ماشاالله زنگنه
ماموریت سنگ ۲۸ مهر ۱۴۰۰
خاطرات ظلم آباد

ماموریت سنگ

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه: از مدرسه که تو خیابون معلم کنونی و جنب پمپ بنزین شهر و سینماپارس یا بی سقفو بید وا می گشتیم خونه ظلم اباد با بچه های محل اولین کاری که می کردیم دم سگ ها که جاشون تو محل فعلی صدا و سیمای بوشهر بید می دویدیم و تو […]

هفت شبانه روز بر روی دریا ۰۴ مهر ۱۴۰۰
خاطرات ظلم آباد

هفت شبانه روز بر روی دریا

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه -نیمه خرداد ۱۳۵۱ که هوا هنو گرم و رطوبتی بی ، جهاز ناخدا رضای محه تاسو که خوش هم ناخداشن روغن نباتی ورامین بار کرده و عازم گترن ( قطر) . ساعت دور و بر های ده صبح بید که از اسکله گمرک جدا وابیدن و روانه دریا شدن پسین […]

دریای مظفری ۲۵ شهریور ۱۴۰۰
خاطرات ظلم آباد

دریای مظفری

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – دهه ۲۰ و ۳۰ که اوج کار تو ابادان بید و مسافر هم زیاد و راه زمینی هم خراب . بوام اینا با جهاز مسافر می بردن ابادان و می اوردن و گهی هم که مسافر سی واگشتن کم بید سر راهشون می رفتند شادگان خرمای کنتار سی بوشهر […]

چرا ما مردم ایران این چنین شدیم !!؟؟ ۰۱ شهریور ۱۴۰۰
ماشاالله زنگنه

چرا ما مردم ایران این چنین شدیم !!؟؟

نصیربوشهر – ماشاالله زنگنه – وقتی ساختمان تجارت جهانی در نیویورک فرود امد و بیش از چهار هزار نفر را کشت و مردم با ترس فرار میکردن رانندگان تاکسی نیویورک خودشون را به محل حادثه رسانندن و مردم را رایگان جابجا کردند . وقتی داعش در پاریس حمله کرد و مردم از ترس فرار میکردند […]

منو ؛ داد کام ۲۵ مرداد ۱۴۰۰
خاطرات ظلم آباد

منو ؛ داد کام

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – چند مدت پیش داشتم با یکی از دوسام با واتساپ گپ و گفتی انجام می دادم که جناب نت هی میومد هی می رفت قطع میشد وصل میشد هنو نگفته بیدم بله ب می گفتم قطع میشد ل میگفتم وصل میشد ه بدبخت تو بین قطع و وصل گیر […]

مرکز بهداشتی خدر ۱۹ تیر ۱۴۰۰
خاطرات ظلم آباد

مرکز بهداشتی خدر

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – دو تا زن سپاه بهداشت و یه پزشکیار مرد امدن تو خونه غلو خدر مرکز بهداشتی راه انداختن وسی زنهای اوسن و زن و مرد های ناخوش حب و دارو دوا میدادن و گهگداری هم سیزن میزدن سی خجو منو علو دده ای مندو زن رضو حسن گرگو که […]

تظاهرات کولی ها در بوشهر ۲۲ خرداد ۱۴۰۰
خاطرات ظلم آباد

تظاهرات کولی ها در بوشهر

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – پسین یکی از روزهای آذر سال پنجاه و هفتن و تظاهرات بر علیه شاه همه گیر شده میخوام برم دروازه که نیمه وازن گفتم از وسط زمینهای میرزا خلیل دشتی که سالها نماینده بوشهر تو مجلس شورا ملی بید رد بشم تا برسم به عمارت استانداری و از انجا […]

دزد خونه ۰۹ خرداد ۱۴۰۰
خاطرات ظلم آباد

دزد خونه

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – هوشنگو تعریف می کرد سرامون تو ولات مثل اکثر سراهای دیگه ولات گوت و درندشت و کنارو هم تو کنج شمالی سرا که تا اتاق هامون چهار صد متری فاصله داشت و اکثرمون با دوچرخه می رفتیم سی قضای حاجت الا دی ام که دوچرخه بلد نبید البته چند […]

گلال بچه ها ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
خاطرات ظلم آباد

گلال بچه ها

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – شغل اکثر مردهای ولات ما یا جاشوئی بید یا موهی گیری تک و توکی هم تو تجارتخونه ها و اداره دولتی کار می کردند و بانک . همه مردها هم زناشون بید و هرچه کار می کردنددس زنهاشون می دادند تا تو بال مقناری زیر حصیری سی روز مبادا […]

حسن دی ناصر و دزدهای شهر ۲۵ فروردین ۱۴۰۰
خاطرات ظلم آباد

حسن دی ناصر و دزدهای شهر

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – میرزا غلمعلی مردی پاک سرشت پاک دست و بسیار ساده و مهربون بید تنها دخترش هم داده بید سی حسن دی ناصر که به کار انبار داری آذوقه مثل روغن و برنج و شکر و…مشغول بید. تاسون که میشد بعضی ها که دسشون به جیبشون می رسید بار و […]