بچه که بودم تابسونها، صبح تا پسین ، جامون تو دریا بید. از بس تو دریا بیدم ، وقتی در میومدیم و افتو به پوستمون میخورد، تمام بدنمون شوره میزد. بعد هم که میرفتیم خونه ، کیلمون دوتا قوطی ۵ کیلوئی اوو شیرین بید که مرحوم دیم رومون می ریخت، شیرینمون میکرد ، از شامپو […]

بچه که بودم تابسونها، صبح تا پسین ، جامون تو دریا بید. از بس تو دریا بیدم ، وقتی در میومدیم و افتو به پوستمون میخورد، تمام بدنمون شوره میزد. بعد هم که میرفتیم خونه ، کیلمون دوتا قوطی ۵ کیلوئی اوو شیرین بید که مرحوم دیم رومون می ریخت، شیرینمون میکرد ، از شامپو و صابون خبری نبید . شوو که جامون تو مسجد محلمون بید و جنب عمو غلامرضا، تو قلندر خونه ،چای و قلیون بعد از روضه خوان اول بین مردم پخش میکردیم .فارغ از قیل و قال زندگی ،روز عاشورا که میشد ،میرفتیم شکری تا تعزیه ای که ایرج خان صغیری تو شکری با دار و دسته اش که بچه همان محل بیدن سی کنیم. دور تا دور میدون پشت خونه موسی کاظم بند کشی کرده بیدن و یه طرف خیمه های شمر و یزید و طرف دیگه خیمه امام حسین(ع) و یارانش رجز خونی طرفین درگیر شروع میشد. ایرج خان چنان ادم های دار ودسته یزید و شمر انتخاب میکرد که انگاری خودشون بید. تو لباس سرخ سیبیل کلفت و چیش های ور قلمبیده بد طوری به سپاه کوچک حسین حمله میکردند. خیمه هاشون تش میزدند، صحنه عجیبی بید تمام که میشد و میو مدیم ظلم اباد و دوباره شو میرفتم مسجد وبعد از مسجد خونه، مرحوم دیم و خانواده که پشت بوم خوابیده بیدن، صدا میزد داری میای پشت بوم چراغ مهتابی حیاط خاموش کن و بیو بالا خیلی صحنه زشت و وحشتناکی بید برام تا چراغ خاموش میکردم همه دار و دسته شمر و یزید با لباس سرخ و شمشیر بدست کلاخود به سر بهم حمله میکردند و مو انگاری محاصرشون بیدم با دو دستم لو شون میدادم و فرار میکردم طرف پله ها او نامردها هم دنبال دو پله دو پله بطرف پشت بوم فرار میکردم تا پله اخر نزدیک سر پله که یک متری به پشت بوم مانده بید برسم .نامرد شمر یا یزید از پشت پام گرفت و داد زدم ولوم کن که دیدم پهن شل های پشت بوم شدم

  • منبع خبر : نصیر بوشهر