داستان
داستان تشنه ای در هور ۱۰ مرداد ۱۴۰۰
فاطمه سعادتمند (هلنا)

داستان تشنه ای در هور

نصیر بوشهر – هلنا سعادتمند – حیوان تنومند تکانی به خود داده بزور از باطلاق راهی میجست و خود را بالا میکشید چشمان درشتش را به اطراف چرخاند اندام غرق در گل و لای خود را بسوی درختی کشاند شاخهایش را به تنه درخت سایید و تکیه داد زبانی به دور دهان خشک و تشنه […]

داستان ترقه ۰۵ فروردین ۱۴۰۰
فاطمه سعادتمند (هلنا)

داستان ترقه

نصیر بوشهر – هلنا سعادتمند – پنجره اتاق را بازکردم تا عطردلنواز آغاز بهار را در این چند روز آخر سال؛ میهمان دلم کنم؛به خیابان نگاه می کنم که ماشینها و عابران با عجله در حال رفت و آمد هستند.. ناگاه صدای انفجار وحشتناکی چهارچوب پنجره رابه شدت تکان می دهد؛کمی آنسوتر دود سیاه و […]

داستان (بوی پیراهن) ۱۹ مهر ۱۳۹۹
لطف الله شفیعی سیف آبادی

داستان (بوی پیراهن)

هوا آفتابی بود ، ولی تکه های ابر اینجا و آنجا در آسمان پهن بود ، باد خنکی از سمت جنوب از کوه هایی که برف زمستانی به روی نوک آنها نمایان بود می وزید ، گندم ها و علف ها که تا نیمه رشد طبیعی خود رسیده بودند از وزش باد به نرمی تاب […]

داستان ۰۲ مهر ۱۳۹۹
فاطمه سعادتمند (هلنا)

داستان

اولین روز دبستان به همراه پدرم به مدرسه رفتم،سال ۱۳۵۱بود و هیاهوی دانش آموزان برایم خیلی جالب بود.انها به دنبال هم میدویدند و میخندیدند ولی من گوشه ای ایستاده بودم و خجالت میکشیدم با بقیه حرف بزنم. کیف و قمقمه قشنگی که دستم بود و بابام از تهران خریده بودش باعث میشد بقیه با کنجکاوی […]

داستان ۰۱ خرداد ۱۳۹۹
فاطمه سعادتمند (هلنا)

داستان

حیاط بزرگ آبپاشی شده بوی خاک نم خورده و عطر یاسهایی که از دیوار به کوچه که کم کم تاریک میشودپیچیده بوی سکرآوری در هوا پخش شده صدای مادر از آشپزخانه حیاط به گوش میرسد که هم از زهره میخواهد سینی هایی که رنگینک های خوش نقش نگاری در آنها چیده شده را به سفره […]