به نامها مینگریم. نام هایی که هر یک تا همین چند سال پیش پر از معنا و پر از انرژی و نیرو بوده اند… اصلاحات… جوانان… جوانگرایی… استاد دانشگاه… دکترای معماری… دکترای شهرساز… نامها و عناوینی که هر یک میتوانست کوهی از اعتماد برانگیزد و دلگرمی بسازد. و شخصیتها! که هر یک معادل رستم دستانی […]
به نامها مینگریم. نام هایی که هر یک تا همین چند سال پیش پر از معنا و پر از انرژی و نیرو بوده اند… اصلاحات… جوانان… جوانگرایی… استاد دانشگاه… دکترای معماری… دکترای شهرساز… نامها و عناوینی که هر یک میتوانست کوهی از اعتماد برانگیزد و دلگرمی بسازد. و شخصیتها! که هر یک معادل رستم دستانی بودند و گُرد گرانی که شهری در جوارشان میآسود و جان پناه میگرفت.
و امروز! نامها یکایک از دست رفته اند! اسمها یکایک به زوال کشیده شدهاند. امروزی که در برهوت «اسم» و «رسم» به سر میبریم و ملکوت نام را از کف دادهایم. هیچ نامی نتوانست اعتبار خود را نگه دارد. هیچ گروه اجتماعی نتوانست از نام و عنوان خود به درستی مراقبت کند. قدر نامها دانسته نشد و تراژدی حزنانگیز زمانی رقم خود که نامها به دست صاحبانشان تباه شدند. نامها از درون پوچ و پوک شدهاند. نامها وزن و قدرت بسیجندگی خویش را از دست دادهاند. اسمها از انرژی و نیرو تهی شدهاند. هر نام و هر اسمی چنان نقیض و مثال معکوسی از خود ساخته است که پس از آورده شدن هر نام بر زبان و جاری شدن هر اسم از دهان، جملۀ کنایهای «مثل فلانی» داغی میشود و باطلش میکند.
به پیرامون خویش مینگریم. هیچ اسم و هیچ نامی باز نمانده که بتواند اجماع و اجتماع بسازد. هیچ نامی نیست که بتوانیم بر آن تکیه کنیم و خویشتن را نام دهیم. هیچ نامی نیست که بتواند عصارهای از همۀ مطالبات ما را در خویشتن جا دهد و معتبر باشد. چنان همۀ نامها قربانی شدهاند و قربانی گرفتهاند که دیگر آبرویی بر چهرۀ این نامها نماندهاند.
بازداشتهای پر هزینه و سنگین اخیر در شورای شهر بوشهر، رمق از نامها ستانده است. «جوانانی» که قدر خود را و موقعیت خود را ندانستند و همه چیز را با خود پایین کشیدند… «ریش سفیدان» و «پیشکسوتانی» که غفلت کردند و از متانت تصمیم سازی درست به دور افتادند… «اساتید دانشگاهی» که تکیهگاه طبقۀ متوسط بودند و امروز این نام نیز بیش از گذشته در بوشهر آسیب دیده است… «معماران و شهرسازانی» که روزگاری همه تصور میکردیم اگر شهر در دستشان باشد چیزی بهتر از پیشینیانشان خواهند ساخت و اینک اما شهر دستشان بود و چنین ثمراتی به بار آوردند…
و اصلاحات! و قهرمانان هبوط کردهاش! قصۀ دل پر خون و چشم پر آب اشک! چه نامی که بیاعتبار شده است… چه نام هایی که قربانی شدهاند. و چه سبک و چه ارزان هم این نام از دست رفت حال آنکه به واقعه یگانه راه سلامت خیز امروز جامعۀ اصلاحات است. امروز بینام شدهایم و همه قربانی یک غفلت بزرگ؛ غفلتی که همه دست اندر کار آن بوده ایم و هر یک به نحوی و به گونهای تیشه به ریشۀ نامها و سرمایههای اجتماعی و نمادین یک جریان زده ایم. باشد که عبرت گرفته باشیم و به احیای خویشتن خویش بکوشیم.
اما این پایان ماجرا نیست. تفکر و اندیشه اگر با دلسوزی و صداقت ترکیب شود معجونی خواهد ساخت که ققنوس درون را برمیانگیزد. میدانم امروزه ارزش واژگان بار معنایی خود را از دست دادهاند اما میتوان با درایت و امید سرنوشت را از سر نوشت. با شما عزیزان از این باب بیشتر خواهم گفت.
- نویسنده : مبین کرباسی فعال فرهنگی استان
- منبع خبر : نصیر بوشهر
https://nasirboushehronline.ir/?p=3378
Tuesday, 15 July , 2025