«بسم الله الرحمن الرحیم هست ز گلزار الهی شمیم» (بخش اول) __ راه موفقیت در کسب «نشان های ارجمند زندگی» است! مقدمه: هیچ گاه یک کمان دار؛ بدون نشان و نشانه تیر را پرتاب نمی کند! پس ابتدا ما باید نشان ها را «ببینیم» زیرا تا هدفی را نبینیم نمی توانیم آن را بزنیم«اهداف مصور […]

«بسم الله الرحمن الرحیم
هست ز گلزار الهی شمیم»

(بخش اول)
__ راه موفقیت در کسب
«نشان های ارجمند زندگی»
است!

مقدمه:

هیچ گاه یک کمان دار؛ بدون نشان و نشانه تیر را پرتاب نمی کند!
پس ابتدا ما باید نشان ها را «ببینیم»
زیرا تا هدفی را نبینیم نمی توانیم آن را بزنیم«اهداف مصور و مکتوب» داشته باشیم.
سپس باید نشان ها را «برگزینیم» و انتخاب کنیم؛به تعبیر جان سی مکسول از بزرگان علم مدیریت:
«یگانه آزادی راستینی که هر یک از ما در زندگی داریم آزادی انتخاب است.
مهم ترین انتخاب این است که به چه کسی تبدیل خواهیم شد».
در پایان باید نشان ها و نشانه ها را «بزنیم» یا «کسب نمائیم»!
بدین سان همانگونه که در ساحت اجتماعی برخی از نشان ها نظیر:
«نشان افتخار؛نشان لیاقت؛نشان مدیریت؛نشان خدمت؛نشان دانش و پژوهش و…» را کسب می نماییم که باعث ارتقاء جایگاه و ارتفاع نگاه اجتماعی می گردد در ساحت انسانی نیز همین گونه می باشد…

حال «نشان های» ارجمند زندگی انسان کدامند ؟

« _نشان خرد
_نشان ادب
_نشان اخلاق
_نشان اخلاص
_نشان عشق
_ نشان عزت
_ نشان فتوت
_ نشان کفایت و لیاقت
_ نشان مدیریت
_نشان صداقت
_نشان عدالت
_نشان حرکت
_نشان سکوت
_نشان رحمت و محبت
_ نشان حکمت و معرفت
_نشان حریت
_نشان شجاعت
_نشان سپاس
_نشان هنر
_نشان عمل
_ نشان وفا
_نشان خدمت
_نشان ایثار
و…..»

__در ادامه ی مبحث؛ به صورت اختصار برخی از«نشان های زندگی» را تبیین می نماییم:

نکته ی اول:

«نشان فتوت»

نشان فتوت؛ یکی از والاترین و باشکوه ترین نشان های زندگی انسان است…
پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد«ص» در تعبیری فاخر می فرماید:

«جوانمردی؛ شرفی است که اهل شجاعت و سخاوت بدو مشرف می شوند».

یکی از افتخارات دوران جوانی پیامبر اکرم قبل از بعثت؛ عضویت ایشان در پیمان جوانمردان قریش«حلف الفضول» بود.
جامعه ای که روح فتوت بر آن حاکم نباشد و خالی از جوانمردی باشد جامعه ای مرده است.
این کلام جاودانه ی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در صحرای نینوا که به بلندای تاریخ می باشد؛
دال بر روحیه ی آزادگی، جوانمردی و
«نشان فتوت» است آنجا که فریاد می زند:
«اگر دین ندارید لااقل آزادمرد باشید»

این کلام بیانگر آن است که سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین«ع» خود از بزرگان اهل فتوت اند؛زیرا چنین جمله ای که جهانی از معنا و معرفت را در خود نهفته دارد جز از لسان اهل فتوت خارج شدنی نیست… این بدآن معناست که فتوت جهانی است، یک زبان بین المللی است برای تمامی عصرها، نسل ها و تیپ های شخصیتی و اجتماعی؛
فلذا در انحصار هیچ دین و آیین خاصی نیستی!
در جهان انسانی و حیات اجتماعی برخی از انسان ها؛ انسان جهانی اند و مزین به زیور و زینت«فتوت»؛

از باب مثال:
حضرت ابراهیم علیه السلام را
«ابوالفتیان» پدر جوانمردی می دانند؛
حضرت محمد«ص» را «سید الفتیان»
آقای جوانمردان می دانند و حضرت علی «ع» را «فتی الفتیان» جوانمرد جوانمردان می دانند از همین باب است که مولانا مانا می سراید:
«در شجاعت شیر ربانیستی/
در مروت خود که داند کیستی»

هر چند که ارباب معرفت گفته اند:
« نهایت مروت؛بدایت فتوت است»

نکته ی دوم:

«نشان عشق»

«ای که می پرسی «نشان عشق» چیست؟/ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست/عشق یعنی مهر بی چون و چرا/عشق یعنی کوشش بی ادعا/
عشق یعنی مشکلی آسان کنی/
دردی از درمانده ای درمان کنی »

یکی از زیباترین و مانا ترین نشان های زندگی، «نشان عشق» است.
در آیین مسیحیت معتقدند سه چیز دوام خواهد آورد:
«ایمان؛امید و عشق. بزرگترین این ها عشق است».
عشق؛ یکی از قدرتمند ترین نیروهای عالم هستی است که «کانون جاذبه»
می باشد و مایه ی هستی و حیات؛ به تعبیر وحشی بافقی:
«اگر صد آب حیوان خورده باشی/
چو عشقی در تو نبود مرده باشی»

لسان الغیب حافظ در تعبیری؛
حیات انسان را به حیات عشق؛
وممات انسان را به فقدان عشق می داند بدین سان جاودانه می فرماید:

«هر آنکه در این حلقه نیست زنده به عشق/بر او نمرده به فتوای من نماز کنید »
عارف بزرگ مولانا؛پویش و جوشش عالم هستی را حاصل عشق می داند:
«دور گردون ها ز موج عشق دان/
گر نبودی عشق بفسردی جهان»

دریک نگاه کلی؛ نشان عشق:
«_آفرینش می کند.
_ حیات می بخشد.
_حرکت می آفریند.
_روشنا و گرما می بخشد.
_ پیرایش می کند وتطهیر می دهد.
_ایجاد قابلیت،کفایت و اهلیت می کند.
_احساس معنا می دهد.
_ به جای گسست، پیوست و پیوند ایجاد می نماید.
_زیبایی می آفریند.
_وحدت آفرین است….».

زبان عشق؛یک زبان جاودانه است که آگاهی به این زبان موجب خوانش و سرایش می شود و انسان در پرتو این زبان؛ قدرت آن را می یابد که سطر سطر عالم هستی و کتاب وجود را خوانش کند به تعبیر لسان الغیب حافظ:
«با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی/تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی/عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید/ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی »
بنابراین عشق یک فعل است؛احساس عشق ثمره ی عمل به عشق است.
«آرزوی عشق به تنهایی خود عشق نیست… عشق یک عمل ارادی است»
«اسکات پک»

در باب اهمیت عشق؛ بنیان گذار مکتب پراگماتیسم ویلیام جیمز که مطالعات عمیقی در زمینه ی فلسفه و روان شناسی داشته است؛ در اصول روان شناسی بیان می کند:

«مجازاتی وحشتناک تر از این نمی تواند وجود داشته باشد، اصلا اگر چنین چیزی امکان پذیر باشد که یک نفر در جامعه رها شود و تمام اعضای آن جامعه او را به کلی نادیده بگیرند؛
اگر وقتی وارد جایی می شدیم هیچ کس رویش را به سمت مان برنمی گرداند؛وقتی حرف می زدیم هیچ کس جوابمان را نمی داد،یا هیچ کس اهمیت نمی داد چه کار می کنیم و اگر همه ی آدم هایی که دیدار می کردیم ما را مرده فرض می کردند و طوری رفتار می کردند که انگار وجود نداریم،طولی نمی کشید که خشم و یأسی عاجزانه ما را فرا می گرفت،که ظالمانه ترین شکنجه ی جسمانی در مقایسه با آن آسایش محسوب می‌شود ».
_آدام اسمیت در نظریه ی عواطف اخلاقی سؤالی مطرح می نماید با این مضمون که:
این همه های و هوی و تقلای این جهان برای چیست؟
فایده ی آن هدف بزرگ انسان که به آن می گوییم «بهبود شرایط» چیست؟
در پاسخ بیان می نماید:
«دیده شدن؛مورد توجه قرار گرفتن،
دریافت همدلی،رضایت و تأیید تمام مزیت هایی است که می توانیم بگوییم از آن نشأت می گیرند».

نکته ی سوم:

«نشان عزت»

امام علی علیه السلام خطاب به امام حسن می فرماید:
«حریت و آزادگی ات را به کسی ارزان نفروش و بنده ی دیگری مباش…. خداوند تو را آزاد آفریده و بهای وجود تو؛ بهشت است ».

ودر تعبیری فاخر و فخیم می فرماید:

«کرامت نفس خود را بدان!!
پسرم بزرگوارتراز آن باش که تن به پستی دهی؛
هرچند تو را به مقصودت برساند؛ چرا که در مقابل آن چیزی که از شخصیتت از دست می دهی با هیچ بهایی قابل جبران و معاوضه نیست…».

امیر خرد و ادب علیه السلام معتقد است که:

« اساس تربیت،کرامت است و کمال آن عزت…».

تربیت یعنی اینکه آدمی به تعادل و قابلیت انسانی برسد..
تربیت یعنی رسانیدن انسان به استاندارد های انسانی…

یک پرنده را اگر می خواهند بکشند نیازی نیست سرش را بکنند؛ بلکه بالش را قیچی می کنند و قدرت پریدن و اوج گرفتن را از او
می گیرند؛ به تعبیر لسان الغیب حافظ:

«کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز//تا به خلوتگاه خورشید رسی چرخ زنان»

آدمی را اگر می خواهند از پا در بیاورید نیازی نیست که او را تیر باران کنند بلکه آموزش و باوری به او می دهند که او قدر و منزلت خویش را نداند… و حرمت نفس خود را در بازار وجود «ارزان و آسان» از دست بدهد..
به تعبیر مولانا:
«هر که او ارزان خرد ارزان دهد/گوهری،طفلی به قرصی نان دهد»

از نظرگاه حضرت علی علیه السلام:
«عاقل کسی است که قدر و منزلت خویش را بداند…»
چرا خداوند متعال در قرآن حکیم؛ فرعون را فراوان مورد نکوهش قرار داده است؛زیرا که فرعون مرتبا حرمت و عزت آدم ها را می شکسته است..
«فاستخف قومه فأطاعوه»

حضرت حق به پاس عزت و کرامت و همچنین بزرگداشت و نکوداشت منزلت انسانی؛بعضی از زمان ها و مکان ها را دارای تقدس قرار داده است..
از منظر زمانی،شب قدر؛ به یک معنا شبی است که انسان قدر خویش را بداند و قدرشناس خود باشد،شب قدر شبی است که قیمت نفس انسان و قیمت جان آدمی بالا می رود…
انسان عزتمند در سفر زندگانی و در اوج سختی ها و تنگنا های زندگی؛خیمه ی فرماندهی اش را
در درون خویشتن بنا می نماید و از قدر و منزلت خویش صیانت و مراقبت می کند و به هیچ وجه از «خود» عقب نشینی نمی نماید …

به تعبیر صائب تبریزی:
«درون خانه ی خود هر گدا، شهنشاهی است//قدم برون منه از حد خویش و سلطان باش»

آدم هایی که از خودشان عقب نشینی می کنند نمی توانند جهانی آباد و آزاد و زنده درست کنند..

فقط کافی است که انسان بداند گمشده ها در درون خودش می باشد…

به تعبیر مولانا:

_«ای کمان و تیرها بر ساخته/
صید نزدیک و تو دور انداخته»
یا در جایی دگر زیبا می سراید:

_«ای قوم به حج رفته کجایید کجایید/
معشوق همین جاست بیایید،بیایید »

«القلب حرم الله»

همه چیز در درون انسان است….

در حیات انسانی و بالاخص تاریخ اسلامی؛ آموزش عملی سربلندی و سربلندانه زیستن غائب بود تا آنکه سرور احرار عالم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام؛ به ما درس
«عزت و حریت»
داد…
به تعبیر بیدل دهلوی که جاودانه می سراید:

«کیست در این انجمن محرم عشق غیور/ما همه بی عبرتیم آینه در کربلاست»

امروزه بزرگان نظام تعلیم و تربیت در سطح جهانی؛یکی از حلقه های مفقوده سیستم تعلیم و تربیت را؛ فقدان آموزش زندگی عزتمندانه و
و سربلندانه زیستن می دانند فلذا در آموزش و پرورش های پیشرفته ی جهان نظیر:
کشورهای ژاپن؛سنگاپور؛هنگ کنگ؛دانمارک و…
«آموزش احترام به خود و افتخار به خود ..» داده می شود.

نکته ی چهارم:

«نشان وفا»

« مجو درستی عهد از جهان سست نهاد/ که این عجوز عروس هزار داماد است/نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل/بنال بلبل بی دل که جای فریادست»
«لسان الغیب حافظ»

یکی از والاترین مقام هایی که انسان در سلوک معنوی و باطنی می تواند مقیم آن شود«مقام وفاست».
جایگاه مقام و نشان وفا آنچنان رفیع می باشد که آن را سرقله ی مقام فتوت می دانند و مولای عارفان حضرت علی علیه السلام؛ از وفا به عنوان سپری نگهدارنده یاد می نماید و آن را با صداقت و راستی همزاد می داند و در تعبیری فاخر می فرماید:

«بی گمان وفا همزاد راستی است و من سپری نگهدارنده تر از وفا ندیده ام..».
اگر جامعه ی انسانی را به عنوان یک پیکره؛ سیستم،نظام و ساختمان در نظر بگیریم؛ یکی از مؤلفه های اساسی و حیاتی که دارای چسبندگی اجتماعی است و پیوست و پیوند اجتماعی را در پی دارد شاخص وفا و وفاداری می باشد که مانع از گسست و گسل اجتماعی می شود!
به تعبیر مولانا:
«در معانی قسمت و اعداد نیست/
در معانی تجزیه ی افراد نیست/
اتحاد یار با یاران خوش است/
پای معنی گیر صورت سرکش است»

هرچند که از منظر شهسوار خرد و ادب حضرت علی علیه السلام وفا و وفاداری دارای الزاماتی است که به اختصار تبیین خواهد شد؛حضرت در تعابیری جادوانه می فرمایند:

«وفاداری با عهد شکنان؛عهدشکنی به نزد خداست و عهد شکنی با اهل غدر،
وفاداری در نزد خداست».

«وفا با پیمان شکنان، پیمان شکنی است در نزد خدا، و پیمان شکنی با پیمان شکنان ، وفا داری است در نزد خدا ».

نکته ی پنجم:

«نشان صداقت»

«طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی/صدق پیش آر؛ که اخلاص به پیشانی نیست»
«افصح المتکلمین سعدی»

صداقت و راستی از زمینه های اساسی ارجمندی و نیک بختی انسان
به حساب می آید..
در کلام حضرت علی علیه السلام؛
صداقت به عنوان والاترین و ارجمند ترین صفت معرفی شده است و از صداقت و راستی به عنوان اساس هرنوع اصلاح فردی و اجتماعی
یاد شده است.
«الصدق صلاح کل شئ_صداقت مایه ی صلاح هر چیزی است».

در مقابل؛ کذب و دروغگویی را ریشه ی همه ی فساد ها و سرچشمه ی همه ی تباهی ها دانسته است:
«الکذب فساد کل شئ_ دروغگویی موجب تباهی هر چیز است».

صداقت؛شجاعت می خواهد و هنوز هم«صداقت بهترین سیاست است»..
از همین باب است که امیر صدیقان حضرت علی«ع» در تعبیری ماندگار می فرماید:
«النجاه فی الصدق _ نجات در شفافیت و صداقت است».

حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز در همین راستا می سراید:
«خرد باید و دانش و راستی/
که کژی بکوبد در کاستی»

بنابراین شفافیت و صداقت؛ مؤلفه ی اساسی و حیاتی نجات می باشد؛
حال والاترین سطوح شفافیت کدامند؟
سرآغاز شفافیت ها؛ شفافیت ادراکی و ذهنی است؛سپس شفافیت احساسی و در نهایت شفافیت رفتاری…
ابتدا باید همه چیز در کارگاه ذهن به صورت «نظام مند؛ هدفمند؛ روشمند»
تا احساس و رفتار ما شکل بپذیرد چرا که به تعبیر موریس مترلینگ:

«انسان زاده ی افکار خویش است و فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است».
پس اندیشه ی مثبت،مفید و مؤثر می تواند جهت مثبت و انسان مثبت بسازد و اندیشه ی مبهم و منفی؛ جهت منفی…
از همین باب است که یک فکر پاک؛
تولید احساس پاک و رفتار پاک می کند!
یک فکر مثبت؛ تولید رفتار مثبت و یک فکر شاد؛ تولید رفتار شاد می نماید و همچنین یک فکر حمایتی تولید احساس و رفتار حمایتی می نماید…

دکتر محمد کارگر

  • منبع خبر : نصیر بوشهر