چه ولاتی مو دارم
مادر حوصله ی انجام هیچ کاری نداشت.این چند روز آخر حتی غذای گرم هم درست نمی کرد و به قول خودش ما را به غذای حاضری بسته بود.خودش هم بی اشتها شده بود و کمتر صحبت می کرد و اصلا نمی خندید.گویی دهان مادر مهر و لاک شده بود.آن مهرورزی و مهرطلبی به سکوت محض […]
چه ولاتی مو دارم
درست و دقیق و موزون در وسط جمع نشسته بودم.همه نگاه ها به من دوخته شده بود.زن ها و دختر های جوان بلوا و قشقرقی به پا کرده بودند.من خیلی تنها بودم.دلم گرفته بود و دلشوره داشتم.من مضحکه این خیمه شب بازی شده بودم.هرچند مهربان مادر از رفتار من رضایت کامل داشت.حالا او به آنچه […]
چه ولاتی مو دارم
همیشه به خودم می گفتم عاقبت کار من به کجا ختم می شود.این تعداد جمعیت از کجا آمده؟ خیلی از آنها برای ما ناشناخته بودند.حدود ۳۰ الی ۴۰ نفر بودند.یک بُر (دسته) سینه زنی می شدند.سادگی و یکرنگی بوشهری ها با مهمان نوازی شیرازی ها گره خورده بود.این پیوند مبارک و خوش یمن بود.رابطه های […]
چه ولاتی مو دارم
مادر چمدانی که به اندازه ی نصف یک جالبوت (قایق) که پر از انواع لباس های تابستانه و زمستانه بود،باز کرد.او ترس این داشت که بچه هایش سرما بخورند و هرچه دستش رفته بود لباس در چمدونش چپانده و به شیراز آورده بود.او همینطور لباس ها را زیر و رو می کرد تا یک پیراهن […]
چه ولاتی مو دارم
بزرگوار مادر از در هم بودن صورتم متوجه شد که من از آنچه اتفاق افتاده راضی نیستم.او سعی کرد ساکت بماند و چیزی به من نگوید ولی کم کم طاقتش طاق شد و توپ و تشرش بالا گرفت و مرتب به من می گفت : چت شده که این همه پوزت مُکن؟از صبح که از […]
چه ولاتی مو دارم
هنگامی که مادر می خواست حنا را روانه ی کف دستم کند،متوجه شد که حنا آبکی است.او مجبور شد که حنای خشک اضافه کند تا ملات مناسبی برای حنابندان بنده آماده شود.من هم با تعجب سوال کردم که این مراسم حنابندان چه صیغه ای است؟آیا نمی شود حنایی به دستان من مالیده نشود.مادر جواب داد:اصل […]
چه ولاتی مو دارم
با عرض پوزش (مشت خاکی ز غم یار به سر خواهم کرد ) بله، نازنین مادر بعد از چند سال که این ماجراها سپری شد،من هم به سن جوانی رسیده بودم اما هرچه سن شما مادران بالا می رود،محبت شما بیشتر می شود.چقدر زیبا گفتند که زن یعنی زاینده. او زاینده ی مهر و عطوفت […]
چه ولاتی مو دارم
وقت پیدا اگر از دیده ی خون بار کنم مشت خالی ز غم یار سر خواهم کرد حاجیه آذرخانم که حتی محله شیخ علی چیپون یا آسیو ستویی (آسیاب ستایی) به چشم ندیده بود،هنگام پختن حلوا،مرتب ورد می خواند و هیچ کس نمی دانست که او زیر لب چه می گوید.دواهایی که به لنجش زده […]
چه ولاتی مو دارم
آتش دوست اگر در دل من خانه نداشت عمر بی حاصل من،این همه افسانه نداشت من هم پشت سر خاله وارد حیاط منزل شدم.به مجرد اینکه چهره نامبارک بنده دیده شد،زن ها شروع به کِل زدن کردند.صدای کِل آنها تا صد متر آنطرف تر به گوش می رسید.مادر مهربان،خوشحال و خندان در حالی که یک […]
چه ولاتی مو دارم
لنگی که حموم چی به من داده بود و دور خودم بسته بودم به اندازه یک دشداشه بود.البته از جنس یمنی نبود.اما اینقدر بلند بود که روی زمین می ترید.برای اینکه پایم به لنگ نخورد و به روی سنگ های مرمر کف حمام کّله ملّاق نخورم و مثل گجیک اشی مشی نشوم، با دودستم سفت […]
Sunday, 24 November , 2024