خاطرات ظلم آباد
موزیری ها طیفون زده بوشهر ۱۹ آبان ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

موزیری ها طیفون زده بوشهر

عمو مجید سیاوشی خدابیامرز که از مردان نیک روزگار و شاهینی متعصب بید خداوند دوبار زندگی را درطول حیاتش به او بخشید یه بار سال ۴۰ که فشفشه یا منور غراب تو دسش منفجر شد و دسش راسش قطع شد و بار دیگه آذر ۴۱ که جهاز تشاله کل مختار عباسی که از لنگر گاه […]

ته سیگار خلبان ۰۶ آبان ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

ته سیگار خلبان

توسون که می شد عده ای از ادم های محل از خونه هاشون کوچ میکردند می رفتن قبله ظلم اباد یا پودر گپر میزدند تا از دس گرما فرار کنن تا از نعمت باد شمال که خنکاش از ری دریا بلند می شد بهره مند بشن و هر خانواده بخاطر امنیت به فاصله ده یا […]

شوم جفوو ۲۸ مهر ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

شوم جفوو

مرحوم نمازی خیر بزرگ شیرازی که گویا از طریق مادری با بوشهری ها نیز فامیل بوده در زمان جنگ جهانگیر دوم ، غرابی ( کشتی تجارتی ) از امریکا خریداری می کنه ،کپتان و افسران غراب همه خارجی بودن، نمازی چون از دریانوردی بوشهری ها مطلع بوده ملوانان و جاشو های غراب را از بین […]

هوشنگو و سرود خوانی ۱۴ مهر ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

هوشنگو و سرود خوانی

هوشنگو بر خلاف بعضی از بچه ها که جهشی سالی دو کلاس طی می کردند او در هر دوسال یه کلاس بالاتر می رفت یعنی تصدیق پنجمش که گرفت ده سال تو مدرسه ۲۵ شهریور ظلم اباد درس خواند البته درس که چه عرض کنم چون رشیدتر و قد بلند تر از همه مون بید […]

کاپیتان جعفر و کاپشنش ۰۴ مهر ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

کاپیتان جعفر و کاپشنش

میشتی جعفر ناخدای یدک کش شرکت فیلیپر و شرکاء ، خیلی ساکت و کم حرف همیشه شق و رق روُ می کرد و مثل فرنگی ها لباس سفید کپتانی بر میکرد و کمی هم بادو و فیسو هم بید و وقتی بحث دریا و دریانوردی اقیانوس ها می شد با ایکه سواد اکابر داشت و […]

گرگو و پسرش (مه شریف) ۲۸ شهریور ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

گرگو و پسرش (مه شریف)

گرگو ، خیلی” مه شریف” پسرش دوس داشت و تو همه حال حواسش بهش بید ، تا اذیت نکن ، سر به زیر و معقول باشد. تو کیچه با بچه ها که بازی میکنه سی بچه های مردم نزنه . اما با ای اوصاف گرگو خوش ناخوش بید، نه اینکه جای از تن و بدنش […]

خیار تهلوک ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

خیار تهلوک

پُودر تو صنعتی و سنتی موندنش داشت میجنگید اما قدرت و مرخ صنعتی بیشتر بید تنها سرباز و مدافع پُودر سنتی عمو حاجی بید و خرش و تکه زمینی که توش گندم میکاشت و جیلم میکرد و اخر های عمرش بید. سوزی ها ی توله و باقله موشی و قاب اشکن و گلهای نرگسی تو […]

پای رحیمو ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

پای رحیمو

رحیمو تو بازی گل کوچیک تو کیچه پای چپش در رفت شو درد امانش بریده بید، دی اش تشت پر اوگرم و نمک اورد و شروع کرد پای رحیمو ماساژ دادن ولی افاقه نکرد و رحیمو تا صبح پلک بر هم نزد و بواش مجبور شد بره سر خیابون تاکسی نمکی بگیره و رحیمو ببره […]

بوای تفنگ بدسم دیگه داخل نمیاد ۳۱ مرداد ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

بوای تفنگ بدسم دیگه داخل نمیاد

منیژو بواش خدابیامرز عمو خدر ادم لاغر و مردنی بید که اگه باد لیمر میومد و عمو خدر تو صحرا وبیابونهای اطراف چغادک بید بلندش میکرد تو تل سیاه میزدش زمین اما شانس می اورد که تو لیمر ها تو کنج دکونش بید ایقد عمو خدر مرد مظلوم و ساکت و ساده ای بید که […]

محمد خان و منو ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

محمد خان و منو

محمد خان پسر یکی از خوانین معروف و خوشنام منطقه بید که بیش از دو هزار بُن دمیت و دوسه هزار کهره و میش داشتند دهها نفر تو زمین هاشون کار می کردن تو ولاتشون چون دبیرستان نبید امد بوشهر تو دبیرستان ما ثبت نام کرد و شد همکلاسی مو محمد خان لندرور زیر پاش […]