حاج آقا نبوی ضمن تشکر از این که وقتتان را به ما دادید به عنوان اولین سؤال اگر ممکن است درباره ی خاندان پدر و خانواده ی علی سمیل مطالبی بفرمایید و اطلاعاتی درباره محل تولد ، حوزه قدرت، ازدواج های علی سمیل و فرزندان او به ما بدهید. بسم الله الرحمن الرحیم علی فخرایی […]

حاج آقا نبوی ضمن تشکر از این که وقتتان را به ما دادید به عنوان اولین سؤال اگر ممکن است درباره ی خاندان پدر و خانواده ی علی سمیل مطالبی بفرمایید و اطلاعاتی درباره محل تولد ، حوزه قدرت، ازدواج های علی سمیل و فرزندان او به ما بدهید.
بسم الله الرحمن الرحیم
علی فخرایی معروف و مشهور به علی سمیل فرزند اسماعیل بود.در زبان دشتی به اسماعیل سمیل می گویند بنابراین علی سمیل یعنی علی پسر اسماعیل.اما این اسماعیل نیز فرزند محمد علی بود که در منطقه دشتی به سمیل محد علی(اسماعیل فرزند محمد علی)معروف بود.بنابر این علی فرزند اسماعیل فرزند محمد علی بود.
پدر علی سمیل چه کاره بود؟
اسماعیل محد علی همزمان بوده با جمال خان دشتی خان معروف دشتی.جمال خان در نواحی مختلف دشتی زمین های زراعتی بسیار داشت و چند نفر مباشر هم داشت که این زمین ها را اداره می کردند اسماعیل به اصطلاح مردم دشتی مزیر جمال خان بوده است.
مزیر یعنی چه؟
در زبان دشتی کسی که مقدار زیادی زمین زراعتی با عده ای کشاورز و بازیار دارد و آنجا و ان ها را اداره می کند مزیر می گویند چیزی معادل مباشر در فرهنگ زمین داری ایران.سمیل محد علی از طرف جمال خان دشتی در مناطقی چون زعفرانی و گله زنی و …مزیر بوده است.جمال خان در اواخر جنگ جهانی اول توسط انگلیسی ها در خورموج سرنگون شد و جایش را به شیخ عبدلله داد.احتمالاً در همین ماجرا بخشی از زمین های او که توسط اسماعیل اداره می شد توسط او خریداری شده و بدین وسیله اسماعیل صاحب زمین های زراعتی بسیار پهناوری شد.زمین ها نیز بسیار حاصل خیز و بارآور بود.طوری که می توان گفت مرغوب ترین زمین های دشتی به شمار می رفت.زمین هایی بودند با خاک خوب مسطح و یک دست و بدون هر گونه تپه ماهور.
اسماعیل محد علی چند فرزند پسر داشت؟
اسماعیل محد علی دو پسر به نام های علی و محد علی (محمد علی) داشت.من محمد علی را دیده بودم.
به لحاظ اجتماعی علی سمیل در چه مرتبه ای از ساختار قدرت در منطقه دشتی قرار داشت؟
در منطقه دشتی سلسله مراتب قدرت عبارت بود از:خان رئیس و کدخدا. قدرت خان از همه زیادتر بود و عده ی زیادی رئیس و کدخدا زیر نظرش بودند. علی سمیل کدخدا بود.
کد خدای چه منطقه ای بود؟
عرض شود کدخدای زعفرانی گله زنی و بردستان بود.
وضع اقتصادی علی سمیل چه طور بود؟
به لحاظ اقتصادی وضع مالی علی سمیل و برادرش محمد علی خیلی خوب بود.تقریباً همه زمین های پدرشان را به ارث بردند و خودشان نیز مقدار زیادی به ان افزودند از این رو از مالکان بزرگ دشتی در عصر رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی به شمار می رفتند. تعداد زیادی هم گاو و گوسفند هم داشتند. علاوه بر این باغها و نخلستان های فراوانی را نیز صاحب بودند. در خارج از دشتی نیز زمین و باغ و نخلستان داشتند.اکثر اینها به علی سمیل تعلق داشت.
آیا تجارت نیز می کرد؟
بله. علی سمیل با کشورهای حوزه خلیج فارس خصوصاً بحرین داد ستد فراوانی داشت. از دشتی گندم جو حیوان و مواد غذایی به بحرین صادر می کرد و از آنجا چای قند و شکرو پارچه و لوازم مصرفی و اسلحه وارد می کرد خودش کشتی داشت و این اجناس را غالباً به طور قاچاق صادر و وارد می کرد.یکی از موارد درگیری اش با عمال حکومت رضا شاه و محمد رضا شاه در دشتی هم همین مسله قاچاق بود. غالباً از بنادر دیر و بردخون و … کالاهایش را صادر و وارد می کرد. جاشو و امربر داشت و برایش کار می کردند.
از چه تاریخی علی سمیل شروع به مبارزه با عمال رضا شاه در دشتی کرد؟
علی سمیل ذاتاً مردی آزاده و شجاع بود و حاضر نبود زیر یوغ کسی زندگی کند. روی همین اصل عمال حکومت رضا شاه خصوصاً سروان اسفندیاری می خواست یا او نباشد و از میان برود و یا مطیع او و رضا شاه باشد.علی سمیل اهل تملق نبود و نمی توانست زیر بار نظامی های رضا شاه برود. روی همین اصل یاغی دولت شد و سال های سال یاغی باقی ماند. جنبش او تا پس از شهریور ۱۳۲۰ و اوایل حکومت محمد رضا شاه طول کشید.
علیی سمیل در طول زندگیی اش نوعاً دچار درگیری و زد خورد با خوانین رؤسا و قدرت هاب محلی بود.آنان به کمک عمال دولت رضا شاه فشارهای زیادی بر او وارد کردند.در سر تاسر زندگی اش کمتر آسایش و آرامش داشت و هرگز نتوانست از ثروتش لذت ببرد. حوادث مهمی در زندگی اش اتفاق افتاد. سروان اسفندیاری که فرمانده نیروهای نظامی رضا شاه در جنوب و بوشهر بود. کسی بود که کمر به نابودی علیی سمیل بست. خیلی تلاش و کوشش کرد که او را به شکلی از بین ببرد دام های زیادی برایش گذاشت اما علی سمیل با هوشیاری از ان دام ها رهید.سروان اسفندیاری
بسیاری از خوانین و رؤسای دشتی دیر بندر طاهری و بنادر ثلاث را برای دستگیری او بسیج کرد اما طرفی نبست. سر انجام نقشه ای کشید که با دیگر نقشه هایش متفاوت بود.این بار از در خیر خواهی و صلح طلبی وارد شد و صلحی فی ما بین انجام گرفت اما دو طرف به هم بی اعتماد ماندند. صلح صوری محض بود. پس از ان اسفندیاری عبدالله دشتی را از تهران به بوشهر فرا خواند.
می بخشید صحبت هایتان را قطع می کنم.اگر ممکن است به طور فشرده شیخ عبدلله دشتی را معرفی فرمایید؟
شیخ عبدالله دشتی اصلاً اهل برازجان بود. خودش و پدرش اهل برازجان بودند.شیخ عبدالله برادرزاده شیخ محمد حسین برازجانی بود. اگر درست یادم مانده باشد دردوره ی پنجم یا ششم مجلس شورای ملی در دوران رضا شاه . شیخ عبدالله دشتی از طرف مردم بوشهر نماینده مجلس هم شد. من او را در تهران دیده بودم. مرد ظاهر الصلاحی بود. به خاطر معروفیت علی دشتی که خواهرش زن شیخ محمد حسین برازجانی بود. فامیل دشتی را برای خود انتخاب کرده بود وگرنه هیچ نسبتی با منطقه دشتی نداشت.
متشکرم لطفاً ادامه ماجرا را بفرمایید.
بله. اسفندیاری شیخ عیدالله دشتی را که آن ایام مقیم تهران بود به دشتی آورد تا به سراغ علی سمیل برود و صلح واقعی را فی ما بین انجام دهد. شیخ عبدالله مرد به ظاهر مقیدی به مسائل شرعی بود و برادرزاده ی شیخ محمد حسین برازجانی هم بود و روی همین اصل مورد احترام علی سمیل بود. اسفندیاری بدون آن که نیت واقعی خود را برای شیخ عبدالله بگوید به او گفت که: برو نزد علی سمیل و او را دعوت به صلح آرامش کن. بگو که اگر آرام بگیرد ما هم با او کاری نداریم. برو و از طرف من به او تأمین بده بگو که در امانی و ضامن هم من هستم، شیخ عبدالله به بردستان می رود و نهار را مهمان علی سمیل می شود. علی سمیل غالباً تفنگچیانی داشت که محافظش بودند. نهاری خورده می شود و می خوابند. از آن طرف اسفندیاری با عده زیادی نظامی در اطراف بردستان مخفی شده بود. منتظر بود تا در وقت نهار و استراحت از موقعیت استفاده کند و غفلتاً به محل اقامت علی سمیل ریخته و او را غافلگیر کرده و به چنگ آورد. همین طور که دستور محاصره بردستان را صادر کرده بود زنی از اهالی بردستان متوجه حضور مشکوک سربازان در اطراف روستا می شود و بلافاصله به علی سمیل خبر می دهد. علی سمیل نیز فوراً شیخ عبدالله دشتی را گروگان می گیرد و به منطقه جم و ریز می گریزد و در کوهستانهای اطراف آنجا مخفی می شود.
علی سمیل در ابتدا می خواست شیخ عبدالله را به خاطر خیانتش بکشد اما وقتی می فهمد که او از توطئه بی خبر بوده پس از مدتی رهایش می سازد.
علی سمیل مردی بسیار زیرک و باهوشیاری بود و همین ویژگی باعث شد تا بارها از دام نظامیان رضا شاه فرار کند و جان سالم به در برد. حتی در رفتار روزانه اش هم خیلی محتاط و مآل اندیش بود. تعریف می کنند که روزی شیخ سلیمان نصوری(برادر شیخ جبار و شیخ حاتم)دیداری از علی سمیل کرده بود. به لحاظ اخلاقی و بر اساس سنت منطقه ای علی سمیل خود را موظف می بیند که بازدید او را پس بدهد و دیدن شیخ سلیمان برود. خبر به شیخ می رسد که فلانیی قصد دیدیار تو را کرده.بلافاصله شیخ سلیمان ماشینی با راننده نزد علی سمیل می فرستد تا او را از دشتی به بندر طاهری و کنگان ببرد. اما علی سمیل ماشین و راننده را پس می فرستد و ضمن تشکر می گوید:
سوار یابو شدن خوش تره !
در این رد کردن در عین حال که علو طبع علی سمیل را می رساند نوعی احتیاط و مآل اندیشی هم وجود داشت. شیخ سلیمان نصوری متهم به ارتباط با اسفندیاری بود و ممکن بود آن دو نفر توطه ای برای علی سمیل طرح کرده بوده باشند. روی همین اصل حاضر نشد سوار ماشینی که شیخ فرستاده بود شود زیرا ممکن بود ان ماشین او را مستقیماً نزد سروان اسفندیاری ببرد!
ممکن است از ویژگی های فردی علی سمیل هم بگویید؟
من به جرأت می توانم از این فرد تعریف تمجید بکنم. واجد بسیاری از خصایصی بود که در دیگر خوانین رؤسا ، کدخدایان و حتی علمای دشتی نبود.
آدمی بسیار سخی و بخشنده بود. حاتم طایی دشتیی بود. سخاوتش شهره خاص عام بود. مثلاً در یکی از شب های عید فطر صدو پنجاه نفر را به اصطلاح سر روزه داد یعنی فطریه آنان را پرداخت کرد. این معیاری است برای میزان سخی بودن او و در عین حال میزان آمدو شد به خانه اش در خانه اش بر روی همه بازبود.
به سادات و اهل علم مخصوصاً اگر اهل علم سید بود خیلی خیلی احترام می گذاشت. غلام و بنده ی دست به سینه ی سادات بود. کافی بود بشنود فلان سید قصد عبور از منطقه او را دارد. تا از او پذیرایی مفصل نمی کرد رهایش نمی ساخت. با دوربین بالای خانه اش می ایستاد و نگاه می کرد تا کی فلان سید پیدایش شود. تا از دور او را می دید پیاده به استقبالش می رفت. دست آقا را می بوسید و با احترام و اکرام او را به خانه اش می برد. وقتی که آقا هم می خواست برود هر چه می توانست با او می فرستاد و کلی اجناس و پول به او می داد.
جنابعالی آیا علی سمیل را هم دیده بودید؟
سنه ۱۳۲۱ شمسی بود. تابستان بود و مدرسه ها تازه تعطیل شده بودند. آن ایام پدرم در اموزش و پرورش کنگان بود و قصد داشت به روستای زادگاهمان چاووشی بازگردد. من هم همراهش بودم. سوار دو الاغ بودیم. قبل از ظهر بود که به روستای نوکن رسیدیم. آنجا منزل محد علی سمیل برادر علی سمیل بود. وارد منزلش شدیم. پدرم مردی شاعر مسلک و مطلع از تاریخ و رجال و گذشته ی منطقه و سخنور و محفل آرا بود طوری که وقتی صحبت می کرد همه حضار در مجلس ساکت می نشستند و به حرف های او گوش میدادند. قبل از نهار پدرم شروع کرد در مورد تاریخ دشتی و خوانین و شعرای آن نواحی حرف زدن ظهر که شد نهار مفصلی آوردن که صرف شد.سپس خوابیدیم. عصر پس از صرف چای میزبان هر اندازه اصرار کرد که شب را منزلش بمانیم پدر قبول نکرد و گفت:
می خواهم دیدنی هم از علی سمیل کنم.
علی سمیل در روستایی به فاصله نیم فرسخی نوکن بنام گله زنی اقامت داشت. برادر علی سمیل با حالت خاصی گفت:
آقا!علی خانه نیست!خانه نمی ماند. در رفته.
معلوم شد باز فراریست از این رو من هرگز موفق نشدم او را ببینم.
میزان سواد و معلومات علی سمیل تا چه اندازه بوده؟
علی سمیل سواد به آن شکل نداشت.تنها می توانست بخواند و بنویسد.خط می نوشت.
آیا فرزندانی هم از او باقی مانده است؟
علی سمیل در طول زندگی چهار بار ازدواج کرد اما از این تعداد زن هیچ فرزند مذکر یا مؤنثی نصیبش نشد و بلاعقب از دنیا رفت.
کی فوت کرد؟
علی سمیل پس از سال ۱۳۲۵ به بعد به سرطان مبتلا شد ناچار به بحرین رفت. در بحرین عمل جراحی کرد اما فایده نداشت و همان جا هم مرد. آن ایام من در نجف اشرف بودم .
متشکرم
بر گرفته شده از کتاب:
یادگارنامه حجت الاسلام و المسلمین حاج سید محمد حسن نبوی