* ثواب های عبدلو* ✍️ماشاالله زنگنه تو سال ۵۷ تو شرکت فیلیپر که کارش خدمات به غراب ها بید و جاش هم هیرون دفتر ایرانی که حالا رفته تو طرح توسعه بندر کار میکردم درست روبرو در شمالی اداره بندر یه خیابون یه طرفی هم کنارش بید که کمتر ماشین رد می شد یه روز […]

* ثواب های عبدلو*

✍️ماشاالله زنگنه
تو سال ۵۷ تو شرکت فیلیپر که کارش خدمات به غراب ها بید و جاش هم هیرون دفتر ایرانی که حالا رفته تو طرح توسعه بندر کار میکردم درست روبرو در شمالی اداره بندر یه خیابون یه طرفی هم کنارش بید که کمتر ماشین رد می شد یه روز رئیس شرکت ساعت دو توسون دو تا کارتن دسم داد که ببرم شرکت صنایع دریائی هر چه ویسادم سر خیابون ماشینی رد نشد تا عبدلو که تاکسی بار داشت امد رد بشه گفتم پودر نویساد صداش زدم عبدول عبدول ویساد گفت کجا گفتم پودر گفت بار دارم نمی تونه یهو سیم امد گفتم عبدول خدا رحمت کنه بوات پریشو امد تو خووم تا زیر درختی پر از میوه نشسه و جاش خش خشن گفتم عمو زائر حسن اینجا نشسی گفت ها اینا همش مال ثواب های که عبدل تو او دنیا میکنه یهو دیدم عبدلو که تو اینا دنیا محل بواش نمی نهاد و گهگداری هم کتکش میزد چیلش واز شد و دلش خش گفتم چه کنم و رو کرد به مو و گفت بوام دلش خش بید نه؟ گفتم به دلت میاد و همش از خوبی ها و کار های نیک تو تو ای دنیا میگفت عبدلو گفت راسی کجا میخواسی بری گفتم پودر از ماشین پیاده شد بار ها نهاد تو ماشینش و گفت کی بهتر تو بار مردم بعد میبرم و مو سوار شدم تو راه همش می گفت ای خوو کو سی همی تعریف کن خو گفتم حتمن رسوندم پودر یه قرون که نگرفت هیچ ۵ تومن هم دادم و گفت مو وقت نمیکنم تو بده سی مستحقش
نویسنده: ماشا الله زنگنه

  • منبع خبر : نصیر بوشهر انلاین