امروز سالروز شورش دامغان و کشته شدن نادر شاه افشار به دست سردارانش است. به نادر «ناپلئون شرق» می گویند. قدرت نظامی او باعث شد ایران بعد از چند سال شورش، مجددا به شکوه برسد. نادر توانست بعد از سده ها قفقاز، افغانستان، ترکستان و سراسر ایران را تحت سیطره خود درآورد و حتی به […]

امروز سالروز شورش دامغان و کشته شدن نادر شاه افشار به دست سردارانش است. به نادر «ناپلئون شرق» می گویند. قدرت نظامی او باعث شد ایران بعد از چند سال شورش، مجددا به شکوه برسد. نادر توانست بعد از سده ها قفقاز، افغانستان، ترکستان و سراسر ایران را تحت سیطره خود درآورد و حتی به هند نیز لشکرکشی کند. او توانست روس ها و عثمانی ها را شکست دهد و ایران را به مدت چند ده سال از خطر آنها در امان دارد. مشهور است که نادر، جز یک بار در هیچ جنگی شکست نخورده و همواره پیروز بوده است.

با این حال، نادرشاه افشار نیز مانند بسیاری از پادشاهان ایران از نقص های سیاسی و فکری جدی رنج می برده و همین نقص ها به ایران و حکومت او آسیب فراوان وارد کردند. در این گزارش قصد داریم برخی نکات مهم را در رابطه با زندگی و حکومت نادرشاه افشار بیان کنیم تا شاید درک بهتری از آخرین جهانگشای ایرانی پیدا کنیم.

جوان فقیر و اسیری که پادشاه شد

درباره کودکی و نوجوانی نادرشاه مطالب زیادی نوشته نشده است. او در طایفه قرخلوی ایل افشار متولد شده است. ایل افشار یکی از ایل های ترک تبار ایران  و یکی از ۷ قبیله قزلباش بود که صفویه را به قدرت رساند. شاه اسماعیل افشارها را که شباهت نژادی زیادی به ترکمانان داشتند به سرحدات خراسان فرستاد و شاه عباس نیز راه او را ادامه داد و آنان را مامور مراقبت از مرزهای ایران و مبارزه با ترکان و ترکمانان شورشی کرد. به همین علت، نادرشاه در درگز خراسان متولد شده است.

نادر در کودکی چوپان بوده است. گویا در نوجوانی مورد هجوم یکی از قبایل ترکمن قرار گرفته و اسیر می شود. اگرچه برخی مورخان در این مورد شک کرده اند اما آنچه مسلم است این است که نادر در جوانی به عنوان سرباز مزدور به خدمت امرای محلی در می آید.

در سال ۱۱۲۲، نادر جوان به خدمت باباعلی بیک کوسه احمدلو، از حکام محلی مرو در می آید. او فرمانده سربازان احمدلو شده و می تواند در مدتی کوتاه فرمانده کلات شود. بعد از شورش افغان ها و تصرف اصفهان، نادر به خدمت ملک محمود سیستانی، حاکم شورشی  و خودخوانده سیستان و خراسان در می آید. ملک محمود خود را از تبار کیانیان و صفاریان دانسته و قصد داشت خود را پادشاه ایران بنامد. این تصمیم به مزاق نادر خوش نمی آید و او علیه ملک محمود دست به شورش می زند. مقاومت نادر و سربازانش در برابر ملک محمود باعث جلب توجه شاهزاده تهماسب دوم صفوی می شود. تهماسب از معدود شاهزادگانی بود که از اصفهان گریخته و قصد بازپس گیری اصفهان از افغان ها را داشت. نادر با تهماسب پیمان می بندد و فرمانده لشکر او شده و لقب «تهماسب قلی» را دریافت می کند.

نادر 2

بعد از این است که ماجراجویی های نادر آغاز می شود. او ابتدا ملک محمود را شکست داده و ضمن اعدام او، خراسان و سیستان را تصرف می کند و سپس با ابدالی های هرات جنگیده و آنها را شکست می دهد و در آخر نیز به مصاف اشرف افغان، رهبر افغان های شورشی که اصفهان را تصرف کرده بودند، رفته و او را در سه جنگ اصلی مهماندوست، مورچه خورت و زرگان شکست می دهد.

بعد از خروج افغان ها از ایران، تهماسب دوم به عنوان پادشاه تاج گذاری می کند اما نادرشاه او را با کمک بزرگان ایران عزل کرده و پسر کوچکش عباس سوم را به عنوان پادشاه برگزیده و خود نایب السلطنه می شود. در دوران نایب السلطنگی، نادر با بختیاری ها و بلوچ ها جنگیده و شورش ها را سرکوب می کند و سپس به قفقاز حمله کرده و روس ها را شکست می دهد. او سپس «شورای مغان» را تشکیل داده و ضمن انحلال سلسله صفویه، به عنوان پادشاه تاج گذاری می کند.

نادر بعد از پادشاهی به جنگ با روس ها و عثمانی ها پرداخته و از سمت شرق نیز قندهار را تصرف می کند و سپس به بهانه امان دادن سلطان محمد گورکانی به افسران اشرف افغان، به هندوستان هجوم می برد.

ناپلئون شرق

نادرشاه یکی از آخرین نوابغ نظامی شرق است. او آخرین پادشاه ایرانی بود که توانست سرتاسر قلمرو ایران فرهنگی را زیر لوای حکومت خود درآورد. آنچه ارتش نادر را شکست ناپذیر می کرد نظم استراتژیک او بود. در جنگ مهماندوست و مورچه خورت، لشکریان اشرف افغان چند برابر لشکر نادر و تهماسب دوم بودند اما او توانست با نظم دادن به سپاهیانش و تنظیم حرکات آنان لشکر افغان ها را شکست دهد. نادر همچنین، راه های مختلف ایران را به خوبی می شناخت. در جنگ زرگان، نادر سپاهیان خود را از سه مسیر ناشناخته به سمت نیروهای افغان می برد تا شناسایی نشوند و به این صورت نیروهای اشرف افغان را غافلگیر می کند.

ابتکارات نظامی نادر نیز قابل ستایش است. نقل است که در جنگ کرنال، نادر دیگ های روغن داغ را به پشت شتران سپاهیانش بست. این شتران بر اثر گرما رم کرده و به صورت دیوانه واری به سمت فیل های لشکر گورکانیان هند هجوم بردند. فیل ها با دیدن این صحنه وحشت کرده و به سمت لشکر هند فرار کرده و بسیاری از سربازان را له کردند.

یکی از مشکلات اصلی سپاهیان قدیم، تامین آذوقه بود. نادرشاه توانست با ابتکار خود این مشکل را حل کند. او از خشکبار که مدت زیادی سالم می مانند و مغذی هم هستند به عنوان آذوقه اصلی سپاهیانش استفاده کرد. نادر با این کار توانست لشکریانش را به جنگ های طولانی مدت و مسافت های دور بفرستد و پیروزی آنها را هم تضمین کند.

نادر 3

همچنین، نادر شاه علاقه زیادی به سلاح های گرم و سرد مختلف داشت. اگرچه سلاح مورد علاقه او تبر بود اما لشکر حدودا ۴۰۰ هزار نفری او مجهز به بیش از۳۰۰ توپ جنگی بزرگ بود. او همچنین، به زنبورک علاقه زیادی داشت. زنبورک توپ های کوچکی بودند که روی شترها قرار گرفته و به نوعی تیربار متحرک به حساب می آمدند.

یکی از مهم ترین رموز موفقیت نظامی نادر بهره گیری از نوابغ نظامی عصرش بود. او توجهی به نژاد و فرهنگ سربازان و افسرانش نداشت. در اطراف او، فرماندهان نخبه افغان، گرج، ترک، کرد، تاجیک و فارس و … حضور داشتند. یکی از مشهورترین فرماندهان نظامی نادر، احمد خان ابدالی افغان تبار بود که بعد از مرگ نادر، حاکم افغانستان شد و توانست بخشی از هند را هم تصرف کرده و به اولین امپراتور افغانستان و یکی از بزرگترین نوابغ نظامی عصر خود تبدیل شود.

سیاست مذهبی نادرشاه

نادر 4

در باب مذهب نادر بحث های فراوانی شده است. بسیاری او را شیعه مذهب و گروهی نیز سنی مذهب می دانند. برخی مدعی اند نادر در ابتدای سلطنت خود قصد داشت رسمی بودن مذهب شیعه را ملغی کند اما از روحانیون و مردم شیعه ترسید. با این حال، بعد از شکل گیری شورای مغان و انتخابش به عنوان پادشاه، شرط گذاشت که مذهب شیعه اثنی عشری جای خود را به مذهب شیعه جعفری بدهد. نادرشاه در نامه ای که بعد از انتخابش به عنوان پادشاه به سلطان محمود، سلطان عثمانی نوشت، تاکید کرد که مذهب شیعه جعفری در کنار مذاهب چهارگانه اهل سنت یعنی حنفی، شافعی، حنبلی و مالکی قرار می گیرد و اصولا این مذهب قابل جمع با مذاهب اربعه است. او از سلطان عثمانی خواست که به شیعیان احترام بیشتری گذاشته و به خصوص در مراسم حج، به آنان مقام مخصوصی دهد.

بسیاری معتقدند کلاه نادری که کلاهی چهارگوش است که به یک مثلث ختم می شود نماد چهار خلیفه است (هر گوشه نماد یک خلیفه) و نادر این کلاه را برای نشان دادن تساهل مذهبی خود رایج کرده است.

با این حال، نباید گمان داشت که نادر یکسره به مذهب شیعه بی توجه بوده است. اگرچه تساهل مذهبی او از شاهان صفویه و قاجار بیشتر بود اما در زمان او بارگاه امام رضا (ع) بازسازی شد و سفر به عتبات نیز رونق گرفت. بسیاری معتقدند نادر شخصا یک شیعه معتقد بود اما در سیاست و ملک داری خود، این اعتقاد را بروز نمی داد.

نادر و جنونی که بحران سیاسی در او به وجود آورد

بحران سیاسی در ایران جدید در عصر صفویه آغاز شد و بسیاری از پادشاهان آن عصر مانند شاه اسماعیل دوم را به جنون و بسیاری مانند شاه عباس اول را هم به پسرکشی واداشت. نادرشاه نیز این بحران را به ارث برد. او در فضایی پر از بدبینی و زشتی روی کار آمد. این مساله باعث بی اعتمادی شدید او به اطرافیانش گردید. نادر از نژاد صفویه نبود و به همین دلیل، بسیاری معتقد بودند او پادشاه واقعی ایران نیست. این مساله احتمال شورش علیه او را بالا می برد. به همین علت، نادر دائما نسبت به اطرافیانش ظنین بود.

نادر در ابتدا به نخبگان و حکومت نخبگانی علاقه زیادی داشت. او زمانی که می خواست شاه تهماسب دوم را عزل کند از بزرگان کشور (روحانیان، اشراف، امرا و حکام ولایات، فرماندهان نظامی و …) دعوت کرد و ضمن نشان دادن امرد بازی شاه تهماسب و بی توجهی او به ملک داری، آنان را مجاب کرد که حکم به عزل او دهند. در شورای مغان نیز تقریبا همین گروه از بزرگان دور هم جمع شدند تا حکم به پادشاهی نادر دهند. رستم الحکما در «رستم التواریخ» می نویسد نادر «امراء و وزراء و علما و فضلاء و اعزه و اعیان و اکابر ایران» را در دشت مغان جمع کرد تا حکم پادشاهی او را امضاء کنند.

با این حال، بعد از پادشاهی و به خصوص فتح هندوستان، نادر تغییر رویه داد و نسبت به همین طبقه ظنین شد. او شروع به گرفتن مالیات های فوق سنگین از مردم و تجار و بزرگان کرد، فرماندهان و امرای محلی را عزل و اعدام می کرد و به شهرهایی که مالیات نمی دادند هجوم می برد. زمانی که یکی از بزرگان به نام حاجی باقر صراف باشی با مامور نادرشاه درگیر شد، نادرشاه به اطرافیانش گفت: «آنچه بر ما معلوم و مفهوم می شود این است که اهل ایران، کمال استغناء یافته اند و طغیان می ورزند، چنان که خدای در قرآن می فرماید ان الانسان لیطغی، ان رءاه استغنی. بر ما واجب باشد که هوای طغیان را از سر ایشان بیرون نماییم.» او سپس دستور می دهد مبلغ ۲۵ هزار تومان از صراف باشی گرفته و او را هم با ضرب و شتم و خواری به زندان بیفکنند.

نادر با نابودی طبقه متوسط ایران، پشتوانه ای را که با کمک آنان به قدرت رسید از بین برد. اما این تمام ماجرا نیست. نادر خانواده و ایل خود را هم از بین برد. یکی از شروط پادشاهی او این بود که فرزندانش نیز پادشاه ایران شوند اما خود با دستانش این شرط را ملغی کرد. فرزند ارشد نادر، رضاقلی میرزا، جوانی مدبر، قدرتمند و شجاع و سیاستمدار بود که اگرچه مانند پدرش کمی سفاک بود اما می توانست به خوبی بعد از پدرش کشور را اداره کند اما نادر با عزل او و کور کردنش، مقدمات نابودی سلسله افشاری را فراهم کرد.

نادر همچنین، فرماندهان نظامی خود را به قتل رساند. این فرماندهان در کنار ایل افشار و طبقه متوسط کشور، سومین عنصری بودند که نادر را به پادشاهی رساندند. نادر با قتل فرماندهان، زمینه نابودی خود را فراهم و حتی زمان آن را هم به تعجیل انداخت. نقل است که شب قتل نادر، شاه به محافظان خود گفت؛ همه فرماندهان نظامی را جمع کرده و گردن بزنید چرا که اینان قصد قتل مرا دارند. این خبر به گوش فرماندهان و سران لشکر رسید و آنان تصمیم گرفتند قبل از اعدامشان به چادر نادر حمله کرده و او را بکشند. به این ترتیب، شورش دامغان به وقوع پیوست.

کشیش بازن، طبیب نادر مرگ شاه افشار را این چنین توصیف می کند: «مهاجمان به پای خیمه‌گاه نادر رسیدند و تمام موانع را کنار زدند تا به خوابگاه راه یافتند. شاهِ نگون‌بخت خوابیده بود، ولی از سر و صدا بیدار شد و با صدای دهشتناکی بانگ زد: کیست؟ شمشیر من کو؟ توپوزِ (گرز) مرا بیاورید. مهاجمان از شنیدن این صدا از ترس وحشت‌ زده و بِلااراده عقب عقب رفتند، اما هنوز از خیمه خارج نشده بودند که سر و کله محمدقلی‌خان و صلاح‌خان هویدا شد: با ما به درون چادر بیایید.

تهماسب ‌قلی ‌خان (نادر شاه) هنوز نیمه عریان بود که محمدقلی‌خان جلو دوید با شمشیر ضربتی حواله شاه کرد؛ نادر سرنگون شد و از پای درآمد. دو سه نفرِ دیگر نیز شمشیرهایشان را در بدن او فروبردند. شاه بدبخت که در خون خود می‌غلتید، سعی کرد که برخیزد ولی قدرت برخاستن و رمق حرکت نداشت، فریاد زد: چرا مرا کشتید؟»

بدین ترتیب شاه افشار پس از ۱۲ سال سلطنت به دست افسران و فرماندهان لشکرش کشته شد. بعد از مرگ نادر شاه، فرماندهان شورشی اردوی او را به غارت بردند و جواهرات نادر نیز به سرقت رفت. جسد تکه تکه شده و بی سر نادر در مشهد دفن شد و قلمرو بی نظیرش نیز مانند کالبدش قطعه قطعه شد. بعد از مرگ نادر، ایران در آتش فتنه سوخت و تا زمان کریم خان زند درگیر جنگ داخلی بود. در زمان خان زند، اندکی تنفس کرد و سپس مجددا درگیر جنگ شد تا اینکه قاجارها به روی کار آمدند و ایران به ثبات نسبی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی رسید.

  • منبع خبر : خبرفوری