سید رضا حسینی
نامه ای به نماینده کنگون، برکه چیپون، شی برم، دیر، جم، بزباز و عسلو درمجلس ۱۵ شهریور ۱۳۹۹
سید رضا حسینی

نامه ای به نماینده کنگون، برکه چیپون، شی برم، دیر، جم، بزباز و عسلو درمجلس

سلام،مدتی بید (بود)که می خواسم سیت(برایت)نامه ای بنویسم اما راسش زهرم می رفت(می ترسیدم)چندتا از دوسام(دوستانم)می گفتن که نبایدسی آدمای (آدمهای)مهم نامه بنویسی.امرو(امروز)دل به دریا زدم و سی(برای)خم(خودم)گفتم:هرچه باد ،باد. شنفتمن (شنیدم)وختی(وقتی)نتیجه انتخابات اعلام کردن خیلی خوشحال وابیدی(شدی)و بعد چندماه بعد، رفتی تهران تو مجلس ری (روی)کرسی نشسی .میگم(می گویم)تو مجلس خیلی خوشن(خوش )میگن (می […]

میوه(طنز) ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
سید رضا حسینی

میوه(طنز)

با توجه به رسیدن فصل تابستان و وجود میوه های رنگارنگ و خوشمزه در بازار و جیب خالی بسیاری از مردم،آیا فکر کرده اید که تابستان چگونه میوه بخورید .ما راههایی به نظرمان رسیده در صورتیکه شما هم از قشر شریف و نجیب و کم درآمد هستید می توانید از پیشنهادات ما استفاده نمایید..یاد آوری […]

خواندن کتاب مشگل گشا در کنگان ۱۷ مرداد ۱۳۹۹
سید رضا حسینی

خواندن کتاب مشگل گشا در کنگان

سالهای قبل در شبهای جمعه  همسایه ها دور هم جمع شده و مراسم مشکل گشا برگزار می نمودند( خواندن کتاب مشکل گشا). این مراسم تا دهه  شصت نیز برگزار می گردید.امابعدا  همانند دیگر سنت ها به بوته فراموشی سپرده شد.افراد معتقد و حاجتمند در شبهای جمعه با خرید کشمش و نخود، از همسایگان خود می […]

مصاحبه با رئیس نمونه(طنز) ۰۵ مرداد ۱۳۹۹
سید رضا حسینی

مصاحبه با رئیس نمونه(طنز)

یکی از اقدامات مهمی که هر سال در حوزه مدیریت کشور رخ می دهد و می توان آنرا بهترین تزهای مدیریتی دانست ، انتخاب مدیر نمونه در سطح  شهرستان ،استان و کشور می باشد . به جرات می توان ادعا نمود که هیچ کشوری نتوانسته دست به چنین کاری بزند. بیچاره ها حق دارند که […]

سفر نامه افلاطون(طنز) ۰۲ مرداد ۱۳۹۹
سید رضا حسینی

سفر نامه افلاطون(طنز)

بدون هیچ توضیحی توجه شما را به سفر نامه  افلاطون جلب می نمایم. از عالم مُثُل تصمیم گرفتم سفری به سرزمین کوروش پادشاه هخامنشی بکنم.ایران مانند کشورم یونان دارای فرهنگ و تاریخ با مردمانی بسیار باهوش و فهمیده می شناختم.به شاگردم ارسطو تماس گرفتم او هنوز در حال و هوای بحث های فلسفی بود.تا مرا […]

یادداشت های مدیر ارشد یک استان(طنز) ۳۱ تیر ۱۳۹۹
سید رضا حسینی

یادداشت های مدیر ارشد یک استان(طنز)

ساعت ۷ از خواب بیدار شدم.مثل هرروز از صبحانه خبری نبود.جرات نکردم چیزی بگویم .چون از سروصدا ودعوا می ترسیدم.راننده تماس گرفت وگفت:بیرون منتظرم است.خودرا به او رسانده وسوار ماشین شدم.از راننده پرسیدم :صبحانه چه خورده ای.او با آّ ب وتاب خاصی گفت:کله و پاچه.دهانم آّ ب افتاد..به محل کار رسیدیم فورا دستور آوردن صبحانه […]