ماشاالله زنگنه
گرگو و شعبونو و کلاس اکابر ۰۶ مهر ۱۴۰۲
خاطرات ظلم آباد

گرگو و شعبونو و کلاس اکابر

  نصیر بوشهر انلاین -ماشاالله زنگنه : گرگو و شعبونو جنب هم تو بازار دکون داشتن گرگو بقالی داشت و شعبونو هم دار و دوای عطاری ‌تو یه محل هم با هم زندگی می کردن و کم و بیش از زندگی هم اطلاع داشتند و با هم صبح ها می رفتن دکون و یه روز […]

عروس هلندی ۱۶ تیر ۱۴۰۲
خاطرات صلح اباد

عروس هلندی

* عروس هلندی * ✍️ماشاالله زنگنه تو کیچه هی رد می شدم که دیدم دی خدر با دی گل گل و سوگلو دختر گرگو میر جمال و شاهزو احمد اوشه زیر درخت دمیت کیچه مون تک ( حصیری که با پیش نخل بافته می شود و قدیما بعلت گرما مردم زیر اندازه های مثل قالی […]

شام با کریمو ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
خاطرات ظلم آباد

شام با کریمو

نصیربوشهرآنلاین – ماشالله زنگنه: مدرسه که تعطیل می شد و کارنامه قبولی هم می گرفتم چند روزی استراحت می کردیم بعدش می رفتیم با چنتا از بچه ها کارخونجات سر کار حقوقش هم سی ما که ۱۶ ساله بیدیم عالی بید موهی نزیک هزارتومن پسین که از سر کار میومدیم دریس ( تیپ) می کردیم […]

اپته ظلم آباد ۰۶ فروردین ۱۴۰۲
خاطرات ظلم آباد

اپته ظلم آباد

نصیربوشهرآنلاین – ماشاالله زنگنه: بچه که بیدم مغرب های ماه رمضون مو و محمد جامو جنب اپته خدابیامرز مسئول قلندر خونه مجت ولی عصر بید اپته تا یادم میاد تو بازار با گاری کار سازی های اهل محل و امیل هاش را به خونه ها شون میاورد و وامی گشت بازار و صلاه ظهر کارش […]

دعوای جفو ۲۴ اسفند ۱۴۰۱
خاطرات ظلم آباد

دعوای جفو

نصیربوشهرآنلاین – ماشاالله زنگنه: جفو کوچیک که بید همش جاش تو کیچه یا دم دریا یا تو دریا بید رنگ پوسش مال افتو دو رنگی شده بید پیرهن که بر نمیکرد فقط یه کلکی ( شورت مامان دوز) تا ری زانو پاش بید و بس سی همی کوم و صورت و زانو به دومن سیاه […]

خاطرات ظلم آباد ۰۳ بهمن ۱۴۰۱
ماشاالله زنگنه

خاطرات ظلم آباد

محرضا جاشو بید و دریا می رفت گویا یه روز با ناخدا رفته بید شهربانی که علم خبر سی کویت یا بحرین بگیره که افسر شهربانی با داد و تغیر با محرضا برخورد میکنه که اینجا چه میخوای ؟ و سیچه اینجا ویسادی او بدبخت هم از ترس لارش شروع به دروشیدن و لرزیدن میکنه […]

هوشنگ و عنبر نسارا ۲۷ شهریور ۱۴۰۱
خاطرات ظلم اباد

هوشنگ و عنبر نسارا

هوشنگ و عنبر نسارا ✍️ماشاالله زنگنه هوشنگ با کوکاهاش کامران و کامبیز و ددهاش الیزابت و ماری ( اواسط دهه چهل خانواده های که تازه به نون و نوای رسیده بیدن و تو دماغشون باد۱ بید اسم فرنگی سی دختراشون انتخاب می کردن) و نناه شون که سیش می گفتن مامان و بواشون که سی […]

نمک گیر شدن دزد خونه طباخ ۱۱ مرداد ۱۴۰۱
خاطرات ظلم آباد

نمک گیر شدن دزد خونه طباخ

نصیربوشهر – ماشاالله زنگنه:   خالوم تو جهاز حاج حسن فهیمی طباخ بید تو خونه هم گهگداری که سر پنک بید و حال و حوصله داشت از صبحگه که از خو بلند میشد سی زن خالوم می گفت امرو تو سر جات تکون نخور مو میخوام سی تو و بچه ها خوراک بسازم که انگشتاتو […]

سرگرمی های بچه های ظلم اباد در تابستان ۲۰ تیر ۱۴۰۱
خاطرات ظلم آباد

سرگرمی های بچه های ظلم اباد در تابستان

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه:   امتحانها که تموم میشد فصل دریا و شنو و مشقل نهادن سی موهی مید یا سمه هم شروع می شد صبح بعد از ناشتا با بچه های محل می رفتیم دریا محل شنو ما که بچه خشم مابینی ظلم اباد بیدیم درست جای کشتیرانی والفجر ۸ امروز بید. همه […]

غولک گرفتن ابرهیمو ۲۳ خرداد ۱۴۰۱
خاطرات ظلم آباد

غولک گرفتن ابرهیمو

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه:   ابرهیمو در کنار کار دائمی که داشت هر روز پسین هم با ماشوهه اش می رفت طرف عباسک و سه دندون و پودر هداک یا سه کار می کرد ازظلم اباد یه تنه میداف میزد همیشه هم تک بید و کمتر پیش میومد با کسی بره بازو هاش که […]