ماشاالله زنگنه
آرزوهای غریبو و زرو ۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

آرزوهای غریبو و زرو

غریبو مثل اکثر پیل دارهای دیگه زنش هم از خانواده پیل دار بندر بید. اکثر مردم بندر، غریبو را پیل دار حساب میکردن اما خوش با طرق مختلف از مردم کناره می گرفت یا با اخم و تخم باهاشون برخورد میکرد. تا کسی به خاطر اخلاقش تقاضای پیل و قرض نکنه اما زرو زنش درِ […]

خدرو استالین ۳۰ فروردین ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

خدرو استالین

محرضا اصلا درس نخونده بید و تا یادش میومد دم کار و زندگی بید کوچیک که بید بواش درد باریک گرفت و مُرد ومحرضا با دوتا کوکا و یه دده و دی اش تنها میزاره و محرضا که ۶ سالش بید میره پادو و شاگردقهوه خونه عبد الرضا تو بازار قدیم میشه و شو ها […]

حموم جنی ۲۸ فروردین ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

حموم جنی

با هزار عجز و التماس ومتعهد به رعایت پروتکل بهداشتی و دستکش تو دست کردن و زدن ماسک با دو برگ دستمال کاغذی اضافی دی بچه ها اجازه داد با همراهی دخترم یه دور دم دریا بزنم شرط هم کرد هر کی دیدی سلام نمی کنی جواب سلام کسی نمی دی بر عکس قدیم که […]

زاغو و دی یزید ۲۳ فروردین ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

زاغو و دی یزید

زاغو می گفت دیم ، جوون بید که مرد و بعد از مدتی بوام ما را بهانه کرد که کسی نی سی بچه های یسیرم اوو و نون جلوشون بزاره از مرگ دیم چهار ماه نگذشته بید که به بهانه ما و به کام خوش زن اسد او هم زن جوون که نه به نون […]

خانم فیس، فیسو ۲۱ فروردین ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

خانم فیس، فیسو

تو سالن اداره سکوت مطلقی حاکم بید طوریکه اگر سرم رو میز میذاشتم خووم می برد یهو در اتاق واز شد و خانمی کاغذ بدست امد طرفم و سراغ رئیس اداره ازم گرفت گفتم مهمون داره بفرما بشین کمی گپ که زد فهمیدم همکار جدیدمونن از سر و قیافه اش و گپ زدنش معلوم بید […]

برافتوئی ۲ ۱۷ فروردین ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

برافتوئی ۲

دهه پنجاه تازه با سینما اشنا شده بیدم و بوشهر هم سه سینما فانوس ،پارس و ساحل داشت که پارس بی سقف و تابستونه و ساحل هم کم فیلم میذاشت و تو کوچه محله کوتی کنار حوزه نظام وظیفه قدیم بید که تو جنگ جهانگیر دوم محل مونتاژ ماشین های متفقین بید( بوشهر اولین شهر […]

سلمانی برافتویی ۱۵ فروردین ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

سلمانی برافتویی

اوائل دهه پنجاه اوج کیچه کردی و بازی فوتبال و گل کوچیک ما بید .مو و یوسف میشتی رضا شبانه روز با هم بیدیم ،فقط شو سی خوسیدن از هم جدا می شدیم. یه شو زمسونی که کوکاش رفته بید خدمت و افتاده بید چهل دختر، دی اش خیلی دمق و همش گریه میکرد و […]

قلیه تند کیسنجری ۱۳ فروردین ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

قلیه تند کیسنجری

میشت خورشید مثل اکثر هم محلیام دریانورد بید یعنی اول جاشوئی کرده بید بعد از سه سال پیشرفت کرده طباخ و بعدش خوش نشون داده بید تو تعمیر موتور لنج شده بید موتوریست و الان چند سالی ان که ناخدا یا بقولی ناو خدان عمرش بیشتر از اینکه تو خشکی گذرنده باشه تو دریا و […]

آب رسانی به محل ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

آب رسانی به محل

عمو غلومحسین زائر حسین حیدر ( ملاح زاده) یکی از شیک پوش های محل بید که مرحوم بواش از ناخدا های قدیمی بید که سفر های متعددی با جهاز های بادبا نی به زنگبار و ملیبار برای اوردن چندل و بلیو داشت و اخر های ناخدایش با جهاز حاج حسین فهیمی بزرگ خنسیرها که رئیس […]

عمو علی و رعد وبرق ۰۸ فروردین ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

عمو علی و رعد وبرق

عمو علی از بچگی از رعد و برق و بقول خومون قولتراق زهرش می رفت طوری که تا اولین برق می دید از ترس صداش خوش پشت تاپولها یا رختخو ها قایم می کرد .ای عذاب و ترسکو به جزء توسونها رفیقش بید وازش جدا و خلاص نمی شد عمو علی چهره ای مهربون و […]