– چرا کسی به داد ما نمی رسه؟ چرا فریادرسی نیست؟ چرا کسی حق ما رو نمی ده؟ – حق گرفتنی است جانم، حق دادنی نیست. – ای بابا ما که زورمان نمی رسه، خدا خودش بداد ما برسه، از ما چه بر می آید. – نه بابا، نمیشه که هرکسی دست رو دست […]

 

– چرا کسی به داد ما نمی رسه؟ چرا فریادرسی نیست؟ چرا کسی حق ما رو نمی ده؟
– حق گرفتنی است جانم، حق دادنی نیست.
– ای بابا ما که زورمان نمی رسه، خدا خودش بداد ما برسه، از ما چه بر می آید.
– نه بابا، نمیشه که هرکسی دست رو دست بذاره و دعا کنه حقش داده بشه و ظالم به سزای اعمالش برسه، بدون اینکه خودش اقدامی بکنه، خدا هم گفته از تو حرکت از ما برکت. آقا کسی از عالم غیب بدون مقدمه بدادت نمی رسه، خودت باید تلاش کنی، مگه نمیگی فریادرس؟ باید فریادی باشه تا فریادرسی پیدا بشه، مظلومی که در مقابل ظالم سکوت کنه خودش شریک ظالمه بابا جانم.
– حالا کسی از شما نخواسته بداد ما برسی، خدا خودش جای حق نشسته و کسی هست که بدادمون برسه.
اینگونه محاوره ها در دعواها و محاکم و کوچه بازار و بین طلبکار و بدهکار به وفور به گوش همه رسیده و با این نمونه گفتگوها آشنا هستیم.
انقلاب مشروطه ایران نیز برای رهایی رعیت و ملت از قید فقر و ظلم و ستم شاهان و خوانین و ملاکان بود و لزوم برقراری مجلسی و قانونگذاری و دادخواهی و دادگستری.
در اواخر عصر قاجار نیز، پهلوی اول با هدف رهانیدن مردم از بی کفایتی قاجار و یکپارچه سازی مُلک ایران و جاری و ساری سازی منشور مشروطه و با اقبالی که در نزد عامه برای خود دست و‌پا کرد، قاجاریه را منقرض و تاج پادشاهی ایران زمین را بر سر نهاد و پهلوی دوم نیز به جبران مافات ارباب رعیتی و زمین خواری خوانین از جمله پدرش بساط انقلاب سفید و اصلاحات ارضی را به راه انداخت، و در ادامه سلطنتش چنان شد که به انقلاب اسلامی انجامید.

– بچه ها من اینجا هستم که حق شما را بگیرم، و اجازه ندم به احدی ظلم بشه، هر کسی چه در مدرسه و چه در کوچه و بازار و محل، ظلمی دیده، کافی است گوشه چشمی به من داشته باشه، چنان حقش را از ظالم بستانم که در عمرش ندیده باشه، تا من اینجا هستم غمتان نباشه، علی یارتان.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر