پس از چندین سال جستجو،امروز موفق شدیم با چوپانی به گفتگو بنشینیم که به دروغگویی مشهور است ازشمادعوت می نماییم به دقت آن را مطالعه فرمایید . خبرنگار:چوپان دروغگو ی محترم، جهت آشنایی بیشتر خوانندگان گرامی ،خودتان را بطور اختصار معرفی نمایید؟ چوپان دروغگو:من قلی قلی نژاد ،همون کسی که شما او را چوپان […]

 

پس از چندین سال جستجو،امروز موفق شدیم با چوپانی به گفتگو بنشینیم که به دروغگویی مشهور است ازشمادعوت می نماییم به دقت آن را مطالعه فرمایید .

خبرنگار:چوپان دروغگو ی محترم، جهت آشنایی بیشتر خوانندگان گرامی ،خودتان را بطور اختصار معرفی نمایید؟

چوپان دروغگو:من قلی قلی نژاد ،همون کسی که شما او را چوپان دروغگو می نامید.نمی دانم متولد چه سالی هستم.در دوران جوانی به گوسفند چرانی مشغول بودم اما بر اثر گاه و بیگاه دروغ گفتنم ، گوسفندانم از دست دادم .مدتی نمی دانستم چکار بکنم. کدخدا وقتی مرا بیکار دید جهت تیمار اسب و خرهایش استخدامم نمود .چند سال در طویله مشغول خدمت بودم تا اینکه کدخدا مُرد برای بگذران زندگی به شهر مهاجرت کرده

و به دست فروشی مشغول شدم .روزی کسی دیدم که در پیاده رو مدرک تحصیلی می فروخت ،گواهینامه دیپلمی خریده و بعد موفق به خرید مدارک لیسانس،فوق لیسانس و دکترا گردیدم.در حال حاضر با گرفتن وامهای بسیار کلان ،شرکتی تاسیس نموده تا به مردم محروم خدمت نمایم .البته حق بزرگان هم پرداخت می کنم.

زیراخودتان می دانید اگر دست به جیب نشوم کارم جفت وجور نمی شود.

خبرنگار :چقدر از این حرفهایی که بیان کردید ،دروغ می باشد؟

چوپان دروغگو:دروغی در کار نیست. من چون حاجی شده ام ،دیگر دروغ نمی گویم.

در دروغگویی بد نام شده ام.اما حقیقتا اگر دروغ نگویم کارهایم انجام نمی گیرد.این روزها دروغگویی یکی از اصول اساسی در پیشرفت و ترقی در جامعه می باشد و اشکالی هم ندارد.ففط یکبار چوب دروغگویم خورده ام وآن زمانی بود که گرگ به گوسفندان حمله کرد و من هرچه فریاد زدم اما به علت اینکه مردم حرفم باور نداشتند، کسی به دادم نرسید.

خبرنگار:دروغگویی از چه کسی یاد گرفته ای؟

چوپان دروغگو:وقتی کودک بودم روستایمان توسط کدخدا اداره می شد،کدخدا به مردم خیلی دروغ می گفت، منهم چون خیلی باهوش بودم این راه را انتخاب کردم .اما به خدا اسم من بد در رفته ودروغگویی ما ضرب المثل شده است.

خبرنگار:کی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟

چوپان دروغگو: در شهر با دختری که کارش شستن ظرف در قهوه خانه بود آشنا شدم ،پس از چند مدتی با او ازدواج کردم .ثمره این پیوند سه پسر و چهار دختر می باشد.پسرانم جهت خدمت به مردم وایجاد اشتغال با گرفتن وامهای

بدون سود از بانکهای داخلی، به اروپا رفته وچند شرکت تاسیس کرده وبیش از اندازه غمخوار ملت هستند. آنها جهت تسریع درامورخدمت به مردم برای خود دریکی از دانشگاهها دولتی مدرک تحصیلی تا مقطع دکترا تهیه نموده اند. دخترانم هم با فرزندان مقامات عالیرتبه ازدواج کرده اند.البته آنها هم در حال حاضر در اروپا و امریکا زندگی می نمایند.

خبرنگار: برای آینده چه برنامه ای دارید؟

چوپان دروغگو:من احساس می نمایم در قبال مردم مسئولم .از اینرو جهت محرومیت زدایی از کشور وبنا به فرمان وجدان خود،در نظر دارم کاندیدای مجلس شوم.به نظر من بهترین راه خدمت به مردم نشستن بر کرسی مجلس می باشد.مردم وظیفه دارند

به من رای بدهند اگر من رای نیاورم مملکت از دست خواهد رفت.

خبرنگار:برای پیروزی در انتخابات مجلس چه تدابیری اندیشیده اید؟

چوپان دروغگو: برنامه انتخاباتی خود در کتاب قطوری تحت عنوان”من باید رای بیاورم”

منتشر خواهم کرد.خلاصه برنامه های انتخاباتیم که در کتاب بیان خواهم کرد عبارتند از:

۱ــ  سر کار گذاشتن مردم بخصوص جوانان عزیز و تحصیل کرده که مملکت متعلق به آنهاست و کشور با دستان پر توان آنها خواهد چرخید.

۲ ــ  واریز کردن مبلغ ۵۰۰۰۰۰ تومان به همه کسانی که می خواهند به من رای بدهند

البته در قبال اینکار شناسنامه آنها گرو گرفته می شود.

۳ ــ  اهدا ۱۰۰۰متر زمین در مکانی که بعدا اعلام خواهد شد، به بعضی از افراد.

۴ ــ اعطای مدرک تحصیلات عالی به اعضای ستاد انتخاباتیم و تعدادی از عزیزان.

۵ ــ پرداخت حق حساب به آقازادها .

خبرنگار:سخن آخرتان بفرمایید.

چوپان دروغگو: توصیه ام به افرادی که قصد خدمت به مردم  و گرفتن پست های بالا دارند این است که تا توان دارند دروغ بگویند بادروغگو یی دروازه های سعادت بر روی شما باز خواهدشد.

سید رضاحسینی،بندر کنگان، بیستم مرداد هزار و چهار صد و یک

  • منبع خبر : نصیر بوشهر