است و بخش قدیمی شهر برای هر کوچه و میدانی حکایتی دارد. این دولت شهر از سال ۱۱۵۳ م ساختار سیاسی جدیدی را بنا نهاد، متشکل از ۱۲ کنسول که برای یکسال انتخاب میشدند و با کمک شورای صد نفره ( پارلمان) به حکومت میپرداختند( پییر انتونتی ۱۹۸۹) قدیمیترین دمکراسی ! و بعدها هر از گاهی تغییراتی چند برای بهتر شدن آن در سیستم وارد شد.
وقتی از کلیسای سانتا ماریا دل فیوره  با آن گنبد عظیم ( اتمام در ۱۴۳۶) که شاهکار مدرن برونلسکی (۱۳۷۷_۱۴۴۶) معمار بزرگ رنسانس است بطرف رود آرنو میرویم از پس کوچه های باریک به میدانی فراخ می‌رسیم که یکی از ویژگی‌هایش، وجود ساختمان حکومتی شهر فلورانس در آن است! محل اجتماع نمایندگان مردم تا بصورت مستقل از شهرهای دیگر ایتالیا برای خود تصمیات اقتصادی، سیاسی و… بگیرند : میدان دلا سینوریا
باز می‌توان تصور کرد که در همین میدان بزرگ، قبل از نصب مجسمه داوود اثر میکل انژ (که حق دارید به ساخت آن توسط انسان شک کنید، با بیش از چهار متر ارتفاع ) کشیشی به نام ساوونارول که نخست خود را رفرمیست می‌داند و بعدتر ، پیامبری برای اصلاح کلیسا ؛ با دو نفر از وفادارانش بدستور پاپ الکساندر ششم نخست به دار کشیده اند و بعد در آتش سوزانده و در انتها خاکسترشان را در رودخانه آرنو ریخته اند تا هیچ نشانی از آنها باقی نماند.

رفرم قبل از لوتر
در واقع وقتی سخن از رفرم در کلیسا به گوشمان می‌خورد ناخودآگاه نام مارتین لوتر (۱۴۸۳ -۱۵۴۵) به ذهنمان می‌آید یا شاید ژان کالون (۱۵۰۹-۱۵۶۴) در صورتیکه کلیسای کاتولیک قبل از اینها نیز رفرمیست های زیادی را در میان خود پرورده است. شاید بتوان آغاز این رفرم خواهی در کلیسا را از زمان هانری سوم یعنی سال ۱۰۴۰ دانست که این حرکت در کلیسا به اوج خود می‌رسد.
رفرمیستها  فکر میکنند زمان آن رسیده که در مقابل تهدیدات درونی و بیرونی ای که موجودیت کلیسا را تهدید می‌کند، ایستاد و سیاست واحدی را در پیش گرفت. منظور از تهدیدات بیرونی دخالتهای پادشاهان یا قدرتمندان سیاسی بوده و تهدیدات داخلی نیز به وضعیت اسفناک فساد در کلیسا، ثروت خواهی، دوری از مردمی که مسیح خود را نماینده آنها می‌دانست توسط کلیساییان گفته می‌شد. برای مثال می‌توان به ژان گولبرت (۹۹۵-۱۰۷۳) یا کاردینال پییر دامین  (۱۰۰۷-۱۰۷۲) که در سال ۱۰۵۱ کتابی درباره فساد در کلیسا به نام رذائل کلیسائیان نوشت اشاره کرد. ( مارینا ماریتی ۱۹۹۸) گر چه ابعاد حرکت این رفرمیستها به گستردگی رفرم لوتر نرسید اما برخی از آنها مثل ساوونارول با کالون همانندی داشت!
در پایان قرن چهاردهم البته خطرات دیگری نیز کلیسا و موجودیت آنرا تهدید میکرد که مهمترین آن به اضافه موضوعات پیش گفته  گفتمانهای جدیدی است که با رنسانس آغاز گردید. یکی از سرچشمه های این گفتمان نیز شهر فلورانس و حلقه آکادمیک اطراف لوران مدیچی یا مدیسی بود که شروع به گسترش می‌کند.
برای تحت الشعاع قرار دادن این گفتمان که درصدد است جهان و فلسفه یونان و روم را بار دیگر به جهان اروپایی وارد نماید، باید تفسیری جدید از جهانی که مسیحیت غیر فاسد (در موضع تقابل با جهان پاپ و کلیسای فاسد) در نظر دارد ارائه نمود؛ پس ساوونارول وارد این عرصه می‌شود.

زندگی ساوونارول: تلاش برای ساختن شهر خدا
ژروم‌ ساوونارول در سال ۱۴۵۲ در شهر فررا نزدیک به فلورانس بدنیا آمد و از آنجایی که پدر بزرگش پزشک بود می‌توانست راه او را ادامه داده و برابر رسوم موجود در فلورانس، پزشک شود اما از جوانی علاقمند به الهیات گردید و به مطالعه آثار افلاطون،ارسطو و بخصوص توماس آکویناس قدیس پرداخت. (پتر بروک۱۹۹۱) در بیست سالگی تحت تاثیر تعلیمات مذهبی راهی یکسره متفاوت با خانواده اش برگزید : وقف خود برای کلیسا ولی نه کلیسای پاپ که آنرا دروغگو می‌نامید. در بیست و دو سالگی شهر و خانواده اش را ترک کرد و نوشته ای برای خانواده اش بر جای گذاشت که در آن از دلایل انتخاب راهش سخن گفت و اینکه روحش را در اختیار مسیح قرار خواهد داد(ماکس گالو ۲۰۱۵)
در سال ۱۴۸۲ به فلورانس وارد شد و در صومعه سن مارک که در حال حاضر بخش بزرگی از آن موزه است اقامت گزید. ( برخی از آثار به جای مانده از او و اتاقی که در آن به عبادت میپرداخته هنوز وجود دارد)
موعظه های ساوونارول و مواضع بدون اغماضش در برابر فساد کلیسا او را از شخصی عادی به شخصیتی متنفذ تبدیل نمود. ساوونارول بیش از هر چیز تجمل گرایی، فساد، جستجوی سود توسط کلیسا را در موعظه هایش مورد حمله قرار می‌داد ومخصوصا پاپ الکساندر ششم را تجسم ضد مسیح می‌دانست، این دیدگاه در جامعه فلورانس اواخر قرن پانزدهم جایگاه ویژه ای به او بخشید و روز به روز بر طرفدارانش افزود. از دید او فلورانس میتوانست با شرایطی شهر خدا باشد، نخستین شرطها نیز اینکه مردمان زندگی سراسر آغشته به لذات دنیوی را ترک نمایند، به عدالت رفتار نمایند و میهن دوستی را با مذهب در هم آمیزند در این صورت آنها خواهند توانست همه ایتالیا را به رفرم وادار نمایند و  سپس نقاط دیگر جهان را نیز بر همین منوال! (مارینا ماریتی ۱۹۹۸) او اعتقاد داشت که خداوند می‌خواهد کلیسا را با واسطه نجات دهد و این واسطه فلورانسی ها هستند.
ساوونارول علوم غیر الهی را برای بشر مفید نمی‌داند و حتی در باره شعر نیز می‌گوید اگر شعر در تولد ایمان (در انسان) یا پیشبرد آن نقشی نداشته باشد مضر میباشد و به نقد آن می‌پردازد او حتی برای نقاشی پروفن نیز برنامه دارد تا از گسترش آن جلوگیری نماید:
ارسطو مشرک است اما او نقاشیهای غیر اخلاقی را رد میکندبه شما میگویم مسیحیت را نقاشی کنیدنقاشیهای ( غیر از این ) را یا اصلاح نمایید یا نابود کنید؛ چهره زیبایی از خدا و مریم مقدس خلق کنید ( رووارد ۱۸۶۷)
سوزاندن کتاب‌هایی که اسطورههای یونان و روم را مورد بررسی قرار می‌دهند از آرزوهای اوست:
باید در مدارسمان کتابهای شعر را جمع آوری کنیم، مثل ( آثار ) اووید! چه اهمیتی دارد که کودکانمان از ژوپیتر و پلوتون بدانند… چرا که خواندن اینها بیهوده و خرافات است.( رووارد پیشین) در همین زمان بسیاری از هنرمندان را نیز به تبعید فرستاد.
اووید شاعر و سراینده عشق در امپراطوری روم بود که آثاری چون هنر عشق ورزیدن و عشاق از اوست!
ورود قوای خارجی و تصرف فلورانس توسط فرانسویان این فرصت را در اختیار ساوونارول قرار داد تا از شارل هشتم پادشاه فرانسه بخواهد که در فلورانس دست به خونریزی نزند‌‌؛ در خواستی که مورد قبول پادشاه قرار گرفت و حتی آنها را برای انتخاب نوع حکومت خود آزاد نهاد! همین باعث گردید که وجه ساوونارول نزد فلورانسیها بالا برود.
از این زمان یعنی سال ۱۴۹۴ حکومت تئوکراتیک در فلورانس برقرار گردید که رابطه خوبی نیز با پاپ نداشت. به مرور و در طی بیش از سه سال قوانینی را برای ساختن شهر خدا برقرار نمود. تفاخر به ثروت، استفاده از لباس‌های فاخر، آویزان نمودن جواهرات توسط زنان و مردان ممنوع گردید و داوطلبانی نیز برای کنترل هر عملی که مخالف مسیحیت تشخیص داده میشد بوجود آورد؛ ارتشی متشکل از کودکان شش ساله تا جوانان شانزده ساله تشکیل داد که همه تلاششان دور کردن فلورانسیها از گناه و فساد و تظاهر به آن بود.

جشن آتش بر مادیات و تفاخر!
ساوونارول همه جشن‌هایی که در تعریف او عمل فاسد نام میگرفت را ممنوع اعلام کرد و بجای آن و در اواخر حکومتش جشنی برگزار نمود که در آن همه اشیایی که می‌توانستند تعلق دنیوی را نشان دهند یکجا جمع آوری کرده و به آتش کشیدند.
در واقع ما می‌دانیم که در میان این اشیا مادی کتاب‌های غیرمذهبی، آثار هنری غیرمذهبی، کتاب‌های شعر از اووید، بوکاس و پترارک و تابلوهای غیرمذهبی خصوصا آثاری از ساندرو بوتچلی به آتش کشیده شد و این اتفاق نیز در همان میدان دلا سینیوری!
کمی بیشتر از سه ماه بعد از این حادثه ساوونارول بر کنار گردید.
دور شدن مردم از ساوونارول و قدرت مجدد پاپ عاملی گردید که در مقابل افراط گرایی ساوونارول که خودش را به پایه پیامبری رسانده بود موضعی قاطع از طرف کلیسا صورت بگیرد . پاپ الکساندر ششم او را تکفیر نمود و سپس اعدام شد.
وقتی چندی بعد نقاشی ای از چهره اش را به مارتین لوتر نشان دادند آنرا بوسید. برخی اعتقاد دارند که ساوونارول جاده صاف کن تحولات رفرم لوتر بوده است! در بنای یادبود رفرم پروتستان در شهر ورروم، مجسمه ای از ساوونارول نیز در میان یاران لوتر قرار دارد.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر