خاطراتی از ظلم اباد * ناخدا خورشید * ✍️ماشاالله زنگنه ناخدا خورشید ده سالش بید که از لاور ساحلی مثل بقیه فامیلش و خنسیر ها با دی اش و بواش امدند ظلم اباد سکنی کردند اولش تو جهازا بخاطر سن کمش ولیتی میکرد( کار بدون مزد فقط خورد و خوراک و جای خواب) ۱۶ ساله […]
خاطراتی از ظلم اباد
* ناخدا خورشید *
✍️ماشاالله زنگنه
ناخدا خورشید ده سالش بید که از لاور ساحلی مثل بقیه فامیلش و خنسیر ها با دی اش و بواش امدند ظلم اباد سکنی کردند اولش تو جهازا بخاطر سن کمش ولیتی میکرد( کار بدون مزد فقط خورد و خوراک و جای خواب) ۱۶ ساله بید که جاشو جهاز های تشاله شد ( قایق های چوبی که بار از لنگرگاه و غراب به اسکله می اوردند) ورزیده و ۱۸ ساله که شد از سربازی معاف شد و کارت جاشوئی گرفت رفت با جهاز های باری سفر کویت گتر بحرین دمام بن سعود مدتی هم طباخ جهازا بید و پیشرفت کرد و شد سکونی و به مرز ۳۵ نرسیده بید که شد ناخدا خورشید از بس پاک دست بید صاحب جهاز دو دانگ جهاز ثبتی تو محضر صفری نژاد بنامش کرد نزیک خونه ما خونه نقلی ساخت و با زئیر سکینه زنش روزگار خش و شادی داشتند و از مال دنیا صاحب چهار پسر و دو دختر شدند وقتی می رفت بحرین عیش ما رفیق های مجیدو پسرش بید که تا ناخدا خورشید وامیگشت ده روزی صبح ها حلوای مسقطی بحرینی ساندویچ شده زئیر سکینه می دادمون تا هم با مجیدو پسرش بازی کنیم هم مجیدو رئیسمون باشه ما هم کوم لور رئیسی که سهل بید مجیدو میکردم وزیر و اقا مجید جلو زئیر سکینه صداش میزدیم تا صبا لقمه ساندویچ حلوا مسقطی مون چرب تر و پرمایه ترش کنه و میکرد وقتی مجیدو سی ما میگفت بچه ها امروز بشیم دریا اگر حوصله نداشتیم و دریا خالی هم بید نمی تونسیم حرف اقا مجید رد کنیم در حقیقت اقا مجید دستور نمی داد حلوا مسقطی بید که دستور صادر میکرد و ما اطاعتش می کردیم گذر زمان و چرخ روزگار همچون اسب و کهره اور و باد گذشت و ناخدا خورشید پیر شد و شد خونه نشین و ما هم شدیم جاشو و طباخ کارگر و کارمند یه روز غروبی بید دلوم تنک زئیر سکینه و ناخدا خورشید شد رفتم خونه شون تا پیر زن و پیرمرد تنها تو خونه نشسن و فلاکس چوهی هم جلوشون از دیدنشون و دیدنوم هم انها خشحال شدند هم مو بعد از گپ و گفتی و استکان چوهی خوردن امدم بیام از خونه شون بیرون که دیدم تلویزیون خونه شون اعلام کرد فیلم ناخدا خورشید که یهو ناخدا خورشید و زئیر سکینه با هم سراشون بر گردوند به طرف تلویزیون و ناخدا خورشید گفت تلویزیون با مو بید ها و و مجری ادامه داد لوح زرین به فیلم ناخدا خورشید از نگاه تماشاگران که اشک در چشمان ناخدا خورشید حلقه بست و از چیشاش سرازیر شد به طرف گونه هاش و گفت اخه یکی پیدا وابید قدر دریا رفتنام تو دل موج و طیفون و لیمر زمسون ها بدونه و گفت زئیر سکینه دیدی دریا چقدر سختن که تلویزیون هم ازم تشکر کرد
- منبع خبر : اختصاصی نصیر بوشهر آنلاین
Saturday, 23 November , 2024